آغاز بازی تاج و نفت

کودتای سوم اسفند سال 1299، یک‌باره اتفاق نیفتاد؛ شرایط و مقدمات بسیاری لازم بود تا بتواند گردونه قدرت را به نفع طرفداران بریتانیا بگرداند و عرصه را برای جولان استعمار پیر در ایران فراهم کند؛ کشوری که بی‌تردید دچار تشویش و هرج و مرج بود. آیا انگلیسی‌ها دلشان برای ایرانی‌هایی که گرفتار چنین مخمصه‌ای شده‌بودند، می‌سوخت؟ پیداست که نه! این منافع است که حرف اول را می‌زند و بریتانیا احساس می‌کرد که منافعش در ایران به خطر افتاده‌است؛ چرا؟ دلایل متعددی را می‌توان برای این مسئله ارائه کرد؛ پایان یافتن جنگ جهانی اول و نیاز مبرم انگلیس و دیگر دولت‌های استعماری برای کاهش هزینه‌های حضور در ممالک تحت استعمار و نیز، شکل‌گیری اتحاد جماهیر شوروی که با ایدئولوژی مارکسیستی، لیبرال سرمایه‌داری غرب را به چالش کشیده‌بود و مرزهای منافع بریتانیا و هم‌پیمانانش را در منطقه به‌شدت تهدید می‌کرد و از همه مهم‌تر، موضوع حفظ مستعمره زرخیزی مانند هندوستان، از جمله دلایلی بود که باعث می‌شد بریتانیا از شرایط توام با هرج و مرج در ایران احساس خطر کند و تصمیم بگیرد با حمایت از یک کودتای نظامی، به عمر جریان‌های موازی یا مقابل خودش در ایران خاتمه دهد. این مسئله در کنار عدم موفقیت انگلیسی‌ها در تصویب قرارداد 1919 که توسط مجلس شورای ملی ایران رد شده‌بود، بریتانیا را در اجرای طرح کودتا مصمم کرد؛ عامل سیاسی کودتا، سیدضیاءالدین طباطبایی، یک انگلوفیل مشهور و دشمن آشکار کمونیست‌ها، در کنار عامل نظامی کودتا، رضاخان سوادکوهی که از سوی انگلیسی‌ها به فرماندهی نیروهای قزاق گمارده شده‌بود، در نخستین روزهای اسفند 1299، حرکت به سوی تهران را آغاز کرد و در سومین روز این ماه، درست 100 سال قبل، موفق شد پایتخت را اشغال کند. تهران در اختیار کودتاچیان قرار گرفت و روندی آغاز شد که سرانجام به سلطنت رضاشاه انجامید. در این نوشتار، قصد نداریم که درباره چگونگی و چرایی این کودتا بحث کنیم؛ بیشتر در پی آن هستیم که دریابیم انگلیسی‌ها از این کودتا چه هدفی داشتند و آیا توانستند به اهداف مدنظرشان دست یابند؟ برای بررسی این موضوع، به سراغ کارشناسان تاریخ رفتیم تا بتوانیم با کنار هم قراردادن دیدگاه‌های آن‌ها، گامی درجهت درک واقعیت برداریم. تجمیع همه عوامل در ابتدا برای بررسی موضوع، با مجید تفرشی، سندپژوه و نویسنده شناخته‌شده هم‌صحبت می‌شویم. او پیش از پاسخ به پرسش اصلی می‌گوید: «در آستانه صدمین سال کودتای سوم اسفند 1299، مستقل‌بودن یا وابستگی آن به بریتانیا، همچنان موضوع بحث روز است و عجیب این‌جاست که این بحث‌ها تمام نمی‌شود و به نظر می‌رسد که این موضوع به تناسب، به ابزاری برای توجیه برخی از مسائل روز ایران تبدیل شده‌است.» تفرشی به سراغ آثاری که اخیراً درباره رضاشاه منتشر شده‌است هم می‌رود و با توجه به این‌که با بسیاری از اسناد مربوط به ایران در آرشیوهای بریتانیا آشناست، به نتیجه‌گیری‌های برخی از نویسندگان خرده می‌گیرد و می‌افزاید: «اخیراً در کتابی که درباره رضاشاه انتشار یافته، این نظر مطرح شده‌است که روح انگلیسی‌ها از کودتا بی‌اطلاع بود و این مسئله با استفاده از اسناد مدارک آرشیوی بریتانیا قابل اثبات است؛ گویا نویسنده محترم ادعا دارند که همه مدارک و اسناد انگلیسی را از نظر گذرانده‌اند؛ من در جاهای دیگر گفته‌ام و این‌جا هم تصریح می‌کنم که این ادعا، به‌کلی دروغ است و عمده اطلاعاتی که به عنوان اسناد انگلیسی و بررسی آن‌ها مطرح می‌شود، مستقیم یا غیرمستقیم از کتاب‌هایی مانند کتاب مرحوم سیروس غنی که اتفاقاً کار سندپژوهی بخش انگلیسی آن برعهده خودم بوده، گرفته شده‌است.» این سندپژوه در ادامه سخنان خود به دلیل اتخاذ چنین رویکردی نیز اشاره می‌کند و آن را ناشی از غرض‌‌ورزی در مسائل تاریخی می‌داند و تأکید می‌کند: «از مسائل تاریخی به عنوان ابزار مباحث سیاسی و تسویه‌حساب استفاده می‌شود که از نظر پژوهشی کار صحیحی نیست.» وی به عنوان مقدمه‌ای برای پاسخ به پرسش خراسان، موضوعی بسیار کلیدی را در بررسی رویدادهای تاریخی منجر به کودتای سوم اسفند مطرح می‌کند و می‌گوید: «ورود به مباحث مربوط به روابط بریتانیا و ایران، بدون آشنایی با ساختارهای تأثیرگذار سیاست و حکومت این کشور در وقایع ایران، افراد را دچار ساده‌اندیشی در مقوله دخالت یا عدم دخالت انگلیس در وقایعی مانند کودتای سوم اسفند می‌کند.» تفرشی به نهادهای مختلف بریتانیا که به موضوع ایران ورود می‌کنند، مانند سفارت انگلیس در تهران، نیروهای نظامی، مانند پلیس جنوب و نیز نیروهای مستقر در شمال به فرماندهی آیرونساید و نیروهای امنیتی نظامی شمال‌شرق به فرماندهی مالتسون، نیروهای وابسته به هند بریتانیا و همچنین، نهادهای اقتصادی عظیمی مانند شرکت نفت و بانک شاهنشاهی و نیز، مستشاران انگلیسی فعال در ایران، مانند سیدنی آرمیتاژ اسمیت، اشاره می‌کند و یادآور می‌شود که افزون بر این‌ها، در لندن نیز، وزارت خارجه و میز ایران در بخش شرقی این وزارتخانه که ریاستش، در آن زمان، برعهده اولیفانت قرار داشت و همچنین، وزارت جنگ بریتانیا که در رأس آن وینستون چرچیل جوان قرار داشت و پیگیر مسائل ایران بود و آخرین هشدارها را درباره کودتا به عوامل آن داد و دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی انگلیس، در موضوعاتی که اتفاق می‌افتاد تأثیرگذار بودند. او می‌افزاید: «درست است که این عوامل تأثیرگذار در جریان مسائلی مانند انقلاب اکتبر روسیه(1917)، قرارداد 1919، کنفرانس صلح پاریس (1920) یا کنفرانس قاهره و حتی مسائل مربوط به خاورمیانه، خلیج‌فارس و آسیای میانه با یکدیگر اختلافاتی داشتند که بعضاً عمیق و متعدد بود، اما درباره مسئله ایران، در آستانه کودتای سوم اسفند، به یک تجمیع نظری رسیدند و دو عامل خود را در ایران، یعنی آیرونساید و نورمان، برای پیش‌بردن اهداف و طرح‌هایشان آزاد گذاشتند.» تفرشی به موضوع شرایط نابسامان ایران در آن دوره نیز اشاره و تأکید می‌کند که به دلیل هرج و مرج و فساد گسترده موجود، مردم و جامعه نخبگانی، آماده پذیرفتن یک «مستبد مصلح» یا «دیکتاتور فرهمند» بودند و بریتانیا، با سوارشدن بر موج ناشی از همین وضعیت بود که مقدمات قدرت گرفتن رضاخان را فراهم کرد. او می‌گوید: «نباید از یاد ببریم که در کنار همه این برنامه‌ریزی‌ها، شرایط هم در داخل ایران فراهم بود و از طرفی، رضاخان نیز برای اجرای این برنامه، توانمندی‌های شخصی لازم را داشت. بنابراین، برای نگاه دقیق به موضوع کودتای سوم اسفند، باید این عوامل را تجمیع کنیم؛ فضای نامساعد داخلی، شرایط متشنج منطقه‌ای و سیاست‌های پساجنگ استعمار انگلیس که تحت‌تأثیر فروپاشی امپراتوری عثمانی و ایجاد حکومت بلشویکی در روسیه بود.» تفرشی پس از این توضیحات کامل، تأکید می‌کند: «ظهور رضاخان (رضاشاه بعدی) عملاً و تا حد زیادی، وضعیت بریتانیا را در منطقه تثبیت و بیمه کرد؛ به‌خصوص در امر نفت و مسائل امنیتی انگلیس که البته جزئیات آن قابل بحث است.» ایجاد «کمربند بهداشتی» درباره موضوع مورد بحث، با عبدا... شهبازی صحبت می‌کنم؛ پژوهشگر نام‌آشنای حوزه تاریخ معاصر که این روزها دوستان و منتقدان بسیاری هم دارد. او معتقد است که یکی از مهم‌ترین اهداف انگلیس از سازمان‌دهی کودتای سوم اسفند، تکمیل‌کردن کمربندی بود که کشورهای غربی مانند انگلیس، فرانسه و آمریکا به دنبال ایجاد آن در اطراف اتحادجماهیر شوروی بودند. شهبازی در پاسخ به این پرسش که آیا انگلیسی‌ها به این هدفشان در مورد حفظ یک خط مستحکم در برابر نفوذ کمونیسم رسیدند یا نه، می‌گوید: «پاسخ به این پرسش، مثبت است. استراتژی که قدرت‌های غربیِ درگیر در جنگ اول جهانی، به‌ویژه بریتانیا و ایالات متحده آمریکا و فرانسه، در قبال انقلاب بلشویکی روسیه در پیش گرفتند و به استراتژی «کمربند بهداشتی» موسوم بود، به معنی ایجاد نظام‌های توتالیتر مقتدر پیرامون روسیه بلشویکی، موفق عمل کرد. این استراتژی، به همراه سرکوب خشن جنبش‌های کارگری، به‌خصوص در آلمان، که به صعود فاشیسم و جنگ دوم جهانی انجامید، توانست نظام جدید شوروی را از سایر نقاط دنیا منزوی کند و در نهایت، نظم دوقطبی جهان را از پایان جنگ جهانی دوم تا فروپاشی و انحلال شوروی در سال ۱۹۹۱، به مدت ۴۵ سال، پدید آورد. پیامد استقرار این دیکتاتوری‌های نظامی در کشورهای پیرامونی شوروی، برای مردم این مناطق، به‌ویژه ایران، بسیار مهیب بود و تأثیرات ساختاری و فرهنگی بسیار منفی برجای گذارد که تا امروز تداوم دارد.» به اعتقاد شهبازی، انگلیس توانست با کودتای سوم اسفند و در پی آن، برکشیده شدن رضاخان به قدرت و تبدیل او به رضاشاه، این هدف فرامنطقه‌ای خود را به طور کامل محقق کند. کودتا برای کسب 88 درصد درآمد نفت دکتر هادی وکیلی، استاد تاریخ و دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد هم، با عبدا... شهبازی موافق است؛ اما اهداف انگلیس را به ایجاد «کمربند بهداشتی» محدود نمی‌داند؛ وقتی از او درباره اهداف بریتانیا در طراحی و اجرای کودتای سوم اسفند و ماجرای برکشیدن رضاخان به قدرت می‌پرسم، می‌گوید: «اگر چه موضوع مقابله با گسترش کمونیسم یکی از اهداف کودتا بود، اما نباید از مقوله تبدیل استعمار کهنه به استعمار نو، غفلت کرد. فرایند استعمارگری در سراسر دنیا دچار تغییر شده بود و بریتانیا نیاز داشت که منافع خود را به شکل دیگری در ایران تأمین کند. به دیگر سخن، در کنار اهداف فرامنطقه‌ای و منطقه‌ای، انگلیسی‌ها به دنبال مهار قطب‌های قدرت در داخل ایران هم بودند؛ روحانیان، عشایر و آزادی‌خواهان، مانع از تحقق اهداف این کشور در ایران می‌شدند. فضای کشور، با وجود همه کاستی‌ها به سمت یک الگوی پارلمانتاریستی پیش می‌رفت و این مسئله هم با رویکرد انگلیس که می‌خواست ایران را مبدل به یک مستعمره کند، جور در نمی‌آمد. افزون بر این، نیاز راهبردی انگلیس به نفت ایران را نباید از یاد ببریم. انگلیسی‌ها، با استفاده از قدرت گرفتن برکشیده همین کودتا، توانستند قرارداد 1933 را با ایران امضا کنند و نفت کشور ما را با شرایط نازل‌تر از قرارداد دارسی، به دست آورند و در واقع، صاحب 88 درصد درآمد نفتی ایران شوند. بنابراین، اگر از من بپرسید که آیا انگلیسی‌ها به اهدافشان از طراحی و اجرای کودتای سوم اسفند 1299 رسیدند، پاسخ من قطعاً مثبت است.» اهداف جزئی و منطقه‌ای دیدگاه مسعود رضایی، پژوهشگر و تاریخ‌نگار، در این‌باره اندکی متفاوت است؛ هرچند او با دیگر کارشناسان درباره انگیزه‌های فرامنطقه‌ای انگلیس از طراحی و اجرای کودتای سوم اسفند، هم‌داستان است؛ اما ترجیح می‌دهد برای بررسی این مسئله، نیم‌نگاهی به فرهنگ نیز داشته ‌باشد. رضایی می‌گوید: «از آن‌جا که انگلیسی‌ها نتوانستند با تصویب قرارداد 1919، ایران را به مستعمره بریتانیا تبدیل کنند، کوشیدند تا از طریق کودتا و حاکم‌کردن فردی دیکتاتور و البته مقتدر بر کشور، به این مهم دست یابند. هدف عمده انگلیس در این تغییر رویه، شامل رویکردهای فرهنگی نیز می‌شد؛ آن‌ها به دنبال تغییر ساختارهای فرهنگ ایرانی اسلامی در کشور ما بودند.» از نظر او، بریتانیا بسیاری از طرح‌های خود را برای مهار منطقه‌ای شوروی، در دوره پهلوی اول محقق دید:«راه‌آهن سراسری شمال به جنوب، یکی از این طرح‌ها بود که در واقع، باهدفی غیراقتصادی و صرفاً ژئوپولیتیکی اجرا شد.» گفته‌های رضایی درباره این موضوع جزئی، مرا به یاد سخنان دکتر مصدق در مجلس شورای ملی، پس از شهریور 1320 می‌اندازد: «راه‌آهنی که ترانزیت بین‌المللی ندارد، نه فقط در ایران بلکه در بسیاری از ممالک دیگر که عده ساکنین آن کم است و اجتماع فشرده ندارند، مفید نیست و احتیاجات کشور را می‌توان به وسیله سرویس‌های منظم باربری تأمین کرد؛ چنان‌که هم‌اکنون در نقاطی که راه‌آهن نیست این کار می‌شود و از فقدان این راه کسی عدم رضایت ندارد.»