ديپلماسي زمان‌بر است

قابل پيش‌بيني بود كه با توجه به روي كار آمدن دولت جديد در امريكا و گام‌هاي ايران در مسير كاهش جدي تعهدات، از جمله آغاز غني‌سازي 20درصدي، توليد فلز اورانيوم و فرا رسيدن موعد توقف اجراي پروتكل الحاقي تلاش‌هاي مختلفي  در راستاي بهره‌گيري از ابزار ديپلماسي به منظور تغيير سمت و سوي ايران شكل گيرد. در حال حاضر ايالات متحده با بهره‌گيري از يك ديپلماسي چندوجهي مي‌كوشد تا ضمن استفاده از نتايج فشار حداكثري از شكست اين سياست درس بگيرد. امريكايي‌ها در حالي كه تحريم‌هاي دوره ترامپ را همچنان حفظ كرده‌اند، طي رايزني‌هاي گسترده با متحدان اروپايي تلاش مي‌كنند مسيري را بگشايند كه در انتهاي آن هم راه احياي برجام باز شود و هم شرايط براي دستيابي به توافقي جديد يا توافقي مكمل برجام كه شامل مشكلات منطقه‌اي و موشك‌هاي بالستيك ايران نيز باشد فراهم گردد. چارچوب طراحي شده از سوي دولت بايدن بسيار هوشمندانه است، چراكه همزمان از فشار حداكثري بهره مي‌جويد و هم از طريق ائتلاف و گفت‌وگو با متحدان غربي و منطقه‌‌اي از تكرار تجربه منزوي شدن امريكا در پي كنار گذاشتن ديپلماسي جلوگيري مي‌كند. در مقابل ايران تهديدهايي را مطرح كرد و تلاش داشت تا با عملي كردن اين تهديدها گامي در راستاي لغو تحريم‌ها بردارد. اين چالش ميان دو طرف همچنان ادامه دارد و به نظر هم نمي‌رسد پروسه ديپلماتيكي كه پس از شكست ترامپ در انتخابات سوم نوامبر آغاز شده در كوتاه‌مدت به نتيجه برسد. شرايط موجود و اختلافات اساسي دو طرف بيانگر آن است كه ماجرا تا مدت‌ها به همين صورت ادامه خواهد يافت و ديپلماسي به زمان زيادي براي رسيدن نتيجه نياز دارد. تغيير مواضع كشورهاي اروپايي نيز جاي تعجب ندارد. براساس برنامه‌اي كه از مدت‌ها قبل در دستور كار اروپايي‌ها بود...
 آنها برجام را امضا كردند تا اين توافق بين‌المللي مقدمه‌اي براي ساير اقدامات در موضوع ايران باشد اما با روي كار آمدن دولت دونالد ترامپ در امريكا آنها مجبور شدند تغيير تاكتيك داشته باشند. كشورهاي اروپايي طي اين مدت تلاش داشتند تا به هر صورت برجام زنده بماند و به حياتش ادامه دهد و به محض آنكه احساس شد ترامپ در انتخابات 2020 شكست خواهد خورد، نشانه‌هايي از بازگشت اروپا به اصل خويش نمايان شد. دقيقا پس از نهايي شدن شكست رييس‌جمهور پيشين امريكا، اروپا خواسته‌هاي جديد خود را مطرح كرد و از ايران خواست تا در موضوعات منطقه‌اي و موشكي مذاكره كند. حتي زمزمه‌هايي مبني بر اضافه شدن عربستان به كشورهاي درگير در مذاكرات برجامي شنيده شد و اين مسائل نشان مي‌داد كه روند تغيير اروپا يا همان بازگشت به برنامه اصلي آغاز شده است. حالا اروپا همسو با امريكاي بايدن به فشار آوردن بر ايران ادامه مي‌دهد. 
برخي تحليلگران معتقدند اين همسويي كشورهاي اروپايي با ايالات متحده شرايط جديدي را در پرونده هسته‌اي ايران رقم زده و باعث شده ائتلاف بريتانيا، آلمان، فرانسه و ايالات متحده روبه‌روي مثلث ايران، روسيه و چين قرار گيرد. اين تعبير صحيح به نظر نمي‌آيد، چراكه هر چند طرف اول را مي‌توان ائتلافي از كشورهاي با اهداف مشترك دانست اما در مقابل ميان ايران، روسيه و چين اين مساله صادق نيست. تهران، پكن و مسكو به‌رغم همسويي در مواضع اعلامي در عمل هيچ‌گاه نتوانسته‌اند از همسويي موردي‌شان در مسير دستيابي به اهداف بهره گيرند. ايران حتي در دوره ترامپ نيز كه روسيه و چين خود را به عنوان حامي جمهوري اسلامي ايران در برجام معرفي مي‌كردند، نتوانست از اين حمايت سياسي بهره اقتصادي داشته باشد و از آن ابزاري براي رونق اقتصادي و عبور از فشارهاي كمرشكن تحريم بسازد. چنين دسته‌بندي‌هايي حتي اگر در واقعيت نيز شكل گيرد، دردي از جمهوري اسلامي ايران دوا نخواهد كرد زيرا در اين شرايط ايران به يك كارت در بازي قدرت‌هاي بزرگ تبديل مي‌شود و ديگران از اين كارت براي دستيابي به منافع خودشان بهره خواهند برد. راه عبور از اين بن‌بست تهديدهايي نظير احتمال حركت به سوي بمب هسته‌اي نخواهد بود. اگر فكر كنيم با رفتن به سمت ساخت سلاح هسته‌اي، طرف مقابل تغيير رفتار خواهد داد و امتيازاتي را به ايران اعطا خواهد كرد، تصوري غيرواقعي و بسيار خوش‌بينانه داشته‌ايم. نگاهي به تحولاتي كه پيرامون پرونده هسته‌اي ايران از سال 1382 رخ داده ثابت مي‌كند، ايران با ورود به بازي ساخت سلاح هسته‌اي دستاوردي جدي به دست نخواهد آورد و تنها باعث خواهد شد كشورهايي كه پيش‌تر در قامت حامي حقوق هسته‌اي ايران ظاهر مي‌شدند، نظرشان را تغيير دهند. ايران تصور مي‌كرد اگر به سوي غني‌سازي 20درصدي و توقف اجراي پروتكل الحاقي پيش رود، طرف مقابل مجبور خواهد شد امتيازاتي جدي به تهران اعطا كند. آنچه در عمل مشاهده مي‌كنيم اين تصور را تاييد نمي‌كند و ايران هنوز نتوانسته از فشار اقتصادي بكاهد يا چشم‌اندازي براي آن فراهم كند. شرايطي كه در سال‌هاي اخير پديد آمده عملا ايران را در جايگاهي قرار داده كه مجبور به نشان دادن واكنش است و با اينكه در برخي موارد چاره‌اي به جز واكنش وجود ندارد، با هر واكنش شرايط سخت‌تر مي‌شود. باور نگارنده بر آن است كه اگر جمهوري اسلامي ايران بتواند با طمأنينه و آرامش با موضوع برخورد كند و دور از دغدغه‌هاي انتخاباتي از فضاي ديپلماتيك موجود بهره گيرد، اين امكان وجود دارد كه تفاهمي با طرف مقابل حاصل شود. نه به آن معنا كه با در پيش گرفتن آرامش و ديپلماسي تمام خواسته‌هاي ايران تامين شود اما گام گذاشتن در اين مسير مي‌تواند در ميان مدت گره‌هاي به وجود آمده را باز كند. ديپلماسي به زمان نياز دارد و حركت‌هاي شتاب‌زا و غيرقابل پيش‌بيني نمي‌تواند كارگشا باشد.