کربلاپژوهی و مدیریت عاشورایی

شخصیت و سیره امام حسین(ع) اقیانوس بیکرانی است که اگر هر بار از یک زاویه جدید به آن نگریسته شود، باز هم حرف برای گفتن و حکمت برای آموختن در این معدن بی‌انتها یافت می‌شود. این بار به مناسبت میلاد امام حسین(ع) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام سیدعلی‌اصغر علوی، نگاهی گذرا و اجمالی انداختیم به زاویه‌ای از زندگی اباعبدالله که شاید کمتر به آن پرداخته شده است: سبک مدیریتی امام حسین(ع) در رهبری نهضت کربلا. اگر چه در این مجال اندک، فرصت بررسی دقیق و همه‌جانبه این موضوع نبود اما صرف طرح بحث و باز کردن یک افق جدید برای پژوهشگران و علاقه‌مندان کافی بود تا به تببین کلیاتی از این موضوع بپردازیم. *** * جناب  علوی! لطفاً قبل از ورود به بحث اصلی، به عنوان مقدمه تعریفی از واژه «مدیریت» ارائه بفرمایید که با واضح شدن مفهوم آن، تصویر شفاف‌تری از موضوع مدیریت عاشورایی در ذهن مخاطبان ترسیم شود.  درباره مدیریت تعاریف بسیاری وجود دارد. مثلا یکی از این تعاریف این است که مدیریت یعنی کار کردن با افراد و به ‌وسیله افراد و گروه‌ها، برای تحقق هدف‌های سازمانی؛ به ‌عبارت‌ دیگر دستیابی به هدف‌های سازمانی از طریق هدایت و رهبری.    * آیا با تعریف مدرن و امروزی مدیریت، می‌توان از سیره امام حسین یک الگوی مدیریتی استخراج کرد؟ بر اساس تعریفی که از مدیریت بیان شد، می‌توان از عملکرد حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین ‌علیه‌السلام‌، در هدایت نیروها و حرکت آن حضرت از مدینه به سوی مکه و از آنجا به سوی کوفه و در نهایت نبرد با سپاه عمر سعد برای رسیدن به هدف مقدس‌شان (که در وصیتنامه آن حضرت آمده) به‌ عنوان یک الگوی مدیریتی الهام گرفت.  اگر امام حسین چراغ هدایت و کشتی نجات هستند، در گرداب‌ حوادث باید به ایشان پناه آورد و درمان دردها را از کربلای ایشان گرفت. باید پرسید کدام گره کور است که با کربلا باز نشود؟! کربلا معدن سرشاری از آموزه‌های انسان‌ساز است، فقط باید از این آستان خواست و مسائل مختلف را به محضر کربلا برد تا پاسخ گرفت. بر این اساس در بیشتر آثار، مسائل تربیتی و مدیریتی بر آستان عاشورا وارد شده و از محضر عاشورا و امام عاشورا پاسخ داده می‌شود و جانمایه اصلی آنها در محور امام حسین و اصحاب‌شان دیده و در مدار کربلا تعریف می‌شود.    * شما از چه زمانی این رویکرد را در مطالعات‌تان شروع کردید و چه آثاری را بر اساس این نوع نگاه تألیف کرده‌اید؟ شاید شروع این حرکت به سال 76 برسد ولی این حرکت از سال‌های 85-84 شتاب بیشتری گرفت. تاکنون به توفیق الهی بیش از 40 اثر با محوریت معارف عاشورایی کار شده است؛ کتاب‌هایی مانند «خادم ارباب کیست؟»، «ضریح قدیمی»، «توجیه‌المسائل کربلا»، «دعوا سر اولویت است»، «چای روضه‌دم»، «مبانی مدیریت عاشورایی»، «من لا یحضره المدیر»، «روضه اصحاب چیست؟»، «آبروی علم»، «توضیح‌الرسائل کربلا»، «شمریت و حریت»، «راز عطش ساقی» و...    * شعاری که برای آثار انتخاب کرده‌اید «امام حسین علیه‌السلام، از اندیشه تا زندگی» است؛ کمی درباره آن توضیح می‌دهید؟ باور ما آن است که برای رسیدن به قله رفیع «تمدن نوین اسلامی»، آموزه‌های عاشورا و درس‌های کربلا منبع سرشاری است و اگر دستگاه فکری جامعه، مبتنی بر نظام فکری عاشورایی امام حسین و اصحاب‌شان ساخته شود، نوید عصر ظهور است. با این توقع، کربلا باید برای همه چیز حرف داشته باشد؛ همچنان که دارد. با این معادله، کربلا و عاشورا یک سرزمین یا یک روز نیست، بلکه وسعت جغرافیا و تاریخ انسانیت را دربرمی‌گیرد و اصلا نوع نگاه به این واقعه را هم باید اینگونه تعریف کرد تا کربلا کربلا باشد. مجموعه آثار عاشورایی «زیر خیمه حسین علیه‌السلام» در پی کشف همین حقیقت است، چرا که در کربلا همه چیز را می‌توان یافت و عاشورا برای هر پرسشی پاسخی درخور دارد. اینجا همه چیز سرشار گفتن است اگر به زبان آید که آن زبان هست اما فرصتی باید پیدا کند تا رازهایش را بازگو کند. تلاش ما در آثار «زیر خیمه حسین علیه‌السلام» این است که امتداد این اندیشه را تا تک‌تک عرصه‌های مختلف زندگی تصویر کنیم.    * تفاوت مدیریت در مکتب اهل‌ بیت و مدیریت در دنیای سیاست امروز چیست؟ جامعیت این الگو و توجه آن به همه ساحت‌های وجود انسان و نیازهای او برای به موفقیت رساندنش قابل توجه است. مدیریت امام حسین یعنی در «نداشته‌ها» هم می‌شود «داشته‌های» بزرگی داشت؛ مدیریتی که جلوه‌ای از آن را در دفاع‌مقدس تجربه کردیم.  یکی از چیزهایی که در دانشکده‌های مدیریت آموخته نمی‌شود این است که کربلا را به عنوان بهترین مطالعه موردی به ما معرفی نکرده‌اند و اصلا نامی هم از این معارف نیست. «کربلا» را می‌توان بهترین مطالعه موردی (موردکاوی) مدیریتی دانست. استفاده از موردکاوی؛ به عنوان یکی از استراتژی‌‌های تحقیق در مطالعات علوم اجتماعی، بویژه در تحقیقات با مقیاس کوچک، به‌ سرعت در حال اشاعه یافتن است. هدف موردکاوی برقراری پل ارتباطی بین مطالعات کتابخانه‌ای از یک‌ سو و اطلاعات زندگی واقعی از سوی دیگر است، تا اصول و نظریه‌‌های علمی در پشت دیوارهای دانشگاه باقی نمانند. مورد یا قضیه، روایت مکتوبی از پژوهشی است که قبلا وجود داشته و موقعیتی نیست که به صورت تصنعی ایجاد شده باشد.  در این میانه اگر بنا بر تجربه‌گرایی باشد (که نیست!) عاشوراشناسان و عاشوراپژوهان نخستین و برترین تجربه‌گرایانند، عاشورا تجربه موفق تاریخ است. ما در مطالعه کربلا تنها از انتزاعات و معقولات سخن نمی‌گوییم. سخن عاشورا فقط در عرش نیست، در فرش هم قابل دیدن است، ملموسِ ملموس.  عاشورا عینی‌ترین تجربه تاریخ است؛ اتفاقی به روایت سال 61 هجری؛ منتها «اتفاق»ی که «اتفاقی» نیست. در ورای تاریخ و جغرافیایش فرهنگی نهفته برای عالم دارد. تجربه موفقی در تاریخ که فهم فلسفه تاریخ را در انسان تغییر خواهد داد.  به تعبیر دیگر در علم مدیریت سخن از تجربیاتی برای غنای مفاهیم است که تازه ایجاد شده‌اند و این سبدهای تازه ساخته شده با تجربیاتی باید پر شوند: «نظریات از انتزاعات شناخته شده‌ای به نام مفاهیم ساخته می‌شوند. یک مفهوم که از میان سایر مفاهیم انتخاب می‌شود به عنوان کانون تئوریزه کردن، مدنظر قرار می‌گیرد و سپس مفاهیم مرتبط با آن برای تبیین مفهوم اصلی، تعریف و مورد استفاده قرار می‌گیرد».  «مفاهیم را شبیه سبدهای خالی تصور کنید که باید با تجربه پر شوند. اگر برای نخستین‌بار در حین مطالعه علمی، با یک مفهوم تازه و ناآشنا مواجه می‌شوید، آن مفهوم به مثابه ظرفی خالی است. شما باید با ارتباط دادن تجارب شخصی خود با آن، آن را از معنا پر کنید. هر چه شما تجربه‌های بیشتری را با مفاهیم خود مرتبط کنید، بیشتر می‌توانید به غنی‌سازی مفاهیم اقدام کنید... هیچ پایانی برای غنی‌سازی مفاهیم وجود ندارد. می‌توانید به نحوی ظرافت‌مندانه، به کمک غنی‌سازی مفاهیم و البته از طریق افزودن مفاهیم جدید به پایه دانش خود، درک را توسعه دهید... وظیفه شما آن است این مفاهیم را با تجارب خود و دانش‌های موجود در ذهن‌تان مرتبط کنید».  این سخن از متفکرانی است که دسترسی به درک اصیلی چون اهل بیت ندارند و دائما با درک زمینی خود باید به دنبال غنی‌سازی مفاهیم و وسعت این درک با مشاهده تجربیات جدید باشند ولی مکتبی که به عالی‌ترین تجربه زمینی مانند واقعه عاشورا متصل است، باید فراتر از این قالب‌ها به پدیده‌ها نگاه کند، چرا که در عرصه مفاهیم با یک الگوی بی‌بدیل به نام کربلا سرشار است. از همه اینها گذشته، برگ برنده عاشوراپژوهی، باور به آن نورانیتی است که دارد. به دلالت مصباح‌الهدایش که چشم‌های رمق‌کشیده را فرصت تماشاست. کربلا راهی است که یک بار طی شده است. کربلا ثابت کرد از «نداشته‌ها» هم می‌شود «داشته» ایجاد کرد؛ اگر به امام حسین اعتماد کنیم و به او مؤمن باشیم. هیأت امام حسین، فرصت «فکر و ذکر» است. تا آنجا که می‌شود مشکلات جامعه جهانی را با فکر پیش برد، کار فکر است و مابقی کار ذکر، توسل، اشک و روضه است. کربلا راهی است که یک بار طی شده و نشان داده این مسیر شدنی است و می‌شود! هنوز هم این راه شدنی است...  مدیریت باید در مدار کربلای اباعبدالله‌الحسین باشد، کربلا دوره فکرآفرینی، تولید اندیشه و نیز کارآموزی است، برای هر که آرزومند تحول‌آفرینی است؛ تحول از خود تا جامعه. شکوه‌مندترین، مؤثرترین و برجسته‌ترین رویکردها را در عاشورا باید جست‌وجو کرد. کربلا عالی‌ترین پایگاه برای درنگ در رهیافت‌های بدیع و اثربخش و درک ابعاد آن است. هنوز سطری از کتاب قطور کربلا را بیشتر نخوانده‌ایم. کربلا را دوباره باید خواند.   * برای فهم اصول و مبانی مدیریت در سیره امام حسین(ع) چه منابعی پیشنهاد می‌دهید؟ برای دوستانی که مایلند پاسخ‌های ساده‌تر و روان‌تری از این سوال را بیابند کتاب‌هایی مانند «جای خالی عباس» (مروری بر رفتارهای تشکیلاتی حضرت عباس) و «الی الحبیب» (سرمشق‌هایی برای حبیب شدن) و «روضه اصحاب چیست؟» را پیشنهاد می‌کنم. البته برای تفصیل بیشتر عزیزان را به کتاب «مبانی مدیریت عاشورایی» (روش‌شناسی و رویکردها) ارجاع می‌دهم که به همت نشر سدید منتشر شده است. همچنین مطالعه ۲ کتاب «من لا یحضره المدیر» و «آنچه در دانشکده مدیریت نیاموختم» هم می‌تواند فهم کامل‌تری از این بحث ارائه دهد.    * از آنجا که کادرسازی یکی از اصول مدیریت است، آیا نشانی از آن در سیره امام حسین(ع) مشهود است؟ لطفاً توضیحی در این باره بفرمایید.  بله! مطالعه اصحاب و ارتباط امام با آنها می‌تواند پاسخ‌های خوبی به ما بدهد. اصحاب امام دارای چه شاخصه‏هایی بودند که اینچنین با امام خود همراه شدند و چگونه به این مرتبه والا نائل شدند؟ و از آن مهم‌تر امام حسین با آنها چگونه برخورد می‌کرد که اینقدر در مسیر کربلا اهل استقامت و پایداری بودند؟ از این منظر می‌توان مسأله کادرسازی را در عاشورا بررسی کرد. یکی از جلوه‌های مهم ماجرای عاشورا بُعد «مدیریتی» و «راهبری» امام در حرکت اجتماعی و قیام ایشان است. باید سعی شود به این سؤال پاسخ داد که امام در همراه شدن اصحاب و راهبری آنان چه نقشی ایفا کرده‌اند؟ چه شاخصه‏هایی در مدیریت امام وجود داشته است؟ نحوه برخورد امام با یاران و دشمنان چگونه بوده است؟ با مطالعه بین اصحاب امام و ویژگی‌های آنان، می‌توان وظایف امروز را بهتر فهمید، چرا که کربلا در خلوت و هیاهویش فرصت ساخته شدن است و کارگاه سازنده فکر و ذکر! آن وقت مجالس روضه، محل یادگیری و آموزش تشکیلاتی خواهد شد. مجالس امام حسین کلاسی است با حضور 72 استاد برای تربیت 313 شاگرد! کلاس‌هایی که اساتیدش حضراتی چون عباس و حبیب و زهیر و جون خواهند بود. باید شاگرد این مدرسه شد که هنوز این مکتب عالی باز است و معرفت‌جو می‌پذیرد: «پیش از آنی که پدر جانب مکتب بَرَدَم الف قامت عباس تو بود استادم»  آن وقت مجلس حضرت عباس کارگاه تمرین و محل تربیت سربازان ولایتمدار امام عصر خواهد شد.  اگر امام زمان همین فردا تشریف بیاورند، نیاز به «اصحاب» دارند. شما باید بتوانید در کادر امام عصر، مدیر ارشد حضرت در یک کشور دیگر بشوید! برای همین باید شیوه کادرسازی حضرت، جذب، به کارگماری، سازماندهی، ارتقا، انگیزش و... را بدانید. باید بدانید امام حسین در سبک کادرسازی خود در موقعیت‌های مختلفی مانند مسیر کربلا یا شب عاشورا با اصحابش چگونه سخن گفت؟ این مسائل ما را به الگوی کادرسازی حضرت خواهد رساند.  جز امام حسین چه کسی می‌تواند عاطفه را با مفهوم اقتدار اینچنین ملیح و جذاب بیامیزد و با این معجون، نه یک زمان و مکان را، که همه زمان‌ها و مکان‌ها را با اداره‌اش تسخیر کند؟! اگر امام حسین علیه‌السلام وارد معادلات زندگی بشود و در نسبت معادلات زندگی ما قرار بگیرد، دنیای تازه‌ای را تجربه خواهیم کرد. امام حسین علیه‌السلام در معادلات خودش اتفاقات بزرگی را رقم خواهد زد. اینجا سخن آن است که با امام حسین یا بی‌امام حسین؟! و چه موقعیت شورانگیزی است بین «حسین» و «منهای حسین»!