روزنامه آرمان ملی
1399/12/27
چرا چیزی به ذهنمان خطور نمیکند؟!
نعمتا... فاضلی جامعهشناس با یکی از همکاران دانشگاهی صحبت میکردیم و میگفت اینکه بسیاری از دانشگاهیان چیزی نمینویسند به دلیل این است که چیزی به ذهنشان خطور نمیکند. پرسیدم: منظورتان از «چیزی» چیست؟ گفت: «ایدهای» که دربارهاش بنویسند و سخن بگویند و زندگی یا بخشی از زندگیشان را صرف پردازش و گسترش آن کنند. در تمام سالهای معلمیام همواره با دانشجویانی سروکار داشتهام که برای پایاننامه و انجام تکالیف درسیشان در جستوجوی ایدهای بودهاند و عاقبت هم چیزی به ذهنشان خطور نکرده و دست به دامان این و آن (استادان) شدهاند. آنها غافلاند از اینکه این و آن هم چیزی به ذهنشان خطور نمیکند! چرا اینطور است؟ باور من این است که انسان در وضعیت طبیعیاش پرسش میکند. ما از کودکی پرسشگری را آغاز میکنیم. در مسیر زندگی و تامین نیازهای ضروریمان نیز باید پرسش کنیم. البته برای اینکه پرسشگریهای ما در مسیر دانش قرار گیرد و قابلیت نوشتن و نشر یافتن پیدا کند، به مدرسه و دانشگاه میرویم. فاجعه دقیقا همینجا رخ میدهد. با رفتن به مدرسه و بعد دانشگاه این میل و توانش پرسشگرانه ما هر سال محدود یا حتی گاهی مسدود میشود. اینکه چرا نظام آموزش و آموزش عالی ما مانع پرسشگری میشود، موضوع سخنم در اینجا نیست. طبیعتا میتوان شمار زیادی از عوامل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را دخیل دانست. پیامد طبیعی و اجتنابناپذیر مسدود و محدود شدن توانش پرسشگری، بسته شدن ذهن است. همه ما این را تجربه کردهایم که آموزشهای مدرسه و دانشگاه در جان و روان ما نمینشیند. مدرسه و دانشگاه ما را در معرض اندیشیدن قرار نمیدهند. مدرسه و دانشگاه القا و تلقین ایدئولوژی را به جای آموزش و یادگیری، و افزودن اطلاعات و حفظ کردن را به جای تقویت حس کنجکاوی، و سازگاری و تبعیت را به جای «تفکر مستقل» و «انتقادی» نشانده است. طبیعی است که در این نظام آموزشی ذهن بسته میشود و بسته میماند. دقیقا همین وضعیت است که ما را آزار میدهد و این پرسش را ضروری میسازد که چرا چیزی به ذهنمان خطور نمیکند؟ اگر بخواهم از تحلیلهای ساختاری و کلان عبور کنیم و صرفا در سطح سوژه و فردی تحلیل را محدود کنیم، فکر میکنم برای «بارورسازی ذهن» ما نیازمند فهمپذیر کردن دو دسته عوامل هستیم؛ نخست «عوامل بازدارنده» و دوم «عوامل سازنده». براساس تجربه زیستهام سه چیز را عوامل بازدارنده میدانم: 1) ترس، یعنی احساس ناامنی از نوجویی و پرسشگری و ترس از متفاوت بودن و متفاوت اندیشیدن، ترس از مجازاتها و محرومیتهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی؛2) طمع، یعنی میل شدید و سیریناپذیر برای برخورداری از فرصتهای مادی و تخصیص ندادن زمان و انرژی خود برای فعالیت فکری خلاق و کنجکاوی، 3) تنبلی، یعنی غلبه میل آسودگی و لذتجویی و تنپروری بر ذهن و زندگی. ادامه صفحه 6پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
ورود به منطقه نارنجی کرونا، ممنوع!
مردم ،رئيس جمهور نظامی را رد میكنند
انتخابات آزاد جمهوريت را تضمين میكند
جشن و شادی یا آتشبازی
صادرات كره جنوبي به ايران يك فرصت است
بلاتكليفي لوايح FATF در مجمع عجيب است
ابهام در وضعیت عیسی شریفی
ا صولگرایان دست به دامن مرغ انتخاباتی!
بله! ما هم در این ورزشگاه بازی کردیم...
چرا سطح توقع مردم اینقدر بالا رفته؟!
دیوار بلند بیاعتمادی
عادت اقتصاد ایران به شرایط بدون برجام
چرا چیزی به ذهنمان خطور نمیکند؟!