سوت‌های معنادار

سوت‌های معنادار علیرضا غریب‌دوست چندی‌‌پیش حوالی عصر یک روز تعطیل، جنب خیابانی نسبتا کم‌تردد منتظر دوستی ایستاده بودم. آسمان صاف بود و از معدود روزهایی بود که هوا آلوده نبود و زیبایی آسمان چشم‌ها را می‌نواخت. یک جوان موتورسوار به سمت من آمد، در فاصله چند ‌ده متری من ایستاد، رو به آسمان شروع کرد به سوت‌زدن! بعد رفت به سمت انتهای بلوار و همین‌طور از روی موتورسیکلت و رو به آسمان سوت می‌زد! از این گوشه به آن گوشه و از این کوچه به سمت کوچه‌ای دیگر. علاقه‌ای به تعقیب رفتار او‌ نداشتم، اما توفیق اجباری انتظار و کم‌ترددبودن بلوار، ناخواسته من را متوجه آن جوان می‌کرد. هر وقت او‌ سوت می‌زد، من هم به آسمان نگاهی می‌انداختم و متوجه چیز خاصی نمی‌شدم. با خودم گفتم شاید مشکل عصبی دارد، شاید دارد برای کس یا کسانی پیغام می‌فرستد، شاید مواد‌فروش یا خلافکار است و دارد مشتریانش را با این سوت‌زدن آگاه می‌کند از حضور خود، شاید... .در این حین با موتور به سمت من آمد و در دو، سه متری محلی که ایستاده بودم، ایستاد و موتورش را خاموش کرد و رو به آسمان شروع کرد به سوت‌زدن! این بار متوجه شدم برای کبوتری که روی تیر برق نشسته سوت می‌زند! کبوتر از این تیر برق به آن دیگری می‌پرید و او ‌هم متناوبا کبوتر را تعقیب می‌کرد و هرکجا کبوتر می‌نشست، برایش سوت می‌زد! مجدد که به سمت من آمد و ایستاد برای سوت‌زدن، بی‌مقدمه از او پرسیدم: برای کبوتر سوت می‌زنی؟ یعنی با سوت‌زدن می‌خواهی آن کبوتر را بگیری؟! پاسخ داد: نه؛ این کبوتر من است و از لانه‌اش دور افتاده، دارم با سوت‌زدن او را هدایت می‌کنم که راه بازگشت به لانه را پیدا کند، خیلی از لانه‌اش فاصله گرفته و اگر امشب برنگردد از گرسنگی خواهد مرد! سوت من را می‌شناسد و با این صدا متوجه می‌شود که کجا باید برود! رفتار آن جوان موتورسوار که البته برای امثال نگارنده و بر اثر فقدان تجربه نگهداری و‌ پرورش کبوتر بسیار عجیب و جالب بود، من را یاد پدیده «سوت‌زنی» انداخت؛ پدیده‌ای که در جوامع در‌حال‌توسعه و توسعه‌یافته به‌منظور کنترل و نظارت بر رفتار صاحبان قدرت از ناحیه فعالان اجتماعی به‌عنوان حرکتی افشاگرانه و در راستای شفافیت اعمال می‌شود. «سوت‌زنی» اصطلاحی است که در اواخر قرن بیستم و متأثر از رویه انتظامی پلیس انگلستان وارد ادبیات سیاسی جهان شد. نیروهای پلیس انگلستان آموزش دیده بودند که اگر به تخلف یا رفتار مجرمانه‌ای برخورد کردند، با صدای سوت همدیگر را فراخوانده و مجرم را دستگیر کنند. در آن دوران هنوز بی‌سیم و تلفن همراه ابداع نشده بود و این ابزار ساده در مدیریت شهری و برقراری نظم عمومی از سوی پلیس بسیار کاربرد داشت.بعدها و به‌ویژه در عصر حاضر و متأثر از رشد تکنولوژی و ایجاد و توسعه فضای مجازی و شکسته‌شدن انحصار اطلاع‌رسانی از سوی دولت‌ها و ارباب قدرت، «سوت‌زنی» یکی از شاخص‌ترین روش‌ها در فرایند مبارزه با فساد و بسط دموکراسی و آگاهی‌های عمومی شد. از نمونه‌های بسیار برجسته سوت‌زنی می‌توان به ژولین آسانژ و وب‌سایت معروف ویکی‌لیکس اشاره کرد. در کشور ما نیز «سوت‌زن»‌های بسیاری به فعالیت می‌پردازند؛ برخی با افشای تخلفات گسترده و تضییع حقوق مردم با شکایت صاحب‌منصبان محکوم به حبس و مجازات شدند، برخی از «سوت‌زنی» به جایگاه‌های سیاسی و مدیریتی رسیدند، برخی «سوت‌زنی» را وسیله مهاجرت و پناهندگی سیاسی کردند و برخی نیز با انحراف از مسیر مبارزه با فساد -‌خواسته یا ناخواسته‌- در دام سرویس‌های خارجی افتادند و تبدیل شدند به افشاگر اسناد طبقه‌بندی‌شده ملی و سر از بیراهه‌ای درآوردند که پایانی جز تلخی و درد برای خود و خانواده ایشان در پی نداشت.در این میان، برخی نیز نه برای مبارزه با فساد که به‌منظور هدایت کبوتر خویش سوت می‌زنند! گرچه در حال افشای تخلفات آقای کذا و خانم کذا هستند، اما دیگری به آنها می‌گوید که پرونده چه کسی را در دستور کار قرار دهند! سوت می‌زنند تا یکی را ترند اول توییتر کنند و حاشیه‌هایی برایش بسازند که تا عمر دارد نتواند به فعالیت‌های اجتماعی یا سیاسی سابق خود ادامه دهد. منصرف از این گروه‌ها -‌که عامدانه و برای اهداف خاص و شخصی در کسوت سوت‌زنان حضور دارند‌- دیگر فعالان اجتماعی که در راستای «منافع عمومی» و «منافع ملی» سوت‌زنی کرده و با در معرض خطر قرار‌دادن خود، به افشاگری و مبارزه با فساد می‌پردازند، همواره به دلیل احتمال انحراف از مسیر اصلی، در معرض افتادن به دام «هدایتگران پشت پرده» هستند؛ آنهایی که نه‌تنها از سوت‌زن‌ها و افشاگرها، بلکه از هر فعال اجتماعی و سیاسی و هر شخصیتی که مقبولیت و موفقیتی در جامعه به دست آورد، به‌منظور نیل به اهداف شخصی و جناحی خود بهره می‌برند و با شناسایی نقاط ضعف افشاگر و فعال اجتماعی، ضمن ارائه ملغمه‌ای از اطلاعات درست و غلط، با تهدید و تطمیع، او را به رسانه و تریبون خود تبدیل می‌کنند.  موتورسوارِ سوت‌زنِ کبوتر‌باز، نگارنده را بار دیگر متوجه این کلام بی‌بدیل حضرت حافظ کرد که: نه هرکه سر بتراشد قلندری داند..