سرخپوست‌زاده‌ای علیه پلیس و کنگره آمریکا

ترجمه و تدوین: جواد نوائیان رودسری – آنتونی کوئین را باید در زمره مشهورترین و موفق‌ترین بازیگران قرن بیستم به شمار آوریم؛ برای ما ایرانی‌ها، نام کوئین بیش از همه با نقش «حمزه» در فیلم «الرساله» که با نام «محمد رسول‌ا...» مشهور شده‌است، پیوند دارد. آنتونی کوئین با ایفای نقش «عمر مختار» در فیلمی با همین نام، به کارگردانی مصطفی عقاد هم، در جهان اسلام شناخته می‌شود. او بین سال‌های 1952 تا 1964م (1331 تا 1343ش)، دو بار برنده اسکار بهترین نقش مکمل مرد و دو بار نامزد دریافت جایزه بهترین نقش اول مرد شد. وی در کارنامه خود، حضور در مراسم اعطای جوایز مشهور و متعدد دیگری مانند «بفتا» و «گلدن‌گلوب» را هم در کسوت برنده یا نامزد دریافت جایزه، دارد. برای بسیاری از دوست‌داران سینما، کوئین یک اسطوره است؛ اسطوره‌ای که توانست در عرصه بازیگری به بالاترین مدارج دست پیدا کند. اما آن‌چه درباره او نمی‌دانیم، بسیار مهم‌تر و جذاب‌تر از چیزهایی است که درباره وی شنیده‌ایم. کوئین در زندگی اجتماعی خود، نقاط اوجی دارد که در غرب ترجیح می‌دهند کمتر به آن بپردازند. این‌که او، افزون بر یک شخصیت هنری، یک شخصیت سیاسی و فعال اجتماعی بود و در بزنگاه‌های حساس، به جریان‌هایی که می‌کوشیدند در برابر تبعیض و نژادپرستی آمریکایی ایستادگی کنند، کمک می‌کرد.   از چی‌واوا تا کالیفرنیا آنتونی کوئین در سال 1915م/1294ش در محله فقیرنشین شهر چی‌واوا، مرکز ایالتی به همین نام در شمال مکزیک، به دنیا آمد. مادرش از بومیان سرخ‌پوست مکزیک بود و پدری ایرلندی‌تبار داشت. او به لحاظ تبارشناسی، به دو نژاد وابسته بود که در بین سفیدپوستان آمریکایی که عموماً انگلیسی‌تبار بودند، ارج و قربی نداشتند. کوئین همراه خانواده‌اش به لس‌آنجلس مهاجرت کرد و همان‌جا بود که با این رویکرد نژادپرستانه آمریکایی‌ها روبه‌رو شد. او دوست داشت در عرصه نقاشی و بوکس فعالیت کند، اما در جامعه آمریکا، فضای کافی برای فعالیت مهاجران مکزیکی وجود نداشت. کوئین مدتی در کشتارگاه کارگری کرد و خیلی اتفاقی، در سال 1936م/1315ش توانست نقش چند دقیقه‌ای یک سرخ‎پوست را در فیلمی وسترن به دست آورد؛ بازی حرفه‌ای او، تحسین «گری کوپر»، بازیگر افسانه‌ای هالیوود را برانگیخت و اقبال به کوئین رو آورد؛ اما او هرگز پیشینه و ریشه‌های خودش را فراموش نکرد. چهره در چهره پلیس فدرال نخستین‌باری که آنتونی کوئین به طور جدی در یک کارزار اجتماعی، برای حمایت از مهاجران در مقابل سیاست‌های دولت آمریکا ایستاد، در بحبوحه جنگ جهانی دوم و در خلال ماجرای جنایت «اسلیپی لاگون» بود؛ قتل فجیع «گالاردو دیاز»، سرمایه‌دار کالیفرنیایی، در دوم اوت 1942(11 مرداد 1321)، نزدیک یک تالاب، احساسات عمومی را به‌شدت جریحه‌دار کرد. پلیس فدرال وارد ماجرا شد و بدون مقدمه، به تحقیق برای یافتن قاتل در میان مهاجران مکزیکی پرداخت و در نهایت، 17 جوان را به عنوان مظنون معرفی کرد؛ بی‌‌آن‌که ادله کافی برای اتهام زدن به آن‌ها داشته‌باشد؛ اتهام آن 17 نفر این بود که مهاجر مکزیکی بودند و از نظر پلیس فدرال، استعداد خاصی برای جنایت داشتند! کوئین فوراً وارد معرکه شد. او کمپینی برای حمایت از جوانان مکزیکی‌تبار به راه انداخت و از آن‌جا که بازیگری شناخته‌شده‌ بود، توانست افکار عمومی را با خود همراه کند. مصاحبه جنجالی او با روزنامه «لس‌آنجلس تایمز» غوغایی به‌پا کرد. او در این مصاحبه به‌صراحت گفته‌بود: «اگرچه آمریکایی‌های سفیدپوست خوششان نمی‌آید، اما می‌گویم که این رگ سرخ‌پوستی و ایرلندی من است که مرا وادار می‌کند در برابر بی‌عدالتی ایستادگی کنم. آن بیرون، صدها جوان هستند که می‌خواهند استعداد و ایده‌آل زندگی خود را بیابند، اما [به دلیل تبار و نژادشان] نمی‌توانند. من یک هنرمندم؛ اگر هنرمند نسبت به دنیای اطرافش بی‌تفاوت باشد، به چه دردی می‌خورد؟» دادستان کالیفرنیا نتوانست دلایل محکمه‌پسند ارائه کند و در نهایت آن 17 نفر آزاد شدند. مدتی بعد، فاش شد که قتل، کار یک سفیدپوست انگلیسی‌تبار بوده‌است. این اقدام برای کوئین محبوبیت اجتماعی فراوانی در پی داشت؛ اما دولتمردان آمریکا او را در فهرست هنرپیشه‌هایی قرار دادند که باید گوشمالی داده شوند؛ برخی از آن‌ها معتقد بودند که کوئین، رفتارهایی رادیکالی و تندروانه دارد که بی‌شباهت به اطوارهای مارکسیست‌ها نیست! کوئین در حصار مک‌کارتیسم دوسال بعد از ماجرای «اسلیپی لاگون»، هری ترومن در سال 1945م/1324ش به قدرت رسید؛ دوران ریاست‌جمهوری او در آمریکا، با اوج‌گیری جنگ سرد همزمان بود؛ فضای جنگ سرد در ایالات متحده باعث شد که سناتورها و سیاستمداران مخالف کمونیسم، دست به اقداماتی افراطی بزنند. شدیدترینِ این اقدامات، مربوط به برنامه ژوزف مک‌کارتی، سناتور جمهوری‌خواه ایالت ویسکانسین بود. اقدامات او از سال 1947م/1326ش به بعد، باعث شد که پای بسیاری از اهالی هالیوود که در کارزارهای اجتماعی و در راستای منافع توده‌های فرودست آمریکا، گام‌هایی برداشته بودند، به مقوله اتهام داشتن گرایش‌های کمونیستی باز شود؛ آن‌ها متهم شدند که به شوروی تمایل دارند! چاپلین یکی از این افراد بود. آنتونی کوئین هم از این معرکه به دور نماند. او را مجبور کردند از کالیفرنیا به واشنگتن بیاید و مقابل هیئت تحقیق کنگره پاسخگو باشد؛ کوئین در سال 1947 راهی واشنگتن شد؛ عمده تحقیقات حول حمایت وی از 17 جوان مکزیکی در ماجرای «اسلیپی لاگون» دور می‌زد. او از نظر هیئت تحقیق کنگره، موسوم به «HUAC» مشکوک به تمایلات کمونیستی بود! به همین دلیل، در حالی که تا آن زمان تجربه نقش‌آفرینی در بیش از 50 فیلم را داشت، مجبور شد بازیگری را برای مدتی کنار بگذارد و به نقش‌های محدود در تئاتر دل‌خوش کند. کوئین تا آغاز سال 1952م/1331ش و رفع ظاهری اتهام از وی، در همین وضعیت باقی ماند. در این سال بود که با نقش‌آفرینی در فیلم «زنده‌باد زاپاتا»، هم رویکرد ضد امپریالیستی خود را به رخ کشید و هم با برنده‌شدن اسکار بهترین نقش مکمل مرد، استعداد و قابلیت‌های خود را نشان داد و به طرفدارانش فهماند که دوری او از صحنه به دلیل بی‌استعداد بودن و فقدان توانایی‌های بازیگری نبوده‌است. شاید بتوان گفت که انتخاب بازی در فیلم «زنده‌باد زاپاتا» با کارگردانی «الیا کازان»، کارگردان یونانی‌تبار، به نوعی واکنش آنتونی کوئین به پنج‌سال دوری اجباری‌اش از عرصه حرفه‌ای بازیگری بود.