لاریجانی؛ تَکرار اشتباه!

امسال عرصه انتخابی دیگر برای مردم است. هرچند که دامنه این انتخاب محدود است، به‌واسطه بحران‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی چند سال اخیر امیدواری در سطح جامعه به نازل‌ترین سطح خود رسیده وعدم تحقق وعده‌های انتخاباتی رئیس‌جمهور در طول این هشت سال اعتقاد مردم به تغییر و تحول از طریق صندوق رای را کم‌رنگ کرده است، اما نمی‌توان منکر این شد که انتخابات ریاست جمهوری همواره بیش از هر انتخابات دیگری در جمهوری اسلامی، در نظر مردم بااهمیت قلمداد شده و جنب‌وجوش و تحرکات حول محور آن از چندماه پیش از موعد ثبت‌نام با گمانه‌زنی‌ها در خصوص کاندیداهای احتمالی شروع و با آغاز به‌کار ستادهای انتخاباتی و برگزاری مناظرات به اوج خود می‌رسد.
رقابتی دو سویه که همیشه یک سمت زمین آن هموارتر از سمت دیگر است. یک جناح از شدت محدودیت‌های وارده در عرصه رقابت با معضل رسیدن به نامزد مطلوب روبرو است و جناح دیگر به لطف در اختیار داشتن مصونیت با مشکل کثرت نامزدهای مشتاق به خدمت که حاضر به کناره‌گیری به نفع دیگری نیستند دست‌وپنجه نرم می‌کند.
با نزدیک شدن به بازه ثبت‌نام نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری، از افراد متعددی برای ثبت‌نام و حضور در این رقابت نام برده می‌شود. پزشکیان، ظریف، عارف، جهانگیری و سیدحسن خمینی از جمله اسامی مطرح برای حضور در انتخابات از سوی جریان اصلاحات است که هرکدام از این گزینه‌ها را می‌بایست به‌طور مجزا مورد بررسی قرار داد. علاوه بر این اسامی، لاریجانی دیگر نامی است که اخیرا در برخی مباحث به‌میان آمده و تلاش شده تا به‌عنوان نامزدی مطلوب برای اجماع جریان اصلاحات معرفی شود.
واقعیت این است که علی اردشیر لاریجانی نه‌تنها گزینه مطلوبی برای جریان اصلاحات در انتخابات پیش‌رو نیست که در حال حاضر حتی نمی‌توان او را در ردیف گزینه‌های مورد بررسی قرار دارد. هرآن‌چه که موافقان لاریجانی در رئیس سابق مجلس می‌بینند و با استناد به آن‌ها او را گزینه مناسب ریاست‌جمهوری می‌خوانند با نسبت ضریب بالاتری در حسن روحانی وجود داشته است و هرآن‌چه که لاریجانی با تصدی ریاست دولت در پی رسیدن به آن است رئیس دولت‌های دهم و یازدهم یا به آن رسیده و یا اگر توان دست‌یابی به آن را نداشته، لاجرم شخصی چون لاریجانی نیز با داشتن ظرفیت‌های کمتری از او، توان تحققش را نخواهد داشت. پس لازم است که رئوس این جناح بیش از هر زمان دیگری در انتخاب نامزد مورد اجماع اهتمام ورزند. مبادا با تَکرار اشتباه، اندک سرمایه‌اجتماعی باقی‌مانده جریان اصلاحات برباد برود.


شرح چندانی از سوابق مبارزاتی جوانی که در ایام مبارزات انقلاب تنها ۲۱ سال داشت در دسترس نیست اما سوابق انقلابی حسن روحانی، اولین کسی که لقب «امام» را بر روی بنیانگذار انقلاب گذاشت بر کسی پوشیده نیست. در دوران دفاع مقدس نیز لاریجانی با وجود اینکه جانشین ستادکل سپاه پاسداران بود اما نقش حسن روحانی با تصدی مناصب مختلفی چون عضویت در شورایعالی دفاع، عضویت در شورایعالی پشتیبانی جنگ و فرماندهی پدافند هوایی کل کشور پررنگ‌تر از وی است.
در چندسال اخیر لاریجانی تلاش داشته تا با استفاده از پیشینه فعالیتی خود در مذاکرات پرونده هسته‌ای در جایگاه دبیری شورای عالی امنیت ملی، تاثیرگذاری در تصویب برجام و نقش‌آفرینی در پروسه انعقاد قرارداد بین ایران و چین، شخصیتی چند بعدی از خود نمایان سازد و در کنار شخصیت پارلمانی، وجهه دیپلماتیکش را تقویت کند. اما در این حوزه نیز روحانی گوی سبقت را از او ربوده است. نقش‌آفرینی روحانی در مذاکرات مک‌فارلن و مذاکرات پس از پایان جنگ با دولت صدام در خصوص تبادل اسرا و آزادگان، ریاست تیم مذاکره‌کننده سعدآباد و تعیین وعده حل‌وفصل مناقشات سیاست‌خارجه جمهوری‌اسلامی به‌عنوان اولویت اصلی دولت تدبیروامید، کفه ترازوی شیخ‌مذاکره در حوزه دیپلماسی را سنگین‌تر از کفه ترازوی لاریجانی کرده است. روحانیِ برآمده از دال مرکزی جریان اصولگرایی با وجودعدم قرابت حزبی و تشکیلاتی با جناح اصلاحات اما توانست هرازگاهی، ولو در مقیاس سخن، مواضعی هم‌مسیر و موافق جریان اصلاح‌طلبی در حوزه‌های آزادی فردی و اجتماعی، حقوق شهروندی، اجرای تمام اصول قانون اساسی و... اتخاذ کند، کوشید تا در سیاست داخله گشایشی نیم‌بند و شکننده اما به نسبت بهتر از دولت پیشین برای از سرگیری دوباره فعالیت‌های سیاسی ایجاد کند و هراز گاهی نیز تلاش کرد تا با تکیه بر سبقه ثقیل خود در حوزه‌های امنیتی، سیاسی و نظامی و حضورش در ارکان اصلی سیستم به‌عنوان مهره‌ای تاثیرگذار، فارغ از نتیجه به‌دست آمده اقدام به برقراری مذاکره و گفت‌وگو با هسته‌های سخت حاکمیت کند که حتی در مواردی منجر به بروز چالش هم شد.
در مقابل اما از لاریجانی اصولگرا چنین همراهی‌هایی حتی در حد اتخاذ موضع نیز امری بعید و نزدیک به محال به‌نظر می‌رسد، نوع نگرش او به حوزه سیاست داخله را از شیوه مدیریت رحمانی‌فضلی در وزارت کشور که یار نزدیکش است می‌توان حدس زد و همچنین به هیچ عنوان نباید از وی انتظار اقدام به ایجاد مذاکره با هسته‌های سخت نظام برای حل بحران‌های مهم را داشت چرا که مرد این میدان نیست و نه می‌تواند از پس این وظیفه خطیر بربیاید و نه خودش تمایلی به ایفای چنین نقشی دارد.
و در نهایت در کنار همه ابعادی که از این دو سیاست‌مدار بیان شد، شخصیت حقیقی لاریجانی نیز در مقام قیاس از ظرفیت کم‌تری نسبت به روحانی برخوردار است. لاریجانی کاریزمای موجود در شخصیت روحانی را ندارد و مهارت سخنوری او به اندازه‌ای نیست که بتواند همچون روحانی ۹۲ و ۹۶ نگاه مثبت مردم را به سمت خود معطوف کند. از طرفی روحانی ۹۲ از دید جامعه فردی نسبتا ناشناخته بود که هیچ نگرش پیشین منفی‌ای نسبت به او نبود در حالی‌که لاریجانی به‌واسطه حضور سالیان ممتد در راس قوه مقننه همیشه زیر ذره‌بین بوده و به‌عنوان یک مسئول ارشد جزو مسببان بروز وضعیت فعلی قلمداد می‌شده و علاوه بر آن، حواشی پیش‌آمده پیرامون اطرافیانش منجر به ایجاد ذهنیت منفی از سوی مردم شده است که نکته‌ای منفی برای او خواهد بود.
بدیهی‌است که ذکر خصایص روحانی نه از برای حمایت از او که با این منظور بیان شد که روشن شود اگر روحانی با دارا بودن چنین ظرفیت عظیمی نتوانسته در قامت یک رئیس دولت موفق ظاهر شود و در پیشبرد اهداف خود ناکام مانده است لاجرم شکست فردی چون لاریجانی با ظرفیت‌های پایین‌تر نسبت به او در چنین جایگاهی حتمی و قطعی است و تحت چنین شرایطی گزینه مناسبی برای اجماع جریان اصلاحات نخواهد بود.