مردم به کنشگران سیاسی هم دیگر اعتماد ندارند

آفتاب یزد_ یگانه شوق‌الشعرا: شکاف میان مردم و مسئولین و تصمیم گیران نظام در کشور ما سال‌هاست که وجود دارد و این شکاف را همگان دیده و می‌شناسند. همچنین این شکاف عمودی بارها مورد تحلیل قرار گرفته و برای آن دلایل زیادی هم ذکر شده است. این روزها با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری1400 در کشور ما شکاف دیگری هم به وجود آمده است و به صورت محسوس وجود دارد. میزان این شکاف نه به اندازه شکاف بین مسئولین و مردم اما شایان توجه است. شکاف جدید از جنس شکاف میان مردم و کنشگران سیاسی، اجتماعی و حتی فرهنگی است. به این صورت که دغدغه این دو گروه با یکدیگر تفاوت زیادی پیدا کرده است و نه کنشگران درد و دغدغه مردم را می‌فهمند نه مردم خریدار حرف کنشگران هستند. این در صورتی است که در دهه‌های قبل این نوع شکاف وجود نداشت و حرف کنشگران و مردم تقریبا منشا واحدی داشت و به همین دلیل تلاش کنشگران بر رفتار مردم هم تاثیر‌گذار بود. ما در این گزارش درباره نوع و چرایی به وجود آمدن چنین شکافی با جامعه شناسان صحبت کرده‌ایم.
> نظام معرفتی پیوند‌دهنده دولت و ملت
در این خصوص سیدجواد میری جامعه شناس و عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به آفتاب یزد گفت: «ما اگر بخواهیم این بحث را به صورت تحلیلی مورد تامل قرار دهیم باید به این توجه داشته باشیم که هر نظام سیاسی برای خود یک نظام معرفتی هم ایجاد می‌کند که آن نظام معرفتی به گونه‌ای به صورت نرم، نظام سیاسی را فهم‌پذیر و رویت‌پذیر می‌کند و همچنین به آن نظام مشروعیت می‌دهد و آن را از حالت قدرت سخت‌افزاری به ساحت فرهنگ می‌برد و در قالب ارزش‌ها و هنجارهای فرهنگی آن را مورد تبیین قرار می‌دهد. جمهوری اسلامی یا نظام سیاسی کنونی ایران هم به هیچ وجه از آن به دور نیست؛ یعنی به همین صورت رفتار می‌کند. اگر شما به انگلستان نگاه کنید آن‌ها از مفهومی به نام Spi- doctors استفاده می‌کنند. این‌ها یک سری افراد کارشناس و خبره هستند که در حوزه‌های مختلفی تخصص دارند و وقتی اتفاقی رخ می‌دهد بر اساس تخصص‌شان برای تبیین مسائل
به وجود آمده مورد استفاده قرار می‌گیرند. اگر ما بخواهیم این را یک مقداری بسط دهیم می‌توانیم بگوییم که شاید امروزه ما سه گفتمان کلان در حوزه علوم اجتماعی و انسانی در جهان داریم که شاید بشود مورد چهارمی را در کشورهایی مانند ایران به عنوان یک کشور پیرامونی بر این سه دسته اضافه کرد. یکی گفتمان علوم اجتماعی است که در آن عالِم اجتماعی به مثابه دانشمند مطرح می‌شود. دیگری آن است که عالِم اجتماعی در گفتمان علوم اجتماعی به مثابه یک انقلابی صورت‌بندی می‌شود و نوع سوم از گفتمان علوم اجتماعی که کنشگران اجتماعی و فرهنگی در ذیل آن قرار می‌گیرند، گفتمان علوم اجتماعی است که در این گفتمان، عالِم اجتماعی به مثابه یک متخصص وجود دارد. به این سه مدل یک مدل چهارمی هم می‌شود اضافه کرد و آن مدلی است که در آنجا گفتمان علوم اجتماعی مبتنی بر مفهوم کارمند‌وارگی است؛ یعنی عالِم اجتماعی اساسا به مثابه یک کارمند دولت رانت‌خوار ایجاد می‌شود. حال این چهار مدل چه ربطی به فهم پرسش شما دارد؟ در نگاه اول که عالِم اجتماعی دانشمند است اساسا عالِم اجتماعی تلاش می‌کند بگوید که یک قوانینی بر جامعه حاکم است. همانگونه که یک قوانینی بر عالم طبیعت حاکم است و علم طبیعت قانون‌پذیر است، جامعه انسانی هم همین گونه است. به عنوان مثال اگر تعداد بیکاران یک جامعه از 5 درصد به 50 درصد برسد و تورم بالا برود و... آن سیستم یا جامعه ممکن است با چالش‌های بزرگی مواجه شود و به سمت از هم پاشیدگی برود. عالِم اجتماعی از منظر قواعد عام و کلی نگاه می‌کند و اصلا کاری به نظام‌های سیاسی مختلف ندارد. در نگاه دوم یعنی عالِم اجتماعی به مثابه یک انقلابی،


جامعه شناس و کنشگران اساسا نوع نگاهشان به جامعه به این صورت
است که یکسری هنجارهای درست و نادرست و صداهای به حاشیه رفته وجود دارد و علوم اجتماعی باید به یک گونه‌ای صدای به حاشیه رانده شدگان و سرکوب شدگان باشد و عالم اجتماعی در این نگاه خود، ورود پیدا می‌کند و در صحنه هستی اجتماعی موضع می‌گیرد و به مثابه یک کنشگر انقلابی هم شناخته می‌شود؛ یعنی کنش‌هایش معطوف به نوعی الهیات رهایی بخشی است و در این راستا حرکت می‌کند. نوع سوم آنجایی است که اساسا عالِم اجتماعی به مثابه یک متخصص، دیگر کاری به تصویر کلی جامعه و ساختن یک اُتوپیا (آرمان شهر) از جامعه ندارد زیرا می‌گوید اساسا چنین وضعی امکان پذیر نیست. پس می‌گوید ما تنها می‌توانیم در بعضی حوزه‌ها مثل بیمه، اقتصاد و... ورود پیدا کنیم و به بحث‌های کلان ورود پیدا نمی‌کند.»
>بن بست گفتمان کنشگران کارمند
این کارشناس در ادامه گفت: «در ایران و کشورهایی که به گونه‌ای می‌شود گفت در آن‌ها سیستم مالیاتی قوی وجود ندارد و بر روی پترودلار متمرکز هستند و هستی اجتماعی جامعه مبتنی بر نفت و گاز و استخراج معادن است و دولت هم به عنوان تنها صاحب اختیار این منابع هیچ پاسخگویی‌ای به ملت ندارد و تا جایی که می‌تواند به عنوان مثال منابع را می‌فروشد و به امور جاری مملکت می‌رسد، در این ساختار یکسری اصحاب علوم اجتماعی را هم به وجود می‌آورد که بتواند آن ساختار کلی را با زبان علمی رویت‌پذیر کند و به آن مشروعیت بدهد. حال سوال اینجاست، ما که شکاف دولت ملت را در دوره‌های مختلف در تاریخ معاصر ایران تجربه کرده‌ایم، امروز شاهد شکاف دیگری هستیم و این شکاف چیست؟ این شکاف بین اصحاب علوم اجتماعی، کنشگران فرهنگی و روشنفکران و مردم به وجود آمده است. دلیل این فاصله به نظر من برمی‌گردد به اینکه علوم اجتماعی و علوم انسانی و آن زبانی که دانشگاه به مثابه زبان دانشگاهی خلق می‌کرده و از طریق آن نظام سیاسی می‌توانست در بین مردم مقبولیت پیدا کند، امروز دچار چالش شده است و این برمی‌گردد به اینکه در دو سه دهه اخیر نوعی از علوم اجتماعی در ایران شکل گرفته است که این نوع جدید اساسا به دنبال این نیست که قوانین کلی را در تحولات جامعه انسانی تبیین کند و به صورت عام، یکسری قوانین و قواعد را برای جامعه ترسیم کند و از طرف دیگر عالِم اجتماعی به مثابه یک انقلابی هم کاملا به حاشیه رانده شده است و نمی‌تواند صدای طبقات محروم و فرودست باشد چون ساختارهای دولتی به گونه‌ای گزینش و ارزیابی می‌کند که اصلا این نوع گفتمان و سخن گویان در ساختار رسمی وجود نداشته باشند. می‌ماند دو حالت دیگر؛ یک حالت همان حالتی است که متخصصینی در ساختار باشند و دوم اینکه گفتمان علوم اجتماعی مبتنی بر کارمندوارگی یا کارمندان علوم اجتماعی باشد. متخصصین با زبانی حرف می‌زنند که عامه مردم ممکن است نتوانند با آن ارتباط برقرار کنند اما گروه دیگر که تلاش می‌کنند خود را به عنوان بازیگران علوم اجتماعی و کنشگران فرهنگی و فعالین عرصه اجتماعی و عمومی معرفی کنند و به گونه‌ای هم از اصول اخلاقی و رفتاری آکادمیک برخوردار باشند و با زبانی حرف بزنند که بتوانند در عرصه عمومی ارتباط برقرار کنند، امروز به نظر من این سنخ به یک بن بست خورده‌اند، زیرا تلاش می‌کردند که به گونه‌ای راهی وجود داشته باشد و در عرصه عمومی همگان را به گفتگو دعوت کنند. ولی آن چیزی که نظام سیاسی به دنبال آن است اساسا نوع دیگری از سیاست ورزی است که این سیاست ورزی نوین دیگر نیازی حتی به این اصحاب علوم اجتماعی کارمند ندارد و مردم هم دیگر نمی‌توانند با این ادبیات ارتباط برقرا کنند. این به نظر من وضعیت جدیدی است که من آن را پساجدید می‌نامم. ما در یک وضعیت پساجدیدی قرار گرفته‌ایم که رویه‌ها، روش‌ها و مدل‌هایی که در عرصه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی پیشتر مورد استفاده قرار می‌گرفتند امروز جواب نمی‌دهد و چگونگی تبیین شکافی که امروز بین مردم و کنشگران ایجاد شده و تاثیری که در انتخابات 1400 خواهد داشت برای ما محل سوال است؛ اینکه آیا انتخابات 1400 مبتنی بر انتخاب افراد یا برنامه‌های جریانات سیاسی مختلف خواهد بود و یا اینطور نیست بلکه ما با یکسری گفتمان‌ها در جامعه ایران مواجه هستیم که این گفتمان‌ها است که می‌تواند مسیر انتخابات و مسیر آینده ایران را در قرن 15 ترسیم و تعیین کند؟»
> سرمایه اجتماعی و اعتبار بر باد رفته
همچنین سعید معدنی جامعه شناس و استاد دانشگاه در این باره به آفتاب یزد گفت: «من قبول دارم که بین کنشگران سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مردم شکاف ایجاد شده است. درحقیقت مردم نمی‌توانند دیگر به کنشگران سیاسی، اجتماعی اتکا و اعتماد کنند. چون این به بحث سرمایه اجتماعی برمی‌گردد. عنصر اصلی سرمایه اجتماعی اعتماد است، وقتی که کنشگران سرمایه خود را به کار می‌گیرند و مردم را برای انتخابات دعوت می‌کنند، وعده‌هایی به مردم می‌دهند و یا از وعده‌های یک کاندیدا حمایت می‌کنند و بعد 24 میلیون نفر را پای صندوق می‌کشند، ولی وعده‌هایشان عملی نمی‎شود، طبیعی است که کم‌کم دیگر مردم از کنشگران هم ناامید می‌شوند. در حقیقت این‌ها فکر می‌کردند که با مشارکت اکثریت جامعه در انتخابات، دولت در مفهوم عام آن، اصلاحاتی انجام می‌دهد اما این اتفاق نیفتاد. انتظار می‌رفت بعد از دوم خرداد اصلاحاتی در ساختار دولت ایجاد شود و این خیل عظیم جوانان دهه 60 در ساختار قدرت قرار بگیرند اما این خیل عظیمی که می‌توانستند موتور توسعه در جامعه باشند به کار گرفته نشدند. ما هنوز هم این افراد را در ساختار دولت نمی‌بینیم. در حقیقت می‌خواهم بگویم اصلاحات شکل نگرفت و چون اصلاحات شکل نگرفت به نوعی حکومت تثبیت شده باقی مانده است. مردم از کنشگران سیاسی اجتماعی ناامید شدند و این رابطه دیگر قابل ترمیم نیست، مگر اینکه به نوعی کنشگران کنار مردم قرار بگیرند و خواسته‌های مردم را بشناسند تا بتوانند خودشان را بازسازی کنند. پس سرمایه اجتماعی این افراد تقریبا تمام شده است. به هرحال کنشگران این سرمایه را از دست داده‌اند به همین خاطر دیگر پیش مردم اعتباری ندارند.»