رسم‌الخط تکرار

گروه سیاسی: حالا دیگر کمتر کسی نسبت به این گزاره قطعی شک دارد که غربگرایان هر چه بیشتر درباره تردیدشان نسبت به انتخابات خردادماه سخن می‌گویند گام‌های بلندی برای آن بر‌می‌دارند. نگاهی گذرا به رسانه‌های اصلاح‌طلب، جلسات احزاب و گروه‌ها و حتی خبرسازی‌های مجازی و تشکیل روم‌های انتخاباتی کافی است تا متوجه خیز حامیان دولت مستقر برای ادامه راه روحانی تا سال 1404 شویم. اگر رئیس‌جمهور در لابه‌لای سخنانش ادعای آمادگی برای مدیریت کشور تا سال 1401 را مطرح می‌کند، حامیان سیاسی او خود را برای امتداد یافتن دولت مستقر با ریاستی جدید تا سال 1404 آماده می‌کنند. در این میان، هرقدر بخشی از نیروهای جریان انقلاب با قطعی فرض کردن پیروزی در انتخابات چشم بر افزایش فعالیت انتخاباتی غربگرایان در آستانه انتخابات بسته و به تنور اختلافات می‌دمند، شواهد حکایت از گام‌های عملی اصلاح‌طلبان برای احیای وجهه سیاسی با نیت پیروزی در سیزدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری دارد.  با تمام این اوصاف اما مهم‌ترین مشکل غربگرایان برای حضور فعال در انتخابات و آزمودن بخت خود برای پیروزی، سقوط اعتبار اجتماعی و سیاسی به علت حمایت از روحانی و سرخوردگی و انفعال پایگاه اجتماعی‌شان به علت محقق نشدن وعده‌هایی است که آنها را در سال‌های 92 و 96 پای صندوق‌های رای کشانده بود. بخش قابل توجهی از طبقه متوسط شهری به عنوان حامیان اصلی دولت روحانی در سال‌های گذشته عملا موقعیت رفاهی خود را از دست داده است، تا جایی که عملا بازگشت به روزهای پیشاروحانی را به عنوان یک وضعیت مطلوب تصور می‌کند. در کنار اینها شکست ایده دولت روحانی در سیاست خارجی، آنها را نسبت به ادامه مسیر با غربگرایان مردد کرده است. طبیعتا در چنین بستری بسیاری از نیروهای حامی روحانی در سال96 به شاخه‌های مختلف و با رویکردهای متفاوتی تقسیم شده‌اند. برخی با مشاهده عملکرد روحانی به رقبای او متمایل شده‌اند، سرخوردگی برخی دیگر باعث شده اساسا از فعالیت سیاسی دل‌زده شوند، بخش دیگری در سایه نارضایتی‌ها به جریان برانداز نزدیک‌تر شده‌اند و نهایتا گروهی کماکان به دنبال آن هستند که با پیگیری پروژه دولت و همراهی با تجدیدنظر‌طلبان داخلی مسیر سال 96 را ادامه دهند. در چنین بستری و با این تشتت یقینا دشوارترین ماموریت اصلاح‌طلبان طرح ایده و نقشه‌ای جدید برای همراه کردن بدنه سرخورده اجتماعی با تشکیلات سیاسی است. اما در این مسیر چند واقعیت انکارناپذیر وجود دارد. 1- هرقدر اصلاح‌طلبان با منتسب کردن شرایط موجود به نهادهای دیگر و متهم کردن جریان انقلابی به کارشکنی سعی خود را معطوف به تبرئه کردن دولت روحانی کنند باز هم جامعه دولت را به عنوان مسؤول شرایط فعلی می‌شناسد. این مساله تا جایی عمومیت پیدا کرده است که عمده چهره‌های اصلاح‌طلبی که برای انتخابات خیز برداشته‌اند نیز سعی می‌کنند ابتدای امر میان خود و دولت فاصله‌ای ولو خیالی برقرار کنند. بر همین مبنا غربگرایان از سویی لاجرم باید با دولتی اعلام همسویی کنند که روزگاری بیشترین نقش را برای روی کار آوردن آن به عهده داشته‌اند و از سوی دیگر باید از ایده‌هایی به عنوان نسخه رهایی‌بخش رونمایی کنند که دولت مستقر تمثال کاملی از آن به حساب می‌آید. در چنین وضعیتی هرگونه کنش سیاسی اصلاح‌طلبان پیوندی جداناشدنی با دولتی دارد که فاصله‌گذاری با آن می‌تواند بخشی از شرایط پیروزی در انتخابات باشد.  2- اصلاح‌طلبان در سال‌های اخیر بسیار تلاش کرده‌اند تا در عین بهره‌مندی از مواهب «در قدرت» بودن، خود را از مقام پاسخگویی دور کنند و وجه «بر قدرت» بودن را برای تشکیلات سیاسی‌شان متصور شوند. آنها حتی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال96 و در شرایطی که دولت مستقر نماینده آنها بود باز هم با ادبیاتی وارد مناسبات انتخاباتی می‌شدند تا با «بر قدرت» نشان دادن خود اعتراضات جامعه را نمایندگی کنند. اما گذر زمان این امتیاز را از آنها سلب کرده است، چرا که بالاترین سطح نارضایتی‌ها درست در نقطه‌ای پدیدار شد که قوه مجریه، قوه مقننه و شورای شهر تهران در دست این جریان قرار داشت. همین مساله باعث شده تا این بار حضور غربگرایان در میدان انتخاباتی آنها را از جایگاه شاکی به جایگاه متهم بکشاند. بر همین اساس بخشی از چهره‌های اصلاح‌طلب همانند محمدرضا تاجیک در سال‌های گذشته نسخه انزوای عامدانه را به اصلاح‌طلبان تجویز می‌کنند. بر همین اساس پشت کردن به صندوق رای و جلوگیری از رقابتی شدن انتخابات هم اصلاح‌طلبان را از چاه پاسخگویی نجات می‌دهد و هم با کم‌رونق کردن انتخابات باعث کاهش مقبولیت منتخب نهایی و متقابلا تاسیس یک دولت ضعیف می‌شود. این استراتژی تا حدی در انتخابات اسفند 98 نیز پیگیری شد و اصلاح‌طلبانی که از شکست در انتخابات آگاهی داشتند تمام اهتمام خود را بر بی‌رونق کردن انتخابات گذاشتند تا از این طریق خود را نماینده کاهش مشارکت در انتخابات بدانند.  3- ناکارآمدی دولت روحانی و انباشت نارضایتی‌ها در سایه آن باعث شد غربگرایان با طرح گزاره‌هایی همانند «تشریفاتی» و «بی‌اختیار» بودن دولت از روحانی و حامیان سیاسی‌اش مسؤولیت‌زدایی کنند. بر این اساس سعی شد با طرح و تثبیت این نگاه که قوه مجریه توانایی لازم برای تغییر در امور را ندارد از کلیدواژه‌هایی همانند «دولت در سایه» برای فرار از پاسخگویی استفاده کنند؛ رویکردی که پیش از این در سال‌های پایانی دولت اصلاحات نیز پیگیری شده بود و مفاهیمی همانند «حاکمیت دوگانه» بر این اساس خلق شد. در یک نمونه آشکار بهزاد نبوی از چهره‌های شناخته‌شده اصلاحات و رئیس جبهه اصلاح‌طلبان (مهم‌ترین نهاد تصمیم‌گیر انتخاباتی غربگرایان برای انتخابات ریاست‌جمهوری) در سال‌های اخیر و با بالا گرفتن نارضایتی‌ها از عملکرد دولت بارها از اختیار 15درصدی دولت در امور کشور سخن گفته و سعی کرده بود با تدارکاتچی و تشریفاتی توصیف کردن دولت از اصلاح‌طلبان به علت نتایج انتخاب نهایی‌شان در شرایط موجود کشور مسؤولیت‌زدایی کند. با این حال این رویکرد هر قدر در سال‌های گذشته می‌توانست حاشیه امنی برای هم‌قطاران دولت روحانی ایجاد کند، آنها را در آستانه انتخابات با مشکلی جدی روبه‌رو می‌کند، چرا که مخاطبان سخنان دیروز آنها این بار از خود سوال می‌کنند با چه انگیزه‌ای باید برای یک دولت فاقد اختیار و تشریفاتی فعالیت کنند. اگر دولتی قصد دارد با طرح شعارهای پرطمطراق بخشی از جامعه را تبدیل به نیروی محرکه خود کند و پس از به قدرت رسیدن و بهره‌گیری از مواهب آن از پاسخگویی فرار کند، چه دلیلی برای مشارکت در این پروسه وجود دارد؟   * استراتژی: رادیکالیسم پیشاانتخاباتی با نگاهی به تحرک بالای اصلاح‌طلبان برای قبضه کردن سه‌باره پاستور و ادامه دادن راه دولت روحانی و در عین حال 3 چالشی که در بالا به آنها اشاره شد این پرسش طرح می‌شود: آنها چه سناریویی برای تنظیم این فضا دارند؟ یقینا می‌توان از سناریوهای مختلفی که مدنظر غربگرایان است سخن گفت. بخشی از آنها امید دارند در سایه برخی انشقاق‌های احتمالی جریان انقلاب - و شکستن آرا- بتوانند همانند سال92 نان نامزد واحد جریان خود را بخورند، بخشی دیگر به دوقطبی‌های فرهنگی و اجتماعی با نیت کمرنگ شدن متغیر مسائل معیشتی در انتخابات چشم دارند تا ضمن کاهش آرای مناطق محروم و پیرامونی زمینه برای تعیین‌کنندگی طبقات متوسط و بالا فراهم شود، بخشی دیگر امید خود را بر نتیجه مذاکرات و امکان احیای جایگاه از دست رفته اجتماعی در سایه زنده شدن امید به کاخ سفید می‌بینند و ده‌ها سناریوی دیگر که از پرداختن به آنها امتناع می‌کنیم. با این حال هیچ‌کدام از این سناریوها آنقدر حتمی و مطمئن به نظر نمی‌آید که بتوان نقشه راه غربگرایان را بر اساس آن بررسی کرد. به عبارت دیگر غربگرایان به تمام موارد ذکر شده به عنوان امکان‌هایی برای انتخابات پیش‌رو نگاه می‌کنند اما براساس شواهد، آنچه مهم‌ترین سناریوی این جریان به نظر می‌آید هموارسازی راه برای کاندیدای نهایی براساس «رادیکالیسم پیشاانتخاباتی» است. در این «رادیکالیسم پیشاانتخاباتی» سعی می‌شود با هدایت فضای عمومی جامعه به سمت صورت مساله‌های رادیکال و چهره‌های هنجارشکن سیاسی فضای عمومی جامعه با شوک‌های مقطعی مواجه شود تا از دل این شوک‌ها بستری برای همدل و همصدا کردن بدنه سرخورده آماده شده و با بسیج کردن آنها فضای انتخابات را از پاسخگویی پیرامون عملکرد دولت روحانی دور کنند.  بررسی موردی عمده رفتار سیاسی اصلاح‌طلبان در هفته گذشته بخوبی نشان از خیز غربگرایان برای یک «رادیکالیسم پیشاانتخاباتی» دارد. برای نمونه آنها با علم به امکان بالای ردصلاحیت حسن خمینی (به‌علت فقدان سابقه اجرایی) از بهمن‌ماه سال گذشته به شکلی آشکار رو به تبلیغات گسترده پیرامون حضور وی در انتخابات ریاست جمهوری آوردند تا از سویی هم به علت انتساب وی به بیت امام(ره) فضای جامعه را درگیر کنند و هم در صورت ردصلاحیت وی فضایی مشابه انتخابات ریاست‌جمهوری سال92 خلق کنند. با این حال هوشمندی حسن خمینی و تدبیر رهبر انقلاب عملا مانع این بهره‌گیری و فضاسازی غربگرایان برای سوءاستفاده جناحی از بیت امام(ره) شد.  در مورد دیگر می‌توان به اضافه کاری این روزهای فائزه هاشمی در رسانه‌های مختلف اشاره کرد. او که پیش از این صراحتا از شکست ترامپ و احتمال کاهش فشارها به کشورمان ابراز نگرانی کرده بود در هفته‌های اخیر همزمان با گرم شدن مباحث انتخاباتی حضور پررنگی در رسانه‌های اصلاح‌طلب پیدا کرده است. نکته جالب پیرامون وی فارغ از مواضع شاذ و ضدملی، تاکید بر عدم شرکت در انتخابات است؛ موضعی که در ظاهر امر می‌تواند در تقابل با موضع رسمی اصلاح‌طلبان به حساب بیاید اما عملا با بیشترین حمایت و پوشش از سوی اصلاح‌طلبانی مواجه می‌شود که بیشترین تلاش را برای پیروزی در انتخابات پیش‌رو دارند. یقینا این تناقض را تنها می‌توان براساس استراتژی «رادیکالیسم پیشاانتخاباتی» فهم کرد. به‌گونه‌ای که عملا اصلاح‌طلبان پروژه رادیکال کردن فضای پیشاانتخاباتی را از سوی چهره‌هایی جلو می‌برند که در نگاه اول منسوب به کاندیداهای احتمالی به حساب نمی‌آیند اما در عمل باعث می‌شود با ایجاد طرح بحث‌های رادیکال در میان بدنه سرخورده، آنها را به سمت یک همدلی هدایت کند. طرح رادیکال‌ترین مباحث، حمله علنی به اصل انقلاب اسلامی و حمایت از قسم‌خورده‌ترین دشمنان ایران توسط آقازاده‌ای که همواره با منسوب کردن خود به سوابق مبارزاتی پدرش در انقلاب برای خود امتیاز می‌خرید، فضا را از پاسخگویی پیرامون عملکرد دولت مورد حمایت غربگرایان غافل می‌کند.  اما در جدیدترین و آشکارترین مصداق از پیگیری استراتژی «رادیکالیسم پیشاانتخاباتی» می‌توان به اعلام کاندیداتوری مصطفی تاجزاده، از فعالان فتنه88 اشاره کرد. او که به علت همصدایی حداکثری با جریان‌های برانداز و ضدانقلاب حتی از سوی برخی چهره‌های شناخته‌شده اصلاح‌طلب نیز مورد نکوهش قرار گرفته بود در حالی در میانه فعالیت‌های مجازی‌اش از خیز برای ثبت‌نام در انتخابات ریاست‌جمهوری می‌گوید که بخوبی از پرونده خود و فعالیت‌هایی همانند نامه 77 نفری در آبان سال98 آگاهی دارد. مضاف بر اینها مواضع تاجزاده کلکسیونی از مخالفت با قانون اساسی کشورمان است. طبیعتا فردی که اعتقاد به قانون اساسی کشور ندارد متقابلا صلاحیت پذیرفته شدن به عنوان یک کاندیدا را نیز نمی‌تواند داشته باشد. اما اعلام کاندیداتوری وی می‌تواند با رادیکال کردن فضای جامعه ضمن احیای بخشی از نیروهای سرخورده حامیان غربگرایان، فضا را از موقعیت پاسخگویی اصلاح‌طلبان خارج کند.    * ایده‌آل: انتخابات غیرعقلانی  بر مبنای این توضیحات ایده‌آل‌ترین سناریو برای غربگرایان داخلی شکل‌گیری فضای هیجانی برای انتخابات پیش رو است. به‌گونه‌ای که آنها با آگاهی از شرایط دشوار برای راضی کردن مردم نسبت به انتخاب گزینه‌شان، سعی می‌کنند با رادیکال کردن فضای پیشاانتخاباتی بدنه سرخورده خود را به حدی از انسجام برسانند و در نهایت این انسجام را در قالب بسیج اجتماعی تبدیل به پشتوانه گزینه نهایی‌شان در خرداد 1400 کنند؛ فضایی که احتمالا بسیاری از چهره‌هایی که این روزها با قطعیت از تحریم انتخابات سخن می‌گویند همراه با بسیج شکل گرفته فضا را به سمت کاندیدای مطلوب هدایت کنند. درکنار اینها، امتیاز دیگر «رادیکالیسم پیشاانتخاباتی» تغییر فضای جامعه در هفته‌های منتهی به انتخابات به سمتی است که غربگرایان را از 3‌ چالشی که به آن‌ها اشاره شد رهایی بخشد.  «وطن‌امروز» پیش از این در مطلبی دیگر با عنوان «آرامش انتخابات؛ انتخاب عاقلانه» نسبت به این مساله هشدار داده و نوشته بود: «آرامش در انتخابات، منجر به واقعی شدن عرصه رقابت می‌شود و واقعی شدن رقابت، باعث در اولویت قرار گرفتن مطالبات اصلی مردم خواهد شد. این فضای مطلوب و سالم و پاک، موجب تثبیت عقلانیت در انتخابات و نیز قطعا منجر به انتخاب یک مدیر کارآمد می‌شود. با توجه به وضعیت فعلی کشور و وضعیت نابسامان اقتصاد و معیشت و همین‌طور با توجه به تجارب 2 دوره گذشته انتخابات ریاست‌جمهوری این تکلیف بیش و پیش از همه بر دوش جریان انقلاب است که نسبت به حراست از فضای انتخابات و ایجاد یک فضای رقابت سالم اهتمام داشته باشد. فضای مطلوب، همان‌گونه که مطرح شد، رقابت حول مطالبات اصلی مردم یعنی اقتصاد و معیشت و کارآمدی است. در صورت تحقق این شرایط، قطعا سود و فایده این رقابت و نتیجه آن برای مردم خواهد بود. باید در سنگر مردم نشست». بر همین اساس هرگونه کنش و واکنش جریان انقلابی در زمان محدود باقیمانده تا انتخابات ریاست‌جمهوری باید براساس نسبتی که با محقق شدن این استراژی غربگرایان دارد بررسی شود. چه بسا رفتارها و واکنش‌هایی که اساسا می‌تواند تکمیل‌کننده نقشه مطلوب غربگرایان در میدان انتخابات به حساب بیاید و برخلاف ظاهرش عملا همواره‌کننده سناریوی تکرار دولت مستقر باشد. به بیان ساده‌‌تر هر رفتاری که فضای انتخابات را از انتخاب عقلانی دور کند تنفس مصنوعی به غربگرایان به حساب می‌آید.