ضرورت اجماع‌سازي بر سر مفاهيم و آينده

زماني بود كه مرزبندي‌ها و مفاهيم آنقدر از يكديگر فاصله داشتند و بدانها پرداخته مي‌شد كه جامعه ذيل اين مفاهيم و شاخص‌هاي هر گروه سياسي يا مديريتي انتخاب مي‌كرد كه رو به سمت كدام جريان داشته باشد. زماني خاتمي حرف از جامعه مدني مي‌زد و بدنه آن را قبول داشت و بدان مسير پافشاري مي‌كرد و در طرف ديگر اصول سنتي مبنا قرار مي‌گرفت و بر آن توافقي در ميان عده‌اي وجود داشت و هر كدام شيوه‌ها و روش‌هايي داشتند براي مديريت كشور و بدان عمل مي‌شد و مردم آن شيوه‌ها و روش‌ها را مي‌توانستند از هم تفكيك و بر اساس سليقه و ميل خود انتخاب كنند و باورمند بدان‌ها بودند. از يك جايي به بعد كه شايد بتوان گفت از احمدي‌نژاد به بعد اين موضوعات به ‌شدت خلط شد، آنچه پيش از همه از دست رفت، باورمندي جامعه به اين تمايز‌ها بود. به مرور و بر اساس اتفاقاتي كه در دو دهه اخير افتاد كه گفتنش در اين مجال ممكن نيست، مرزها از ميان رفت و جامعه از پس جريانات و گروه‌ها و افراد نتوانست مفاهيم و روش‌ها را تمييز دهد و بازشناسد تا بدان رو بياورد و به جايي رسيد كه همه را يكي ديد. جريان اصولگرا خود را ملزم به پاسخگويي و گفتمان‌سازي ندانست و جريان اصلاح‌خواه از بيان واضح و روشن گفتمان و نظريات به روز شده خود تا حدود بسياري دست كشيد يا كشانده شد و اين شرايط هر دو را به نقطه‌اي رساند كه ديگر تمايزهاي شگرفي بين آنها از منظر مردم ديده نشد. شايد به همين دليل و دلايل ديگر بود كه در مقطعي شعار «اصلاح‌طلب اصولگرا ديگه تمومه ماجرا» از ميان عده‌اي شنيده شد.  اكنون اما ديگر به شواهد متواتر مي‌توان گفت بخش بزرگي از جامعه از اصلاح‌طلبان و اصولگرايان به تعبير ديگر از افراد و احزاب عبور كرده‌اند و خواست‌هاي خود را روشن‌تر دنبال مي‌كنند. حال كه وضعيت اينچنين است خوب است نخبگان كشور از زن و مرد و پير و جوان(نبايد اسير اين قشري‌گري شد) كه هر كدام‌شان صاحبان يا پيروان اين دو جريان خود را مي‌دانند نيز از تقسيم‌بندي‌هاي دروني و قالب‌هاي خودساخته عبور كرده و بيرون بيايند و به جاي اجماع دروني ميان افراد و احزاب بر سر مفاهيم و روش‌هاي مشترك به اجماع برسند تا جامعه بتواند ميان اين و‌ آن تمييز دهد و بتواند همچنان خود را در ذيل يك مفهوم بازشناسد و تعريف كند و از اين بي‌تكليفي و بي‌هدفي و بي‌مقصدي نجات يابد. همان طور كه جامعه به روايت نظرسنجي‌هاي اخير عبور خود از اين دسته‌بندي‌ها را اعلام كرده است، خوب است نخبگان جامعه نيز از ذيل اين دسته‌بندي‌هاي معنا باخته خود را بيرون بكشند و بر سر روش‌هاي مديريت كشور و مفاهيم مورد نياز امروز جامعه به گفت‌وگو بنشينند و از پس اين گفت‌وگو‌ها اجماع بر سر مفاهيم و روش‌ها شكل بگيرد و نه بر سر اسامي و احزاب. قبول دارم اكنون شايد براي انتخابات 1400 دير باشد صحبت از اجماع مفاهيم و برنامه‌ها زده شود ولي بالاخره از يكجا بايد شروع شود و معتقدم امروز دير است و فردا ديرتر. آنچه شايد در اين انتخابات و بزنگاه‌هاي بعدي جامعه، نقش تعيين‌كننده‌اي را ايفا خواهد كرد، ديگر نه احزاب چه بزرگ و چه كوچك و نه ديگر شخصيت‌ها؛ چه محبوبش و چه غيرمحبوب كه موضوعات و تايپك‌هاي مورد نياز و مساله جامعه است كه مي‌تواند اجماع‌ساز و محل توافق عمومي و گسترده قرار بگيرند. موضوعاتي كه شايد از عدالت و حجاب كه داخلي است تا ارتباط با برخي كشور‌ها و نقش‌آفريني جهاني كه خارجي است را شامل مي‌شود. در گذشته شيخيت و بزرگي و فردگرايي و در امروز اجماع‌ساز و رسا و مكانيسم‌هايي از اين دست شايد بتوانند كمك كنند در رسيدن به يك نام براي رياست‌جمهوري يا يك ليست براي شوراي شهر و مجلس ولي ما را به يك مفهوم مورد توافق و يك برنامه روش مديريت كشور كه مورد اجماع عده وسيعي از شهروندان اين كشور باشد، رهنمون نخواهد كرد. تا بر سر مفاهيم و روش‌ها بحث و تبادل ‌نظر و اجماعي صورت نگيرد، تغيير آدم‌ها در هيچ سطحي نمي‌تواند ما را نجات دهد. براي همگرايي جمعي ميان طيف وسيعي از يك جامعه نيازمند برانگيختن انگيزه‌هاي ناجيانه هستيم و اين به وجود نمي‌آيد مگر اينكه نخبگان آن جامعه پيش از همه به آن نگاه ناجيانه و خيرخواه دست پيدا كرده و آن را با رفتار و گفتارشان نشان بدهند. نگاه ناجيانه امروز به جامعه ايران امروز چيزي جز اين نيست كه بگويم ما اين مفهوم و اين اصل و اين روش و برنامه را داريم و هر كسي كه بدان پايبند باشد و بتواند و تعهد دهد كه به اجراي آن همت مي‌گمارد از آن حمايت خواهيم كرد. چنين نگاهي وقتي به وجود آمد، مي‌توان انتظار داشت جامعه نيز چنين نگاهي را دارا شود و به اكت منجر به اصلاح به معناي اصيلش دست بزند. ما اگر اصلاح را بخواهيم، اگر برنامه درست و روش رسيدن درست بدان را مطالبه كنيم و اگر از نام‌ها و‌ خودمحوري دست بكشيم به قطع مي‌توانيم به نفع آينده كشور هميشه پيروز باشيم‌ و چنين پيروزي‌اي همان مي‌شود كه در آن شكست هيچ كسي نخواهد بود حتي شكست كسي كه مخالف اين روش‌ها و مفاهيم باشد. اگر اجماع‌ساز به جاي وقت گذاشتن بر سر اينكه چه كسي بيايد يا نيايد، بر سر اين اجماع كند كه چه مفاهيمي قابل اجماع است و به سمت اجماع‌سازي مفهومي و نه فردي پيش برود، مي‌تواند در اين انتخابات و در آينده ايران نقش ايفا كند و اگر باز هم لنز نگاه به خواست‌هاي كوتاه‌مدت سقوط كند، چيزي فراتر از آنچه در ۸۴ و ۹۶ به دست آمد، محقق نخواهد شد. نگاه ناجيانه امروز از هر چيزي براي كشور ضروري‌تر است و اين محقق نمي‌شود كه پيش از اسامي به سراغ مفاهيم برويم و از دل جامعه اجماع‌سازي بر سر آنها را آغاز كنيم. درد امروز جامعه كه نخبگان را هم در هم پيچيده است، بي‌اجماعي در مواجهه با آينده  و مفاهيم  مساله‌ساز امروز  است.