رضا دهکی بر مسند قضاوت صفر و یک

اگر منصب قضاوت را در مقام قضاوت سختی و آسانی یا پذیرش شغل پیش روی بسیاری از انسان‌ها بگذاریم، بسیاری بر سختی آن صحه می‌گذارند و از پذیرش آن ابا دارند. با این حال، شبکه‌های اجتماعی، در کنار ایجاد بستری برای اطلاع‌رسانی، تبادل و تضارب آرا، به اشتراک‌گذاری تجربیات و دانش و ایجاد ارتباط بین انسان‌ها، تبدیل به فضایی برای ایجاد قضاوت و قضاوت درباره افراد و موضوعات گوناگون شده‌اند. روند ایجاد قضاوت طبیعتا با اهداف و رویکرد مشخصی انجام می‌شود، اما افتادن در دام قضاوت بدون سند و مدرک کافی و شنیدن طرفین ماجرا و آگاهی کافی، درگیر شدن در همان چیزی است که قضاوت را سخت می‌کند و در حالتی که قرار باشد به حکمی عملی با آثار مشخص بیرونی منجر شود، بسیاری را از قضاوت کردن فراری می‌دهد.
سه فیلم «چهارشنبه‌سوری»، «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» را سه‌گانه اصغر فرهادی درباره قضاوت می‌دانند؛ در هر سه این فیلم‌ها، به موازات داستان‌گویی، قضاوت تماشاگر با روشن شدن زوایای گوناگون ماجرا در طول روند فیلم به معرض امتحان گذاشته می‌شود. با این حال نکته اصلی در قضاوت نهایی تماشاگر – که حتی الزاما برچسب درست یا غلط هم نمی‌خورد – نیست، بلکه این است که چرا مخاطب با هر میزان از اطلاع با واسطه و بدون اشراف کامل، به خود اجازه قضاوت می‌دهد تا هر بار با اضافه شدن اطلاعاتی جدید، رای و نظرش تغییر کند. در واقع تا اطلاعات کامل و جامع نیست و به تمامی موضوع احاطه نداریم، قضاوت اصلا درست است یا نه؟ و زمانی که قضاوت ما تاثیری در اصل ماجرا نداشته باشد هم که اصلا آیا قضاوت ما به دردی می‌خورد؟
می‌گویند «برای این که کسی را قضاوت کنی، اول با کفش‌های او راه برو». اگر ده‌ها راه برای راه رفتن با کفش‌های دیگران باشد، قطعا نشستن پشت حساب‌های شبکه‌های اجتماعی و خواندن اخبار و اطلاعات با واسطه – که الزاما صادقانه یا عین حقیقت هم نیستند – هیچ کدامشان نیست. این در حالی است که گاه حتی با وجود اطلاعات هم، ماجرا پیچیده‌تر از توان قضاوت ماست.
در داستان ضحاک شاهنامه فردوسی، مارهایی که با بوسه ضحاک بر شانه او روییده‌اند، تنها با خوراک مغز جوانان آرام می‌گیرند و به ضحاک اجازه آرام گرفتن می‌دهند. در حالی که ضحاکیان روزی دو جوان را برای آن که مغزشان خوراک مارهای ضحاک شود قربانی می‌کنند، دو نفر تصمیم می‌گیرند که در این باره کاری کنند. این دو، به عنوان آشپز و خوالیگر خود را به دربار ضحاک می‌رسانند و پس از جلب اعتماد، هر روز یکی از جوانان قربانی را فراری می‌دهند و برای رد گم کردن، مغز دیگری را با مغز گوسفند در می‌آمیزند و به مارها می‌دهند. فردوسی البته تکلیفش از ابتدا با این دو نفر روشن است و از آن‌ها و کارشان به نیکی یاد می‌کند: « دو پاکیزه از گوهر پادشا، دو مرد گرانمایه و پارسا، یکی نام ارمایل پاکدین، دگر نام گرمایل پیشبین..». اما فرض کنید که این ماجرا در عصر شبکه‌های اجتماعی اتفاق می‌افتاد. آیا قضاوت شبکه‌های اجتماعی درباره آن‌ها به سان فردوسی در جایگاه دانای کل قصه بود؟ در این حالت چه بسا این دو نفر در جایگاه عامل و قانل در درباره ضحاک شناخته می‌شدند و حتی در صورت رو شدن ماجرا، آن‌ها را به هر حال قاتل یکی از هر دو جوان می‌دانستند. به سبک شبکه‌های اجتماعی حتما کسانی هم بودند که میانه را می‌گرفتند:‌ نیتشان خوب بود اما می‌توانستند بروند کار دیگری بکنند!


بسیار احتمال دارد که اگر قضاوت درباره ارمایل و گرمایل داستان ضحاک در عصر حاضر اتفاق می‌افتاد، برخی به دنبال شرح چرایی محکومیت آن‌ها بر پایه کلیدواژه «ابتذال شر» بودند؛ مفهومی که توسط هانا آرنت در انتهای کتاب «آیشمن در اورشلیم: گزارشی درباره ابتذال شر» مطرح شده و بسیار محبوب گفت‌وگوهای سیاسی است. در مقدمه همین کتاب، ناشر توضیح می‌دهد که در باب این کتاب جفا شده، چرا که بسیاری از برداشت‌ها درباره آن و مفهوم مد نظر آرنت، زیر سایه مفهوم ابتذال شر پنهان شده‌اند و به نظر می‌رسد بسیاری بدون خواندن کتاب تنها از عصاره نهایی آن استفاده می‌کنند. بدون شک ابتذال شر پدیده‌ای واقعی و موجود است، اما آیا ابزار ما برای زدن این برچسب بر هر فرد و پدیده کافی است؟ این سوال در مقام نفی هر انتساب این چنین نیست و تنها قصد دارد کمی مکث و تامل در استفاده از این کلیدواژه ایجاد کند.
آریل دورفمن، نویسنده کتاب‌های شاخصی همچون «شکستن طلسم وحشت» و نمایشنامه «مرگ و دوشیزه» اخیرا در گفت‌وگویی یک نکته مهم را یادآور شده است: «باید مراقب باشیم که عدالت را با انتقام اشتباه نگیریم. در تصویر معوجی که در ذهن بشر شکل گرفته، این دو مفهوم بسیار نزدیکند، اما باید مدام به یاد داشت که یکی نیستند». با همین نگاه نباید فراموش کنیم که خشم و احساسات ما، چه ساخته شوند و چه از پیش درباره سوژه قضاوت ساخته شده باشند، نباید عدالت را تحت‌الشعاع خود قرار دهند.
خلاصه این که اگر مفهوم عدالت را یک مفهوم جاری در روابط انسانی امروز تصور کنیم که به خیالمان در عصر ارتباطات و اطلاعات آسان‌تر شده است، بد نیست یک بار قبل از استفاده از آن در هر رویکرد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کمی تاملاتی از این جنس داشته باشیم: آیا نیازی به قضاوت من هست؟ آیا اطلاعاتم برای قضاوت کامل است؟ آیا قضاوتم بر مبانی درستی انجام شده است؟ و درنهایت آیا حکم قضاوتم مصداق عدالت است؟