آيا امريكا هنوز هم چراغ راهنماي جهان آزاد است؟

آيا ستاره دموكراسي امريكا در حال افول است؟ حداقل اين همان چيزي است كه از آخرين گزارش سازمان 
غير دولتي «خانه آزادي» استنباط مي‌شود. سراسر جهان از اين لحاظ در موقعيت بدي قرار دارد و فقط بيست درصد از جمعيت جهان در كشورهاي آزاد زندگي مي‌كنند. هند كه به بزرگ‌ترين دموكراسي جهان افتخار مي‌كند، هزينه سياست‌هاي سركوبگرانه نارندرا مودي در قبال مخالفان سياسي و مسلمانان را مي‌پردازد و اكنون يك كشور «نيمه آزاد» محسوب مي‌شود. اما بيش از همه اين ايالات متحده امريكا است كه در سال 2020 نزول اعتبار آشكاري را از خود به نمايش گذاشته است. طبق گزارش نهاد غير دولتي «خانه آزادي» ايالات متحده پس از يك دهه كاهش حقوق سياسي و آزادي‌هاي مدني اكنون با يك بحران دموكرتيك واقعي روبرو است. اين گزارش به فساد ويرانگر مالي، جامعه سياسي چند قطبي، سركوب‌هاي فزاينده پليس و تلاش دونالد ترامپ براي باطل كردن انتخابات رياست‌جمهوري در نوامبر 2020 اشاره دارد. در مقياس رتبه‌بندي سازمان غيردولتي «خانه آزادي» ايالات متحده «كشور هميشه آزاد» افت 3 واحدي و ثبت امتياز 83 از 100 را در سال 2020 تجربه كرده است. در طول مدت 10 سال ايالات متحده تقريبا 11 امتياز كاهش داشته كه بيشترين افت در سطح جهاني است. كشورهايي از قبيل آرژانتين، مغولستان يا حتي اسلواكي كه در اثبات حيات دموكراتيك با بركناري نخست وزير خود خبرساز شد و از لحاظ رتبه به روسيه نزديكتر است، بيشتر از امريكا براي آزادي احترام قائل هستند. ساير نهادهاي غيردولتي كه وضعيت دموكراسي را زيرنظر دارند، نظر سخت‌گيرانه‌تري نسبت به «خانه آزادي» دارند. به لحاظ نظري، شاخص دموكراسي بين سال‌هاي 2006 و 2020 افت چشمگيري داشته است و در اين ميان ايالات متحده زير حد آستانه دموكراسي قرار دارد، به‌طوري كه واحد اطلاعات اكونوميست دموكراسي امريكا را در حال شكست مي‌داند. فراتر از ناكامي، دموكراسي امريكايي بيش از هر چيز ناكارآمد است. در مواجهه با چنين نتايجي، آيا هنوز مي‌توان آن را الگويي براي ملت‌هاي در آرزوي دموكراسي در نظر گرفت؟ آيا ايالات متحده با سقوط از جايگاه خود، چيزي فراتر از يك كشور درگير افراط و تفريط است كه تمام جذابيت‌هاي خود را از دست داده؟
به نظر مي‌رسد اين واقعيت كه ابرقدرت امريكايي در نيمه دوم قرن بيستم يك الگوي سياسي، اقتصادي و فرهنگي تجسم يافته بود، بسياري از ضعف‌هاي ساختاري آن را پنهان كرده باشد. نابرابري‌هاي عميقي كه بيش از دو قرن پيش ايالات متحده بر مبناي آن تأسيس شد، با وجود مبارزات اجتماعي دهه‌هاي 1950 و 1960 هرگز برطرف نشده است. برعكس، آنها به برخورد با اقليت‌ها و افزايش نابرابري‌هاي اجتماعي دامن زده‌اند. ناآرامي‌هاي پس از قتل جورج فلويد در ماه مه 2020 جدي‌ترين مورد در ايالات متحده از زمان جنگ داخلي به حساب مي‌آيد. كشوري كه خود را مهد آزادي مي‌داند، اكنون تصويري نگران‌كننده از خشونت و نژادپرستي را براي جهانيان به نمايش مي‌گذارد. شكاف طبقاتي بين سطح درآمد و دارايي، دسترسي به مراقبت‌هاي بهداشتي و آموزشي و همچنين دستيابي به مسووليت‌هاي رده بالا آشكار است. در بين كشورهاي توسعه يافته جهان، اميد به زندگي در امريكا كه مدعي قدرت پيشرو در جهان است و از اين جايگاه دفاع مي‌كند، در پنج سال گذشته نزول چشمگيري داشته و در پايين‌ترين سطح قرار دارد.  اعمال عمدي و تفرقه‌افكنانه دونالد ترامپ با استفاده بي‌وقفه از خشونت كلامي، تنش‌هاي خفته در جامعه امريكا را به‌طور قابل توجهي تشديد كرد، به‌طوري كه نقطه اوج آن «تسخير كنگره امريكا» بود. ناآرامي‌هاي شهر شارلوتزويل در سال 2017 زمينه‌ساز اين رويداد بود كه به نوعي هديه خداحافظي دونالد ترامپ از رياست‌جمهوري است. اين رويداد نشان‌دهنده بي‌اعتباري دموكراسي در كشوري است كه در حدود 70 ميليون راي‌دهنده حساس به تئوري توطئه با شك و ترديد نسبت به روند دموكراتيك و نه ارزش‌هاي آن، بر اين باورند كه انتخابات رياست‌جمهوري آلوده به تقلب است. 
بحران وجودي امريكا با حكمراني دونالد ترامپ و همه‌گيري كوويد 19 بيش از هر چيز ديگري الگوي سياسي بي‌بنيان اين كشور را آشكار كرد. در طول دوران تعطيلي و قرنطينه از اواخر دسامبر 2018 تا ژانويه 2019 يا حتي زماني كه فرمانداران ايالات در پي جبران شكست دولت مركزي در آغاز اپيدمي كوويد‌-19 بودند، نهادهاي مختلف قادر به حفظ استحكام خود در برابر اقتدارگرايي رييس‌جمهور سابق نبودند. در اين ميان، افكار عمومي امريكا حول دو محور دفاع از آزادي‌هاي فردي و اشتياق فزاينده نسبت به حمايت و تامين اجتماعي مي‌چرخيد. اين جدل در چارچوب حيات سياسي تحت سلطه دو حزب حل نمي‌شود و جاي تعجب نيست كه گزارش «خانه آزادي» تأكيد شديد بر دو قطبي بودن دارد.  مدت‌ها است كه سياست خارجي امريكا مورد انتقاد قرار دارد و اكنون نيز وضعيت داخلي اين كشور با انتقادهاي فزاينده زيادي مواجه است. اين پديده نويني است كه ادعاي امريكا براي رهبري كشورهاي ديگر را زير سوال مي‌برد. رقباي اين كشور از قبيل چين و روسيه اين مساله را كاملا درك كرده‌اند. به دنبال وقايع ژانويه 2021 و تسخير كنگره، افرادي مانند كنستانتين كاساچف رييس كميته امور خارجه سناي روسيه با بيان اين سخنان كه «امريكا شمال را از دست داده و ديگر حق تعيين مسير و حتي تحميل به ديگران را ندارد». از تاكيد بر اين موضوع خودداري نكردند.
آيا دولت بايدن با وجود كنترل دموكراتيك كنگره كه لازمه ايجاد فضاي سياسي كافي و بودجه است، در اجراي اصلاحات ساختاري عميق مورد نياز دموكراسي امريكا عملكرد موفقي خواهد داشت؟ در اين كشور عميقا درهم و برهم، بهبودي با يك حكم حاصل نمي‌شود و خطر همواره در كمين است. در صورتي كه جو بايدن قادر به دستيابي به اهداف خود نباشد، بازگشت دونالد ترامپ، رهبر واقعي حزب جمهوري‌خواه، احتمالي است كه هنوز نمي‌توان آن را به‌طور كامل منتفي دانست. ايالات متحده ديگر براي دموكراسي‌هاي سراسر جهان يك الگو نيست، بلكه انعكاس ترس عميق آنان از آينده سيستم سياسي خود است.