پشت پرده خشونت


آفتاب یزد _ یگانه شوق الشعرا: اختلالات رفتاری در جامعه ایران رو به افزایش است و نوعی کنش جامعه ستیزانه در بین افراد در تمام سطوح اجتماعی دیده می‌شود. متاسفانه این نوع رفتارهای جامعه ستیزانه در حال تبدیل به رویه است. همچنین این رویه در حال شکل‌گیری است که افراد هر اعتراضی به کنش جامعه ستیزانه خود را با تندی و پرخاش پاسخ دهند مانند اینکه در واکنش به تذکر قانونی مامور راهنمایی و رانندگی با چاقو به سمت وی حمله مییشود. بسیاری از افراد در توجیه رفتار ناهنجار خود شرایط سیاسی و فشارهای اقتصادی را مسبب این رفتارها میدانند و توقع دارند به دلیل این شرایط رفتار ناهنجارشان با واکنش قانونی و اعتراض سایرین همراه نباشد. به نوعی یک توجیه متعارف و یک رویه در حال شکل‌گیری است که: چون همه مسئولین و سرمایه داران از بخشی از این سرزمین و سرمایه‌های آن بهره برده‌اند ما نیز چنین حقی داریم حتی اگر از مسیری نابهنجار و غیر قانونی آن را مطالبه کنیم. به نظر می‌رسد ناکارآمدی دولت، گسترش فساد و نارضایتی عامل اصلی توسعه رفتار جامعه ستیزانه است. این بیم وجود داد که اعتراضات و انتقادات شکلی نابهنجار و جامعه ستیزانه به خود بگیرد و این در صورت باید منتظر بی‌نظمی‌های بیشتر و کلان‌تری در جامعه باشیم. ما با این مقدمه به سراغ برخی از جامعه شناسان رفته‌ایم تا تحلیلشان را بیابیم و پیش فرض‌های خود را راستی آزمایی کنیم.
>افسر پلیس راهنمایی و رانندگی چاقو خورد
بعد از انتشار تصاویر چاقو خوردن افسر راهنمایی و رانندگی در تهران، بر اساس اعلام پلیس تهران ماموران پلیس امنیت کمتر از ۲۴ ساعت اقدام به دستگیری این فرد کردند.پلیس تهران اعلام کرد: فردی که ۲۷ اردیبهشت ماه اقدام به ضرب چاقو به یک افسر راهنمایی و رانندگی در یکی از خیابان‌های تهران کرده بود دستگیر شد.
>اخلاق، قانون و دین


سید جوادمیری جامعه شناس و عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در این باره به آفتاب یزد گفت: «اگر نخواهیم فقط روی یک فرد متمرکز شویم و تلاش کنیم بحث را در یک بستر کلان‌تر ببینیم یک پرسش فلسفی و نظری را باید مطرح کنیم و آن اینکه یک جامعه و افراد یک جامعه چگونه و بر اساس چه مولفه‌هایی می‌توانند قدرت بازدارندگی و قدرت مدیریت جامعه و نقش و جایگاه خود در جامعه را کسب کنند و به زبان ساده‌تر چه عواملی باعث قوام و تداوم امر عمومی در جامعه می‌شود؟ یعنی برای اینکه امر عمومی بتواند شکل بگیرد و دوام و تداوم داشته باشد و بتواند تبدیل به یک امر همگانی شود آن جامعه به چه چیزهایی نیاز دارد؟ در پاسخ به این پرسش به نظر من سه مولفه بسیار بنیادین باید در جامعه وجود داشته باشد: اخلاق، قانون، دین. بسیاری از توده جامعه ممکن است به امر اخلاقی باور نداشته باشند یا اساسا زندگی را بر شاکله امر اخلاقی شکل ندهند و مثلا اینکه یک فیلسوف اخلاق مانند "کانت" که می‌گوید "وقتی کاری را می‌خواهی انجام بدهی اینگونه در نظر بگیر که آن کار قرار است تبدیل به یک رویه عمومی شود" را در نظر نگیرند. به نظر می‌رسد با این شاخص از امر اخلاقی بسیاری از افراد جامعه بشر طاقت روحی، روانی، ذهنی و عقلی درک این امر و استطاعت تحمل این نوع تعریف از اخلاق را نخواهند داشت و بسیاری از افراد جامعه تبدیل به کسانی می‌شوند که امر غیر اخلاقی را ترجیح خواهند داد و زمانی از یک کار ناپسند دوری خواهند کرد که گرفتار پلیس و عذاب وجدان و بازدارنده‌های درونی شوند. عامل مهم دیگری که می‌تواند یک جامعه را شکل و تداوم دهد نهادی به نام "قانون" است؛ یعنی قانون به مثابه یک مولفه‌ای که عرصه عمومی را ذیل خود تعریف می‌کند و برای تمامی آحاد افراد جامعه به یک گونه رفتار می‌کند و نمی‌تواند استثنایی به نام پارتی و رابطه و قدرت را بپذیرد. قانون به معنای یک امر کلی تمامی افراد بشر را تحت انقیاد خود قرار می‌دهد. قانون به مثابه یک امر عمومی مدرن در جهان امروز یک قاعده بازی جدیدی را ایجاد می‌کند که تمامی ساحات امور مربوط به ملت را در برمی‌گیرد و یک شمولیت تام دارد که هیچ ساحتی بیرون از امر قانونی نمی‌تواند قرار بگیرد. هر امر و روش و حرکتی که بیرون از امر تام قانون شکل بگیرد به عنوان ضد قانون و نقض قانون، قابل مجازات است. عمومیت قانون چنان فراگیری و وسعتی دارد که هیچ نقطه‌ای از امر اجتماعی نمی‌تواند بیرون از آن باشد حتی در خصوصی‌ترین جنبه‌های زندگی افراد مانند ارتباط درون خانه با اعضای خانواده. عامل سوم یعنی "دین" در طول تاریخ بشر به انحاء گوناگون خود را نشان داده و در جامعه ما هم عامل بازدارنده بسیاری از رفتارهایی که به عنوان امر خلاف عفت عمومی یا امری که گناه تلقی می‌شده بوده است. این قدرت بازدارندگی صرفا ناشی از برخورد متولیان دینی با رفتارهای خلاف دین نبوده بلکه قدرت اصلی دین در عامل بازدارندگی درونی بود که موجودیتی به نام وجدان را خلق کرد. اینکه خداوند در همه جا ناظر بر شخص است و حتی از نیت و ذهن فرد آگاه است قدرت بازدارنده بسیار مهمی است.»
>جامعه‌ای به شدت ضد قانون
وی در ادامه گفت: « اما پرسش اینجا است که در جامعه ایران این سه مولفه در حال حاضر کجا قرار گرفته‌اند؟ اخلاق امری نیست که توده‌ها بتوانند به صورت عقلی به آن پایبند باشند و آن اخلاقی هم که در حوزه دین برای توده‌ها تعریف می‌شود به گونه‌ای بوده که دقیقا بر روی توده‌ها به عنوان یک عامل بازدارنده درونی تعریف می‌شده است. درحالیکه امر اخلاقی یک ناظر حاضر همگانی و همه جایی را تعریف نمی‌کند و اساسا تعریف مثلا "کانتی" از اخلاق نمی‌تواند برای توده‌ها جذابیت داشته باشد و توده‌ها بتوانند آن را درونی خود کنند، چون به قول "فارابی" اندیشه و تفکر فلسفی برای خواص است. این اخلاق در جامعه ما وجود نداشته و در دوران مدرن هم این نوع از امر اخلاقی هنوز نتوانسته فضای جامعه مار را تحت تاثیر خود قرار بدهد و اخلاق مبتنی بر برهان فلسفی جایگاهی در عمومیت جامعه ما ندارد. پس به سراغ دومین مولفه یعنی قانون می‌رویم‌ که ببینیم چه وضعیتی در جامعه ما دارد. آیا جامعه ما از نظر ساختارها، یک جامعه قانون مند محسوب می‌شود یا خیر؟ معیار احراز آن هم مشخص است و از قضا شاخصه‌های آن به صورت عقلی و بیناذهنی معنی و مفهوم دارد. جامعه ایران در طول سه دهه اخیر نشان داده است اتفاقا جامعه‌ای به شدت ضد قانون است و اساسا قانون برایش زندان تلقی می‌شود و در چارچوب قانون، رفتار و زندگی کردن را عین زندانی شدن می‌بیند و جالب است کسانی که چنین تلقی از قانون دارند قبل از اینکه توده‌ها و عامه مردم جامعه باشند اتفاقا مسئولان و مدیران این جامعه هستند. تجربه زیسته من در طول این 13 سال به مثابه یک شاهد عینی و یک خود مردم نگاری انتقادی در مورد وزارت علوم این گفته را تایید می‌کند و می‌بینیم که از قضا کسانی که باید ضابطان قانون و ناظر بر اجرای قانون باشند اولین کسانی هستند که غیرقانونی، ضد قانونی و فراقانونی رفتار می‌کنند و دائما قانون شکنی می‌کنند. به عبارت دیگر عامل قانون که باید بتواند امر عمومی را شکل دهد تا بتواند با قدرت خود مصلحت عمومی و منافع ملی و اجتماعی را درونی توده‌ها و عامه مردم کند خود دچار نقصان و دارای اشکالات مهمی است و ضابطان قانون خودشان مشکل دارند و مردم هم شاهد این قانون شکنی‌ها و رفتارهای ضد قانون هستند.»
>ظاهر گرایی دینی
این جامعه شناس اضافه کرد: «عامل سومی که می‌تواند جامعه را شکل و تداوم دهد امر دینی است که از گذشته می‌توانسته به مثابه یک مولفه حیات بخش از درون انسان را در برابر امر خیر و شر کمک کند. این سه عاملی که می‌تواند نخبگان، مسئولان و توده‌ها را به یک فضای مشترک گفتمانی برساند تا بتوانند از امر عمومی صیانت کنند و مصلحت عام را در نظر بگیرند؛ یعنی عامل اخلاق، عامل قانون و عامل دین مخصوصا سومی نسبتا در جامعه ما دچار ضعف شده است.»
>توسل به خشونت
احمد بخارایی جامعه شناس و استاد دانشگاه در این باره به آفتاب یزد گفت: « همین مقدمه مبسوط نشان‌دهنده آن است که تحلیل مسائل در جامعه ما پیچیده نیست ولی متاسفانه گوش شنوایی در مقابل این تحلیل‌ها وجود ندارد. متاسفانه هزینه زمانی صرف می‌شود اما نهایتا دستاورد ما بسیار اندک است.منظور من از گوش شنوایی که وجود ندارد ساختار سیاسی است که فراتر از دولت در جامعه وجود دارد زیرا دولت یک زیرمجموعه کوچک از نظام قدرت است. اختلالات رفتاری که معمولا در عصبیت و خشونت خود را نشان می‌دهد یک امر طبیعی است و باید وجود داشته باشد. اما اینکه چرا سریعا تبدیل به یک نوع خشونت ورزی می‌شود مورد سوال است. انواع خشونت ورزی در جامعه ما افزایش پیدا کرده است. به عنوان مثال در اصول فقه یک چیزی وجود دارد به اسم تکلیف ما لا یطاق به این معنا که تکلیفی را به دوش فردی بگذاریم که توان تحمل آن را نداشته باشد و می‌گویند تکلیف ما لا یطاق مجاز نیست. جامعه ما هم متاسفانه اینگونه شده است و برآن تکلیف ما لایطاق می‌شود. جامعه ما به لحاظ قالب کوچک است،حجم کمی که رشد نکرده است و به لحاظ فرهنگی و فکری درجا زده است، یک سیستمی سال‌ها است که اصرار دارد جلوی تکامل فکری و فرهنگی را بگیرد و در نهایت این قالب رشد نمی‌کند. از طرف دیگر در جهان سرعت تغییرات و تحولات زیاد است یعنی یک فرد ناگهان با یک دنیا از انتظارات، اطلاعات و تغییرات مواجه می‌شود و فرد شوکه می‌شود و این قالب جون گنجایش آن حجم از اطلاعات و تغییرات را ندارد عقب می‌نشیند و وقتی که می‌خواهد در صحنه تحولات اجتماعی قرار بگیرد به خشونت متوسل می‌شود. مانند یک کودکی می‌ماند که درست تربیت نشده است و زمانی که در گروهی قرار می‌گیرد و نمی‌تواند خواسته خود را بیان کند برای بیان خواسته خود یا به افسردگی، انزوا و گوشه‌گیری روی می‌آورد یا به خشونت روی می‌آورد. »
>این ملت دیگر تعامل کردن را یاد نمی‌گیرد
وی در ادامه گفت: « جامعه ما اینگونه است از کف خیابان این جامعه نزاع بین دو راننده شروع می‌شود تا در سطح کلان که به حرف یک ملت شنیده نمی‌شود. این ملت دیگر تعامل کردن را یاد نمی‌گیرد و گفتگو و دیالوگ در این جامعه صورت نمی‌گیرد و خشونت ورزی به صورت گسترده شکل می‌گیرد.در جامعه ما حتی صحبت بین والدین و فرزندان یا بین معلم و دانش‌آموز یا حتی بین دولت و زیر مجموعه‌اش شکل نمی‌گیرد.یکی از نمودهای این حاشیه رفتن‌ها این است که مدام آدم‌ها در گوشی هایشان به سر می‌برند و بعد در ادامه استفاده افراطی از فضای مجازی به وجود می‌آید. در هیچ نقطه‌ای از دنیا فضای مجازی این تعداد کاربر را ندارد. جامعه اتمیزه می‌شود و آدم‌ها خود محور می‌شوند و مشخص است که خشونت ورزی می‌کنند زیرا تمرین تعامل و گفتگو را نکرده اند.دنیا دنیای تحولات است و ما باید دنبال هویت جهانی باشیم این هویت جهانی در هویت سنتی جامانده قرار نمی‌گیرد.»
>خشونت ورزی جامعه در پی تحقیر
این جامعه شناس در ادامه گفت:« در یک سطحی مهاجرت صورت می‌گیرد. مهاجرت هم یک نوع خشونت است و نسبت به جامعه مبدا قهر صورت می‌گیرد. تمام مهاجرت‌ها ناشی از فرار مغز‌ها نیست و 98 درصد از آن‌ها به دلیل دافعه مبدا است. یک فرد زمانی که تحقیر می‌شود برای احقاق حق خود خشونت می‌ورزد. خشونت اجتماعی هم همین است؛ جامعه‌ای که تحقیر می‌شود برای احقاق حق خود روی به خشونت ورزی می‌آورد زیرا به غیر از خشونت چیز دیگری را نیاموخته است. جامعه ما تحقیر شده است و خودمان خود را از لحاظ اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تحقیر کرده ایم. » وی در پاسخ به این سوال که روند خشونت ورزی و جامعه ستیزی قرار است به کجا ختم شود و چه آینده‌ای در انتظار جامعه ما است؛ گفت: «من بارها در خصوص فروپاشی اجتماعی هشدار داده ام. فروپاشی اجتماعی طیف گونه است و هرچه بیشتر شود عقب گرد در جامعه امکان ناپذیر‌تر است. یعنی جامعه نمی‌تواند برگردد و خود را ترمیم و اصلاح کند و به سمت فروپاشی بیشتر حرکت می‌کند.در جامعه ما ناهنجاری‌ها هنجار شده است و مردم نسبت به مسائل اجتماعی بی‌تفاوت هستند.برای مثال دروغ گویی ساختاری یک ناهنجاری هنجار شده است. »
>میزان بالای انکار ناپذیر خشم عمومی
علیرضا شریفی یزدی جامعه شناس و روانشناس اجتماعی در این باره به آفتاب یزد گفت: « اختلالات رفتاری در دو سطح قابل بررسی است: روانشناسانه و جامعه شناسانه. از نظر روانشناسی در 15 سال اخیر سطح اختلالات روانی جامعه ایران نسبت به استاندارد‌های جهانی بیشتر شده است. زمانی که در یک جامعه سطح اختلالات روانی از حد استاندارد بالاتر برود و امکان درمان اختلالات هم پایین باشد طبیعتا افراد به رفتارهای جامعه ستیزانه رو ی خواهند آورد.بخش زیادی از جامعه ما دچار اختلال است و اختلال‌های نیز درمان نشده است در موقعیت‌های خاص این اختلالات خود را نشان می‌دهند. اختلال شخصیت هم در جامعه ما زیاد است. این یک تحلیل ساده روانشناسانه مسئله است. اما از منظر جامعه شناسی حقیقت این است که ما با جامعه‌ای سرو کار داریم که به دلایل مختلف دچار مشکلات زیادی است.مشکلات و معضلات اقتصادی که گریبانگیر افراد مختلف جامعه است عامل بسیار مهمی در به وجود آمدن کنش‌های جامعه ستیزانه است. عامل دیگر که بسیار نقش آفرین است احساس ناکامی بخش بزرگی از جامعه است. هرکس آرزو و خواسته‌ای داشته است که به دلیل رکود و تورم نتوانسته است به خواسته‌های خود برسد. انواع آسیب‌های اجتماعی یک نوع ناکامی را در سطح جامعه ایجاد کرده است.نکته بعدی عدم توجه به علائق و سلایق مختلف در کشور است ما یک قرائت رسمی از بحث‌های مختلف در جامعه داریم و یک سبک زندگی رسمی را مورد تایید قرار داده‌ایم و سلیقه‌ها و سبک‌های متعدد زندگی در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و سیاسی در جامعه به رسمیت شناخته نشده اند. در نتیجه با این سبک‌های زندگی یک برخورد نادیده انگارانه داریم که گویی این سبک‌ها وجود ندارد و این باعث سرخوردگی افراد می‌شود و همین امر منجر می‌شود احساس ناکامی باعث ایحاد عدم امنیت در فرد شود و احساس عدم امنیت باعث اضطراب اجتماعی شود و این اضطراب به خشم و پرخاش تبدیل می‌شود. این خشم و پرخاش گاهی به صورت عمومی خود را نشان می‌دهد مثل رخدادهای سال 96 و 98 و زمانی هم که به شکل اجتماعی خود را نشان نمی‌دهد به صورت جزیره‌های مجزا شکل بگیرند و هرکس در هر راهی حرکت مورد نظر خود را انجام دهد و میزان بالای خشم عمومی در شرایط موجود جامعه ما یک واقعیت انکار ناپذیر است.»