احياي جاده ابريشم

محسن آزموده
جاده ابريشم، نامي است كه فرديناند فون ريشتهوفن، جغرافيدان آلماني در اواخر قرن نوزدهم براي توصيف شبكه دادوستد چين در عصر خاندان‌ها با بقيه جهان برگزيد. عنواني كه استيون فردريك استار پژوهشگر تاريخ آسياي ميانه و نويسنده كتاب خواندني «روشنگري در محاق» آن را نمي‌پسندد و پيتر فرانكوپن، استاد تاريخ جهان دانشگاه آكسفورد و نويسنده دو كتاب ستايش شده «راه‌هاي ابريشم: تاريخ جهان از ديدگاهي نو» و «راه‌هاي ابريشم نو: اكنون و آينده جهان» آن را گنگ مي‌داند. اين شبكه ارتباطي، قرن‌هاست كه از دل سرزمين وسيع ايران مي‌گذرد. جاده ابريشم براي مدت‌ها، مهم‌ترين و اصلي‌ترين طريق ارتباط شرق و غرب جهان محسوب مي‌شد و در سال‌هاي اخير نيز بار ديگر اهميت فراواني يافته است. حسن افشار، مترجم پژوهشگر با كارنامه‌اي پربار و درخشان در ترجمه آثار نظري و تاريخي، در سال‌هاي اخير توجه خود را معطوف به تاريخ اين جغرافيا كرده و سه كتاب مذكور را به فارسي ترجمه كرده است. به اين مناسبت و براي آشنايي بيشتر مخاطبان با ايشان گفت‌وگويي صورت داديم كه از نظر مي‌گذرد.

 
شما آثار تاريخي ارزشمند فراواني را به فارسي ترجمه كرده‌ايد، درباره تاريخ ايران و جهان، كتاب‌هايي چون «صلحي كه همه صلح‌ها را بر باد داد» (ديويد فرامكين)، «ايران در بحران» (رودي متي)، «آينه‌اي در دور دست» (باربارا تاكمن) و... چنان‌كه در مقدمه ذكر شد در يكي، دو سال اخير، سه كتاب خوب درباره منطقه آسياي ميانه و ايران فرهنگي و جاده ابريشم ترجمه كرده‌ايد. نخست بفرماييد‌ علت جلب‌توجه‌تان به اين موضوع چيست؟


من از حدود 35 سال پيش كه همكاري با نشر مركز را آغاز كردم اولين ترجمه‌ام براي آنها كتاب «تاريخ علم كمبريج» بود. بعد كتاب «تاريخ آموزش و پرورش در قرن بيستم» را براي‌شان ترجمه كردم. هر چند اينها هيچ يك تاريخ سياسي نبودند، مرا در مسير ترجمه اين قبيل كتاب‌هايي كه نگاهي فراگير به مسائل داشتند قرار دادند. با ترجمه «رويدادنگاري تاريخ جهان» به تاريخ سياسي نزديك‌تر شدم. قريب بيست و اندي سال پيش كه توفيق ترجمه كتاب «دولت و جامعه در ايران» اثر دكتر كاتوزيان را پيدا كردم، سخت شيفته تاريخ به معني دقيق كلمه شدم. همچنين اقبالي كه جامعه كتابخوان به اين اثر نشان داد حجت را بر من تمام كرد. از آن پس اگرچه در زمينه‌هايي به جز تاريخ نيز ترجمه كرده‌ام‌ و به آنها نيز علاقه‌مند بوده‌ام، بيشترين پيشنهادهايي كه از ناشران دريافت كرده‌ام در زمينه تاريخ بوده است. بنابراين هم علاقه شخصي و هم علاقه ناشران عاملي بوده كه بيشتر كار مرا در اين حوزه نگه داشته است و البته در تاريخ، طبيعي است كه هرچه محل وقوع حوادث به سرزمين ما نزديك‌تر باشد براي ما مهم‌تر و جذاب‌تر خواهد بود.
اگر ممكن است درباره اين سه كتاب، يعني «روشنگري در محاق»، «راه‌هاي ابريشم» و «راه‌هاي ابريشم نو» به اختصار توضيح بفرماييد.
مي‌دانيم كه از قرن سوم هجري تا چند قرن بعد، منطقه ما يعني خاورميانه به‌ طور كلي و ايران و آسياي ميانه به ‌طور خاص كانون دانش و فرهنگ بوده و انديشمندان نام‌آوري همچون فارابي و ابن‌سينا و بيروني و خوارزمي پديد آورده است. اما بعدها به عللي كه نويسنده در كتاب «روشنگري در محاق» توضيح مي‌دهد، اين منطقه از درجه اهميت افتاده است. جاده ابريشم راهي بود كه از روزگار باستان، چين را در شرق عالم به اروپا در غرب عالم وصل مي‌كرد. اما در بين راه، شاخه شاخه هم مي‌شد و مراكز شهري را به‌هم پيوند مي‌داد. پيتر فرانكوپن در دو كتابي كه نام برديد، با استفاده استعاري از نام راه ابريشم، علل و عواملي را كه همچون حلقه‌هاي زنجيري از ديرباز چهار گوشه گيتي را به يكديگر وصل مي‌كردند توضيح مي‌دهد.
تا سده‌ها، منطقه آسياي ميانه و آنچه در ادبيات تاريخي و فرهنگي ما، ماوراءالنهر شناخته مي‌شود، به عنوان پل ارتباطي شرق و غرب اهميتي اساسي داشت، در حالي كه با ظهور دوران جديد و سر برآوردن تجدد غربي از سويي و تشكيل دولت‌هاي صفوي و عثماني و سپس ظهور روسيه جديد از سوي ديگر، اين منطقه به فراموشي سپرده شد. به نظر شما علت اهميت اين منطقه در گذشته چه بود و چرا به نسيان دچار شد؟
اهميت اين منطقه بدان جهت بود كه در چند قرن تاريك اروپا، آسياي ميانه و به عبارتي خراسان بزرگ چشمه جوشان انديشه و آگاهي بود. شهرهاي پرجنب‌وجوشي مانند بخارا و سمرقند و بلخ و غزني داشت كه قطب‌هاي جاذبي براي دانشوران و هنرمندان بودند. افول اين منطقه از قرن هفتم آغاز شد كه مغولان وارد صحنه شدند. كمابيش از همين زمان كه مقارن قرن دوازدهم ميلادي بود، تاريكي اروپا اندك اندك كاهش يافت. قيود فئودالي سست شد و تجارت مديترانه‌اي رونق تازه‌اي پديد آورد. دولت‌شهرهاي ايتاليايي به ويژه ونيز از بركت اين تجارت روزبه‌روز قدرتمندتر شدند.
استيون فردريك استار، تاريخ تحولات در آسياي ميانه به ويژه در سده‌هاي ميانه تاريخ ايران يعني از حمله اعراب تا ظهور تيمور لنگ را روشنگري مي‌خواند. اين روشنگري چه ربط و نسبتي با آن روشنگري (enlightenment) مشهور در تاريخ تحولات غربي در سده‌هاي هفدهم و هجدهم ميلادي دارد؟
او معتقد است جنبشي كه در اروپاي اواخر قرن هفدهم با تاكيد بر تعقل در برابر سنت پديد آمد و انديشمنداني همانند كانت و گوته و آدام اسميت را پديد آورد، بيش‌وكم يك‌هزار سال پيش‌تر در آسياي ميانه پيدا شده و خردمنداني همچون ابوريحان و ابن‌سينا و فارابي را به منصه ظهور رسانده بود. اما بعد به عللي كه او مفصل توضيح مي‌دهد، اين جنبش در محاق رفته بود و فقط ميوه‌هايي از آن از رهگذر ترجمه به اروپا منتقل شده بودند.
به اختصار بفرماييد چرا روشنگري در منطقه آسياي ميانه و ايران فرهنگي، به محاق رفت و گم شد؟ استيون فردريك استار مي‌نويسد با پيدايش نحله‌هاي مختلف در اسلام بگير و ببند دگرانديشان آغاز شد. طريقت‌هاي درويشي پديد آمده و اسماعيليان عرض‌اندام كرده بودند. اوج تنش در اواخر قرن پنجم هجري بين اهل سنت و اهل تشيع بود. انديشمندان و دگرانديشان ديگر احساس امنيت نمي‌كردند. حذف مخالفان گاهي به فرمان رسمي و گاهي با ترور انجام مي‌گرفت. از قرن هفتم، هجوم مغولان و سركرده‌شان چنگيز خان آغاز شد. شهرهاي بسياري را با خاك يكسان كردند و از بلخ و هرات و نيشابور جز ويرانه‌اي بر جاي نماند. در اين اوضاع، طبيعي بود كه آسياي ميانه ديگر نمي‌توانست پذيراي روشنگري باقي بماند.
پيتر فرانكوپن هم در كتاب راه‌هاي ابريشم مي‌كوشد تاريخ جهان را به واسطه راه‌هاي ابريشم شرح دهد. فصل‌بندي كتاب او جالب است، راه دين، راه شرق مسيحي، راه انقلاب، راه همزيستي، راه پوست، راه برده و... مراد او از اين عنوان‌ها چيست و او چگونه تاريخ جهان را از طريق راه‌ها شرح مي‌دهد؟
در «راه‌هاي ابريشم» چنان كه در ذيل عنوان كتاب آمده است، فرانكوپن نگاهي نو به تاريخ جهان دارد. مي‌نويسد از كودكي احساس مي‌كرده تاريخي كه در مدرسه به آنها تدريس مي‌كنند نمي‌تواند درست باشد، زيرا همه تاريخ را در اروپا و امريكا خلاصه مي‌كند و بخش‌هاي بزرگ‌تري از جهان را به سكوت برگزار مي‌كند. علاقه‌مند شده كه با آن بخش‌هاي ناگفته آشنا شود. بعدها نقشه‌هايي را ديده از جغرافي‌دانان عرب‌ كه مثلا درياي خزر يا شهري به نام بلاساغون در مركز آنها بوده. در دوران تحصيل، زبان روسي آموخته و از بخت بلندش، معلم روس‌تبار او زبان عربي هم مي‌دانسته و به او هم ياد داده است. به اين ترتيب به يك ابزار مهم در تحقيق، دو زبان‌ بيگانه علاوه بر زبان مادري‌اش، مجهز شده است. زبان عربي درهاي جهان اسلام و تمدن اسلامي را به روي او گشوده كه بيش‌وكم تا دوره رنسانس برتري آشكاري نسبت به تمدن غرب داشته است. او اين منطقه را چهارراه تمدن مي‎يابد، منطقه‌اي كه حتي از هزاران سال پيش از ظهور اسلام داراي تمدن‌هاي پيشرفته و شهرهاي پرجمعيت بوده است. او درمي‌يابد كه حلقه اتصال شرق و غرب، اگرچه در اذهان در موجودي عيني به نام جاده ابريشم خلاصه شده كه از چين تا اروپا ادامه داشته است، عملا از گذشته‌هاي دور نه يك حلقه بلكه مجموعه‌ يا زنجيره‌‌اي از حلقه‌ها بوده كه چهار گوشه جهان پهناور اوراسيا و سپس همه گيتي را به يكديگر متصل مي‌كرده است. او هر يك از اين حلقه‌ها را راهي مانند راه ابريشم مي‌بيند، همچنان كه در جاده ابريشم تنها ابريشم نبود كه حمل‌ونقل و دادوستد مي‌شد. فصل‌بندي كتاب او برحسب اين حلقه‌هاي اتصال و به تعبير او راه‌هاي ابريشم است كه هر يك در دوره‌اي بر راه‌هاي ديگر سايه افكنده. براي مثال، يكي از آنها راه پوست است به معني تجارت پوست كه زماني بازار گرمي داشته است. در پس‌گفتار كتاب كه فرانكوپن آن را «راه ابريشم نو» مي‌نامد، او از ابراز وجود دوباره چين و منطقه آسياي ميانه سخن مي‌گويد كه هزار سال به خواب رفته بود. اما اين‌بار تجديد حيات برخي كشورهاي منطقه، يا دست‌كم برخي اقدامات آنها، مصداق آن گفته مشهور ماركس مي‌شود و به شكل كمدي بروز مي‌كند. در تركمنستان مجسمه طلايي غول‌پيكري از رييس‌جمهور مي‌سازند كه با حركت خورشيد در آسمان مي‌چرخد؛ يا نام ماه آوريل را در تقويم‌شان «قربان‌سلطان» مي‌گذارند كه نام مادر فقيد اوست. در قزاقستان، نورسلطان نظربايف 96درصد راي مي‌آورد. در مسابقه ساختن بلندترين ميل پرچم جهان، اول آذربايجان برنده مي‌شود (162 متر)، بعد تاجيكستان بلندترش را مي‌سازد (165 متر) و بعد عربستان بلندترش را (170 متر) در شهر جده.
فرانكوپن همچنين در كتاب دومش، راه‌هاي ابريشم نو‌ كه گويا در پي موفقيت جلد نخست نوشته شده، مي‌كوشد وضعيت كنوني و آينده جهان را شرح دهد. اگر ممكن است در مورد اين كتاب توضيح دهيد و بفرماييد علت جذابيت و اهميت آن در چيست؟
فرانكوپن در انتهاي كتاب «راه‌هاي ابريشم» به نقش فزاينده چين در جهان كنوني پرداخته است، اما در «راه‌هاي ابريشم نو» كه خودش مي‌گويد با استقبالي كه از راه‌هاي ابريشم شده به فكر نوشتن آن افتاده است، به تفصيل به عملكرد چين در جهان كنوني از طريق ايجاد «يك كمربند و يك جاده» و پيامدهاي آن مي‌پردازد. نيز اوضاع افغانستان و درگيري‌اش با طالبان و افزايش كشت خشخاش در آن، رشد شگرف اقتصادهاي كره‌جنوبي و هندوستان، بلندپروازي‌هاي عربستان و اميرنشين‌هاي جنوب خليج‌فارس، جنگ عراق و سقوط صدام، موقعيت تركيه و اردوغان و كودتايي كه براي بركناري او شد، جمهوري اسلامي ايران و تحريم‌ها و همكاري‌هاي اقتصادي آن، رشد بعضا بادكنكي جمهوري‌هاي آسياي ميانه‌ و سوداي بازگرداندن روسيه به دوران پيش از فروپاشي شوروي كه ولاديمير پوتين در سر مي‌پروراند، از ديگر دستمايه‌هاي اين كتاب فرانكوپن است. يكي از پيامدهاي رشد اقتصادهاي كشورهاي اين منطقه، به ويژه چين و هند و روسيه، گسترش طبقه متوسط جامعه و افزايش ثروت در راس هرم قدرت است. مقدار زيادي از اين ثروت به خارج سرريز مي‌كند و خرج چيزهايي مي‌شود كه در نگاه نخست انسان را متعجب مي‌كند. تعدادي از تيم‌هاي فوتبال اروپا را ثروتمندان چيني، عرب‌ يا روس خريده‌اند. اين ثروتمندان به قدري ملك و املاك در كشورهاي اروپايي و امريكا و كانادا خريده‌اند كه در شهرهايي مانند ونكوور، لندن، سانفرانسيسكو و غيره موجب افزايش قيمت‌ها شده‌اند. فرانكوپن مي‌نويسد كمابيش يك‌سوم خريداران كالاهاي لوكس در جهان چيني‌اند و پيش‌بيني مي‌كند كه اين نسبت تا سال 2025 به حدود 44درصد برسد. چيني‌ها با جمعيت انبوه‌شان چنان به خريد اجناس لوكس علاقه‌مند شده‌اند كه توليدكنندگان اين كالاها در توليد آنها چين را در محاسبات‌شان مي‌گنجانند. البته اين گرايش به خريد اجناس لوكس منحصر به چيني‌ها هم نيست و در هندوستان و پاكستان و روسيه و برخي كشورهاي عربي نيز به چشم مي‌خورد. مثلا تنها در امارات، سالانه حدود سه ميليارد دلار خودرو گران‌قيمت به فروش رفته است. فرانكوپن ايران را يكي از شاداب‌ترين كانون‌هاي فعاليت شركت‌هاي دانش‌بنيان در جهان مي‌شناسد و آن را نتيجه دوري ايران از فضاي رقابتي غرب مي‌‌داند. از چند فرآورده اين شركت‌ها نام‌ مي‌برد و به برگزاري نمايشگاه راه ابريشم در جزيره كيش اشاره مي‌كند. يكي از جذابيت‌هاي اين كتاب براي من (و قطعا بسياري ديگر) نگاه انتقادي و بي‌طرفانه نويسنده در هر زمينه‌اي است. او زماني كتاب را نوشته كه دو، سه سالي از دوره رياست‌جمهوري ترامپ طي شده است. ترامپ كسي بود كه گفته بود اگر من در انتخابات برنده نشوم كار امريكا تمام است. به عبارت ديگر كسي بود كه به قول خودش آمده بود تا امريكا را از سقوط آزاد نجات بدهد. عذاب مي‌كشيد از اينكه هر ساله ميليون‌ها خودرو از ژاپن وارد مي‌كردند ولي حتي يك شورولت در خيابان‌هاي توكيو ديده نمي‌شد. او در كارزار انتخاباتي‌اش بي‌پروا از شكنجه‌هايي كه در زندان گوانتانامو به كار رفته بود دفاع كرده بود. جدايي‌گزيني و بيگانه‌ستيزي كه ترامپ تشويق مي‌كرد -و روشن‌ترين نمودارش ديواري بود كه در مرز امريكا با مكزيك شروع به ساختن آن كرد- و در اروپا نيز همراهاني يافت، عكس جرياني بود كه در شرق در حال وقوع است. چين با ابتكار يك كمربند و يك جاده -كه البته اين نيز چندان معناي فيزيكي ندارد- و كشورهاي آسيايي ديگر با پيمان‌هاي همكاري اقتصادي، پيوسته به يكديگر نزديك‌تر مي‌شوند و منافع مشترك پيدا مي‌كنند. تاكيد نويسنده بر كمبود آب در منطقه ما نيز جاي تامل دارد. در كنار كمبود طبيعي بارش‌ها اجراي طرح‌هاي نسنجيده نيز مزيد بر علت شده و مثلا درياچه آرال را به كلي خشك كرده است. تابستان سال 2018 توفان نمك از كف درياچه برخاسته و كشتزارهاي گندم و پنبه را در ازبكستان و تركمنستان با يك سانتي‌متر نمك پوشانده است. كمبود آب در افغانستان چنان مردم را گرفتار كرده كه كشاورزي گفته است براي سير كردن شكم پسرش هر كاري مي‌كند، حتي همكاري با داعش يا طالبان. در ايران خودمان نيز شاهديم كه مساله كمبود آب گاهي صداي اعتراض اهالي روستا يا بخشي را درمي‌آورد.
در مقدمه اشاره شد كه به نظر مي‌رسد‌ در دهه‌هاي اخير نقش و اهميت راه‌هاي ابريشم در حال احياست، با رشد و توسعه فزاينده چين و پيشرفت مناطقي در آسياي ميانه. آيا با اين ارزيابي موافق هستيد؟
فرانكوپن در «راه‌هاي ابريشم نو» بيشتر صحبت از چين و ابتكار جديدش موسوم به يك كمربند و يك جاده مي‌كند‌ و البته تاكيدش بيهوده نيست. خوب است بدانيم اين ابرقدرت جديد‌ كه به جرات مي‌توانم بگويم در دهه‌هاي اخير به شكلي تقريبا انتقام‌جويانه وارد صحنه رقابت جهاني شد‌ تا پيش از انقلابش در 1949 كشوري فلك‌زده بود با جمعيتي كه از سوءتغذيه رنج مي‌برد. از حدود يك قرن پيش از آن، استعمار انگليس تسمه از گرده‌اش كشيده بود. دو جنگ ترياك را در قرن نوزدهم پشت سر گذاشته بود كه در هر دو شكست خورده بود. از 1931 تا پايان جنگ جهاني دوم در 1945 بخش بزرگي از خاكش در اشغال ژاپني‌ها بود و در اين سال‌ها دولت اشغالگر نهايت بدرفتاري را با چيني‌ها كرده بود. چين پس از انقلابش هر چند موفقيت‌هاي بسياري به دست آورد، دچار درگيري‌هايي بين جناح‌هاي سياسي يا به تعبيري انقلابي و ضدانقلابي خود شد كه لطمات زيادي به كشور وارد كرد. پس از سال‌ها خودزني، سرانجام هنگامي كه ثبات در كشور برقرار شد، چين مسير خروج از انزوا را در پيش گرفت و با عزم آهنين درصدد جبران مافات برآمد.تابستان سال 2013 رهبر چين، شي جين‌پينگ، در آستانه پايتخت قزاقستان نطق مهمي ايراد كرد كه به اعلام رسمي «ابتكار يك كمربند و يك جاده» تعبير شد. او سخن از احياي راه‌هاي ابريشم گفت، هر چند كه هرگز منظورش آن جاده‌ به معناي كهنش نبود. اساسا جغرافياي خاصي را در‌نظر نداشت، چنان‌كه بعدها دامنه‌اش تا امريكاي جنوبي و مركزي نيز گسترش يافت. تا زمان نگارش كتاب فرانكوپن، 2018، اين ابتكار چين بيش از 80 كشور را با بيش از 60درصد جمعيت جهان در بر گرفته است.همكاري با چين، در طرح‌هايي كه باني آنها و تامين‌كننده مالي عمده آنها خود چين است، در نگاه نخست نافي منافع ملي كشورها به نظر نمي‌رسد. اميد مي‌رود كه بندر گوادر در پاكستان روزي شانگهاي جديدي شود مانند شانگهاي چين كه زماني با پاريس و نيويورك مقايسه مي‌شد. اما وام‌هاي كلاني كه چين به كشورهايي با اقتصاد ضعيف مي‌دهد، كشورهايي كه بعيد است از عهده بازپرداخت وام‌ها برآيند، اين گمان را پديد مي‌آورد كه قصد چين بيش از آنكه كمك به اين كشورها باشد، تامين منافع خويش است. دولت سريلانكا چون نتوانست اقساط وامي را كه از چين گرفته بود به‌موقع پرداخت كند، ناچار شد يك بندرش را با قراردادي 99 ساله به چين اجاره دهد همان‌طور كه خود چين ناچار شده بود هنگ‌كنگ را به بريتانيا اجاره دهد. چين تا سال 2018 به كشوري كه نرخ تورمش به 24 هزار درصد رسيده بود، يعني به ونزوئلا، پنج ميليارد دلار وام داده بود زيرا روزانه 700 هزار بشكه نفت از آن كشور مي‌گرفت. جنبه نگران‌كننده ديگر طرح‌هايي كه چين به كشورها پيشنهاد مي‌دهد و هزينه آنها را هم خود به صورت وام پرداخت مي‌كند، اين است كه اجراي آنها را غالبا پيمانكاران چيني مي‌گيرند و اشتغال براي خود چيني‌ها ايجاد مي‌كنند، ضمن اينكه طرح‌ها هم گاهي نسنجيده‌اند و نهايتا جز زيان براي كشور به بار نمي‌آورند. فرانكوپن نمونه‌هايي از آنها را برمي‌شمارد. اين‌گونه رفتارها و تحركات چين در كشورهاي دور و نزديك -اضافه كنيد بر آنها حركات نظامي‌اش مانند جزيره‌سازي در درياي چين جنوبي- سبب شده است كه آنها را توسعه‌طلبي «نواستعماري» بنامند. جهاني كه پس از فروپاشي اتحاد شوروي تك‌قطبي شده بود، اكنون با خيزش غول نوپاي چين و عرض اندام دوباره روسيه، قطب امريكا را تا حدود زيادي در موضع دفاعي قرار داده است. هر جا كه امريكا عقب مي‌رود و خلأيي پيدا مي‌شود، چين و روسيه خلأ را پر مي‌كنند. فرانكوپن به خوبي نشان مي‌دهد كه ديگر امريكا نمي‌تواند چين را مهار كند و هر اقدام تنبيهي كه براي چين به جرم ارتكاب عملي غيرقانوني در‌نظر مي‌گيرد به خودش نيز آسيب مي‌زند. ظهور ابرقدرت جديد چين، به‌رغم رفتار نواستعماري‌اش، اين امكان تازه‌ را براي دولت‌هاي تحت فشار امريكا فراهم آورده است كه آن را اندكي خنثا كنند، به شرط اينكه مراقب باشند از چاله به چاه نيفتند. مي‌دانيم كه دولت‌هاي چين و روسيه با مخالفان‌شان چگونه رفتار مي‌كنند و طبيعي است كه در همكاري‌هاي آنها نيز طرز رفتار حكومت‌ها با مردمان‌شان محلي از اعراب ندارد. چنان‌كه پيش‌تر اشاره كردم، فرانكوپن نگاهي كاملا منصفانه و بي‌طرفانه به هر دو روي سكه ظهور چين در صحنه جهاني دارد و اين رويكرد او براي من به عنوان مترجم كتابش قابل ستايش است.
 ديگر امريكا نمي‌تواند چين را مهار كند و هر اقدام تنبيهي كه براي چين به جرم ارتكاب عملي غيرقانوني در‌نظر مي‌گيرد به خودش نيز آسيب مي‌زند. ظهور ابرقدرت جديد چين، به‌رغم رفتار نواستعماري‌اش، اين امكان تازه‌ را براي دولت‌هاي تحت فشار امريكا فراهم آورده است كه آن را اندكي خنثا كنند، به شرط اينكه مراقب باشند از چاله به چاه نيفتند.