وقتی ادبیات مخاطب ندارد

آفتاب یزد – یوسف خاکیان: «معمولا علاقه به مطالعه باید از کودکی شکل بگیرد و چون این موضوع اهمیتی برای خانواده‌ها نداشته، ما ملت کتابخوانی نیستیم. تیراژ کتاب‌ها هم گواه این موضوع است که کتاب به عنوان یک ضرورت برای مردم تعریف نشده است. از طرف دیگر ما کتابخانه‌های عمومی مجهز نداریم. در اروپا در هر محله‌ای کتابخانه عمومی مجهز وجود دارد که افراد با حق اشتراک نازل کتاب تهیه می‌کنند. کتابخانه‌های عمومی تا حدودی می‌توانند گرانی کتاب را جبران کنند اما در ایران کتابخانه‌های عمومی در دسترس همگان نیست و آنهایی هم که هستند، مجهز نیستند و کتاب به‌روز ندارند. به‌نظرم کتاب ‌نخواندن مردم به دلیل محتوا نیست. تیراژ پایین کتاب‌ها هم به این دلیل است که ادبیات مخاطب کافی ندارد.»
آنچه خواندید بخشی از سخنان کاوه میرعباسی مترجم و نویسنده است که چندی پیش در گفتگویی پیرامون مسئله مطالعه کتاب در جامعه ایرانی بیان کرده بود. این گزارش را به بررسی سخنان این فرهیخته حوزه ادبیات اختصاص داده ایم.
راستش را بخواهید مدتی ست به دعوت یکی از دوستان در یک گروه واتساپی که علاقمندان مطالعه کتاب و کتابخوانی در آن حضور دارند عضو شده ام. در این گروه بعضی وقت‌ها اعضا با هم هماهنگ می‌کنند و در زمان معینی به تبادل نظراتشان درباره کتابهایی که خوانده اند، می‌پردازند. مثلا یکی می‌گوید کتاب «ثروتمندترین مرد بابل» نوشته «جرج اس کلاسون» با ترجمه مهدی مجردزاده کرمانی را مطالعه کردم که کتاب بسیار خوبی بود و داستانش درباره مردی بود که... یا دیگری بیان می‌کند آخرین کتابی که خواندم «جهان ساعت هایش را با چشمان تو کوک می‌کند» که به مجموعه اشعار نزار قبانی اختصاص دارد که ستار جلیل زاده آن را ترجمه کرده است. چند روزی از حضورم در این گروه که گذشت دریافتم که چقدر به دانسته‌های ادبی‌ام درباره کتابهایی که نخوانده‌ام افزوده شده، کتابهایی که وجود دارند و برای مطالعه و خواندن نوشته شده اند، کتابهایی که خیلی از ما هم از وجودشان بی‌خبریم و هم از محتوایی که در داخلشان دارند. بدیهی ست وقتی دانشی درباره کتاب یا کتابهای نوشته شده نداشته‌ایم اگر بخواهیم هم نمی‌توانیم کتابهای خوب را تهیه کرده و آنها را مورد مطالعه قرار دهیم. اما مطلب دیگری که حضور در این گروه واتساپی نصیبم کرد مواجه شدن با این حقیقت بود که چقدر کتاب نخوانده در جامعه وجود دارد و ما آنها را نخوانده ایم، نمی‌خوانیم و نخواهیم خواند و اینگونه در طول مدتی که در روی کره زمین به زندگی مشغولیم، به عادی‌ترین حالت ممکن روز و روزگار را می‌گذرانیم در حالیکه کتابها می‌توانند هم ما را با دنیایی از ناشناخته‌ها آشنا کنند و هم مسیر زندگی مان را تغییر دهند و چرخهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی زیستی مان را با سرعت بیشتری به گردش درآورند. به این موضوع فکر کردم و با خود گفتم کتاب در زندگی ما چه نقشی ایفا می‌کند؟ جایگاهش کجاست؟ در کتابفروشی ها؟ در انبار ناشران؟ در باکس معرفی کتاب در برخی روزنامه‌ها و خبرگزاری ها؟ یا در قفسه کتابخانه خودمان؟ همه جا را گشتم، کتاب در همه جا بود، در کتابفروشی‌ها بیشتر از همه جا. بیشمار کتاب در آنجا نشسته بودند و منتظر که فرد یا افرادی بیایند یکی از آنها را انتخاب کنند و آن را خریداری نموده و با خود به منزل ببرند و مطالعه کنند. بعد پرسش دیگری را با خود مطرح کردم، اینکه این کتابها برای چه نوشته می‌شوند؟ خیلی زود به جواب رسیدم، «برای خوانده شدن» اما حضور این کتابها در کتابفروشی‌ها نشانگر آن بود که خوانده نشده، نمی‌شوند و نخواهند شد. این نشدن‌ها البته شامل همه افراد جامعه نمی‌شود، بالاخره در اجتماع افرادی هستند که این کتابها را خریداری کرده و آنها را مطالعه می‌کنند اما این اقدام در مقایسه با جمعیت کلی جامعه رقم ناچیزی به حساب می‌آید، هر چند که وجود دارد اما به این دلیل که میزان قشر کتاب نخوان جامعه بسیار زیاد است عملا آنها که کتاب می‌خوانند مورد تحقیق و پژوهش قرار نمی‌گیرند، البته که حتما تعدادشان در آمارها محاسبه می‌شود، اما آنچه بیشتر مورد تحقیق و پژوهش قرار می‌گیرد، میزان افرادی است که در گروه
کتاب نخوان‌ها قرار می‌گیرند، اینکه علت عدم مطالعه این افراد چیست، آنان برای چه سهم خود را از کتابهایی که در قفسه‌های کتابفروشی‌ها جا خوش کرده اند، طلب نمی‌کنند و میلی هم به طلب کردن آنها ندارند، همواره این مسئله است که مورد بررسی قرار می‌گیرد، فرار از مطالعه کتاب، عدم تمایل به کتاب خواندن، دوری گزیدن از مطالعه. شاید یکی از دلایل مهم پیدا شدن موضوع «خریدار کتابهای کهنه و قدیمی» همین مسئله باشد. اینکه خیلی‌ها به کتاب خواندن علاقه ندارند. حتما شما هم کاغذهایی که در سطح شهر روی دیوارها چسبیده و رویشان نوشته‌اند «کتابخانه شخصی شما را خریداریم»، را دیده اید، طرف پدربزرگش فوت کرده و از دار دنیا یک کتابخانه قدیمی برای نوه‌اش به ارث گذاشته و به این دلیل که با خود می‌گوید: «مردم بابا بزرگ دارن ما هم بابابزرگ داریم، واسه ما کتابخونه ارث گذاشته، می‌خوام چیکار من این همه کتاب رو؟ جای این همه کتاب صد هزار تومن پول برام ارث می‌ذاشتی» حالا همین فرد با این ذهنیت که پول ارزشش بالاتر از اینهمه کتاب است این کاغذهای تبلیغاتی چسبیده روی دیوارها را می‌خواند و با شماره‌ای که در آنها نوشته شده تماس می‌گیرد و کتابهای پدربزرگش را به فروش می‌رساند، بدون آنکه حتی لای یکی از آنها را باز کرده و دو خطش را بخواند. فکر می‌کنید سرنوشت کتابهایی که در آن کتابخانه قرار داشتند و بی‌شک پدربزرگ مرحوم با خریدن و مطالعه تک تک‌شان خاطرات بی‌شماری داشته چه خواهد بود؟ اگر خیلی شانس بیاورند سر از بساط کتابفروشی‌هایی که در میدان انقلاب روی زمین پخش شده و منتظر مشتری هستند در می‌آورند. کتابهایی که منتظرند فرد دیگری بیاید آنها را خریداری کند تا بتوانند صاحب جدیدی داشته باشند. برخی از این کتابها هم سرنوشت خوبی ندارند و بعد از مدتی خمیر می‌شوند و در مسیر نابودی قرار می‌گیرند. این سرنوشت کتاب است در سرزمینی که عده قابل توجهی از مردمش علاقمند به مطالعه کتاب نیستند. در حالیکه کتاب می‌تواند نقش بسیار موثر و تعیین کننده‌ای در زندگی تک تک ما داشته باشد. خاطرم هست روزی به مجموعه باغ کتاب رفته بودم در گشت و‌گذاری که در میان انبوه کتابهایی که در قفسه‌های مختلف وجود داشت، داشتم ، کتابی را دیدم که از بس در آن قفسه‌ها مانده بود و از بس که دست خورده بود کاغذهایش در حال پوسیده شدن بودند. آنها هم که آن کتاب را به دست گرفته بودند فقط عکسهایش را تماشا کرده و چشمشان که به قیمتش افتاده بود یواشکی آن را سر جایش گذاشته بودند. می‌دانم که آن کتاب هنوز در آن قفسه در مجموعه باغ کتاب قرار دارد و کسی آن را خریداری نکرده، چون قیمتش بالا بود.


اما حال که با سرنوشت کتابهایی که برای خواندن نوشته می‌شوند اما کسی آنها را نمی‌خواند آشنا شدیم به دو موضوع مهم دیگر اشاره می‌کنیم.
1- چرا مطالعه نمی‌کنیم؟
چرا کتابهای مختلفی که درباره آنها نوشتیم به جای خوانده شدن، در قفسه کتابفروشی ها، بساط‌های خیابانی و گاه خمیر شدن سر در می‌آورند؟ به سخن بهتر چرا اینقدر سرانه مطالعه در جامعه ما پایین است؟ چرا کسی کتاب نمی‌خرد؟ چرا کسی کتاب نمی‌خواند؟ چرا حتی وقتی به کسی کتاب هدیه می‌دهی لب و لوچه‌اش را کج و کوله می‌کند که «این چیست که به من هدیه داده ای؟» پس از آنکه تو را ترک می‌کند تا سر کوچه نرسیده یا آن کتاب را گوشه دیواری می‌گذارد و می‌رود و یا خیلی زود آن را به شخص دیگری هدیه می‌دهد تازه اگر لطف کند و چند ناسزا بار تویی که آن را به او هدیه داده‌ای نکند. دلیل این مسائل چیست؟ شاید یکی از عمده‌ترین دلایل این موضوع، مسائل اقتصادی باشد، اغلب عنوان می‌کنند به این دلیل که توانایی اقتصادی مردم در برآورده کردن نیازهای اولیه زندگی خودشان بسیار پایین است آنها مجبور می‌شوند که کتاب را از سبد کالای خانواده خود حذف کنند و دیگر برای خریدش به سمت کتابفروشی‌ها نروند. بالاخره وقتی خانواده‌ای با درآمد زیر خط فقری که هر ماه نصیبش می‌شود نمی‌تواند تمام مایحتاج زندگی‌اش را تامین کند مجبور است بخشی از نیازهایی که به نظر خودش غیرضروری می‌آید را حذف کند تا بتواند با درآمد آن سوراخ سمبه‌های دیگر زندگی‌اش را پر کند و چه انتخابی بهتر از کتاب و مسائل فرهنگی که با حذفشان می‌توان بخشی از مخارج مهم زندگی را جبران کرد. اما واقع بینانه اگر بنگریم همه‌اش هم به مسائل اقتصادی مربوط نمی‌شود و پای موضوعات دیگری در میان است. به مثالی که کاوه میرعباسی درباره کتابخانه‌های عمومی شهر بیان کرده توجه کنید. این کتابخانه‌ها عموما می‌توانند آن بخش از زیانی که با حذف کالای فرهنگی کتاب از سبد خانواده نصیب افراد می‌شود را جبران کنند، این یعنی مردم می‌توانند با کمترین هزینه که بابت حق عضویت سالیانه به این کتابخانه‌ها می‌پردازند، خودشان را از نعمت مطالعه کتاب سیراب کنند، اما نیک که می‌نگریم می‌بینیم که اکثر این کتابخانه‌ها نسبت به جمعیت کل کشور اعضای چندانی ندارند، علت چیست؟ مگر نگفتیم مردم به خاطر شرایط اقتصادی کتاب خواندن را کنار گذاشته اند، حتی آنانکه بخشی از درآمد خود را برای خرید کتاب کنار می‌گذارند هم به دلیل گران بودن قیمت کتاب موفق به خرید آن نمی‌شوند، با این تفسیر همه این افراد باید به سمت عضو شدن در کتابخانه‌های عمومی شهر گرایش پیدا کنند، اما می‌بینیم که عملا اینطور نیست. به زعم کاوه میرعباسی یکی از دلایل مهم این عدم استقبال آن است که کتابخانه‌های عمومی سطح شهر کتابهای به روز و جدیدی ندارند و هرچه در قفسه هایشان است قدیمی و مربوط به سالها پیش است. این در حالیست که از سویی همه ساله تعداد قابل توجهی کتاب خوب روانه بازار چاپ می‌شود و از سوی دیگر همه ساله نسل جوانتر با دیدگاه‌ها و تمایلات و سلیقه‌های جدید پا به عرصه می‌گذارند و به کتابهای جدید نیازمندند، کتابهایی که برای آنها نوشته شده اما ماجرا اینجاست که به دلیل عدم تامین بودجه و همچنین در نظر نگرفتن مخزن‌های جدید برای کتابخانه‌های عمومی شهر در هر سال، این کتابها عملا امکان ورود به کتابخانه‌های عمومی را پیدا نمی‌کنند. البته استقبال نکردن جوانان از کتابخانه‌های عمومی شهرها دلایل دیگری هم می‌تواند داشته باشد که هم شناختن آنها و هم پیدا کردن راهکار رفع و حلشان نیاز به بررسی‌های کارشناسانه و علمی دارد که از حوصله این مقال خارج است.
2- اگر کتاب نخوانیم چه می‌شود؟
شاید 90 درصد مردم اصلا به کتاب فکر نکنند که حال بخواهند به این موضوع بیندیشند که اگر کتاب نخوانند چه اتفاقی خواهد افتاد اما واقعیت را که نمی‌شود کتمان کرد، به قول معروف ابر هر چقدر هم که متراکم باشد باز هم نمی‌تواند جلوی تابش نور خورشید را بگیرد چرا که هم خورشید وجود دارد و هم نورش. بنابراین نیندیشیدن مردم به اینکه عدم مطالعه کتاب چه مشکلاتی برایشان به ارمغان خواهد آورد دلیل بر عدم پیدایش آن مشکلات نخواهد بود. یکی از بزرگترین مشکلاتی که این کار برای افراد جامعه به وجود می‌آورد آن است که آنها خود را از لذتی عمیق که آثارش می‌تواند هم به صورت فردی و هم به صورت اجتماعی در جامعه نهادینه شود محروم می‌کنند. آلبرت اینشتین می‌گوید: «افکار و اندیشه‌های انسان به گونه‌ای است که ممکن است فقط خواندن یک کتاب پایه اندیشه‌ها و افکار انسان را بر مبنای جدید یا در مسیر خاصی قرار دهد و چه بسا ممکن است کتابی مسیر سرنوشت میلیون‌ها انسان را در راه مخصوصی بیندازد. » این همان لذتی است که بسیاری از ما خودمان را از تجربه کردن آن محروم می‌کنیم. تجربه‌ای که نفعش فقط نصیب خودمان نمی‌شود و ممکن است حتی جهانشمول هم باشد. یکی دیگر از فواید مطالعه کتاب فرهنگسازی است، کاری که تو ممکن است با هزینه کردن میلیونها تومان نتوانی انجامش دهی، مطالعه یک کتاب آن را با پایین‌ترین هزینه برای تو به سرانجام خواهد رساند. وقتی تو به فرزندانت از اوان کودکی می‌آموزی که کتاب خواندن را تحت هیچ شرایطی ترک نکنند و در بدترین وضعیت به مطالعه کتاب اقدام ورزند در واقع داری از همان دوران کودکی آنها، علاوه بر تربیت آموزشی که در اختیارشان قرار می‌دهی روی موضوع فرهنگسازی آنها به بهترین شکل ممکن کار می‌کنی و آینده آنها را با بالاترین درجه اطمینان تضمین خواهی کرد. حال در نظر بگیرید همه پدران و مادران امروز فرزندانشان را این چنین تربیت کنند، در کنار خورد و خوراک و تامین پوشاکی که از نیازهای جسمی فرزندان است گوشه چشمی هم به تامین خوراک روح و روان آنها داشته و به هر نحوی که شده در صدد رفع آن احتیاجات فرزندانشان برآیند، بی‌شک جامعه‌ای که چنین والدینی از دامن خودشان تربیت می‌کنند، جامعه‌ای فرهیخته با محوریت فرهنگ و دانش و انسان مداری است، تردیدی نیست که چنین جامعه‌ای از دوام وقوام بسیار بالایی برخوردار خواهد بود و به این سادگی‌ها در برابر ناملایمات و سختی‌ها مغلوب نخواهد شد.