دريچه‌اي بر باغ بسيار درخت « اعتماد» / بيست‌ساله شديم

«اعتماد» اين جوان رعنا 20 ساله شده است، بيست  سالي كه چه‌ها نكشيد، بيست سالي كه به عشق مردم دم برنياورد تا بتواند به وظيفه رسانه‌اي خود عمل كند. درست مثل ديروز بود كه در ساختماني واقع در خيابان كريم‌خان زند  با الياس حضرتي ملاقات كردم. او كه تازه امتياز «اعتماد» را گرفته بود، از آرزوهايش مي‌گفت. از اينكه با اين موجود كوچك كاغذي مي‌توان چه كارهاي بزرگي كرد. مي‌توان به نيازهاي فرهنگي و رسانه‌اي مردم پاسخ گفت و...
فرصتي بايد كه موضوع اين جلسات را روي كاغذ بياورم، ولي خلاصه اينكه سر پرشور من در روزنامه‌نويسي و آرزوهاي الياس حضرتي با هم عجين شده بود كه به عشق اين مردم، اين خوانندگان مهربان و نجيب، روزنامه‌اي درخور منتشر شود. من كه سر از پا نمي‌شناختم در فرصتي كوتاه تحريريه‌اي فراهم آوردم كه مديون يكايك آنان هستم. نيروهاي تحريريه به اندازه‌اي حرفه‌اي بودند كه مراحل شماره صفر را حذف كرديم و در روزي چون امروز روزنامه اعتماد پا به ميدان رسانه‌هاي كشور گذاشت با تصويري از گنبد گيتي دماوند، كوه سپيد پاي دربند با تيتر « سلام بر اين مرز پر گهر» به ميان خوانندگان رفت.
چند روز بيشتر نگذشته بود كه مشكلات يكايك سر راه‌مان سبز شدند. چندي بعد احضارها از سوي قوه قضاييه شروع شد. دوران دولت خاتمي بود، وزارت ارشاد يار بود ولي دادگاه مطبوعات مته به خشخاش مي‌گذاشت. براي هر نوشته‌اي بايد توضيح مي‌داديم كه نه‌تنها نظر سوئي نداريم، بلكه بالندگي كشور و مردم را مي‌خواهيم. قصد ما كمك به جامعه‌اي است كه آگاهي پيدا كند تا بتواند محكم سرپاي خود بايستد. در بحبوحه دولت اصلاح‌طلب، طرف مقابل به گونه‌اي صحبت مي‌كرد كه گويي اصلاح‌طلبي جرم است، گناهي نابخشودني است و بايد به آن پشت كنيم ولي ما به آينده و كارمان تعهد داشتيم و اميدوار بوديم، خوانندگان تشويق‌مان مي‌كردند و البته هر چه بيشتر جلو مي‌رفتيم ريگ‌هاي فراوان راه و درشتي‌هاي آن آزارمان مي‌داد و با پا و قلم زخم‌خورده تا جايي رفتيم كه بعد از حوادث سال پرشور 88 براي يك سال روزنامه تعطيل شد.
در فرصت بيكاري ناشي از تعطيلي روزنامه بود كه بيشتر به عمق مشكلات پي برديم و بعد هم كه روزنامه منتشر شد براي هر نوشتني دست و دل من و همكارانم مي‌لرزيد. براي هر نوشتني الياس حضرتي احضار و تفهيم اتهام مي‌شد و اين شد كه نتوانستيم حرف دل مردم را خوب بنويسيم. مثل ساير مطبوعات موجود در جامعه هميشه نگران بوديم. 


مجموعه اين شرايط كاري با ما كرد كه ما به چشم خويشتن مي‌ديديم كه مرجعيت خود را در جامعه ايران از دست مي‌دهيم و كاري از دست‌مان ساخته نيست.
و اينك قصه پرغصه رسانه‌ها را خود بهتر مي‌دانيد، رسانه‌هايي كه غم مرجعيت خود را دارند، كرونا از بازار فروش حذف‌شان كرده است و تورم ناشي از تحريم، قدرت خريد مردم را به قدري كاهش داده است كه كالاهاي فرهنگي را از سبد خريد خود حذف كرده‌اند، البته بايد گفت در دولت روحاني و پس از برجام اندكي مشكلات رفع شده بود و ما مي‌رفتيم تا گذشته را جبران كنيم و از دولت نيز مدد بخواهيم كه عرصه را براي‌مان باز بگذارد ولي تحريم‌هاي ظالمانه ترامپ، همه چيز را بدتر از زمان تحريم نخست كرد. 
كج‌دار و مريز حالا به اينجا رسيده‌ايم. ما نيز مانند بسياري از شركت‌هاي كشور چشم به آينده دوخته‌ايم. به آينده كه بتوانيم دين‌مان را به ملت ايران، به مردم مسلمان ادا كنيم و رسانه‌اي خوب و تاثيرگذار در خدمت فرزندان‌شان باشيم. در كنار حكومت و دولتي باشيم كه با جبران مافات به سوي توسعه‌اي همه‌جانبه حركت‌مان بدهد. در چنين شرايطي فقط يك خواسته از مسوولان داريم و آن اين است كه بدانيد ما كارمان را بلديم، هيچ كمكي نمي‌خواهيم جز اعتماد. به ما اعتماد داشته باشيد تا بتوانيم مرجعيت از دست رفته را براي رسانه خود بازگردانيم. باور كنيد اگر نخستين گام توسعه را براي رسانه‌ها برداريم بقيه راه هموارتر خواهد شد. همين.