نبرد جانانه مردم شاندیز علیه ستمگری ناصرالدین‌شاه

جواد نوائیان رودسری – برای مشهدی‌ها قرن‌هاست که نامش آشناست؛ بقیه ایرانیان هم، کم و بیش آن‌جا را می‌شناسند؛ یعنی تا اسمش برده می‌شود، یاد آب و هوای مطبوع و شیشلیک‌های خوشمزه‌اش می‌افتند؛ شاندیز، منطقه‌ای ییلاقی و باصفا در دل کوه‌های بینالود است؛ یکی از نخستین سکونتگاه‌های انسان در منطقه شمال‎شرق ایران امروزی که شواهدش را می‌شود در «شترسنگ»، دشتی کوچک بین طرقبه و شاندیز و در سنگ‌نگاره‌های کهن‎سال آن جست‌وجو کرد. شاید باورش برایتان سخت باشد، اما شاندیز، با همه خاطرات شیرینی که از گشت و گذار در آن دارید، یک حافظه تاریخی غنی دارد، یک پشتوانه فرهنگی پرمحتوا که شاید خود اهالی آن‌جا هم، از این پیشینه بی‌خبر باشند. همسایگی این منطقه که حالا شهری آباد محسوب می‌شود، با مشهد و البته حق نان و نمکی که ساکنان دو شهر با یکدیگر خورده‌اند، مرا واداشت که درباره شاندیز بنویسم و دعوتتان کنم که برای یک سفر تاریخی به ایران باستان، همراهی‌ام کنید.  شاهان‌دژ و تاریخ کهن آن شاندیز قدمتی بسیار طولانی و تاریخی دارد؛ هرچند که در کتاب‌های «معرفت‌الارض» قدیم، به دلیل قرارگرفتن آن در مجاورت طرقبه یا «تروغبذ»، کمتر از آن یاد کرده‌اند، اما دژ مستحکم آن، دست‎کم در دوره طاهری و صفاری، شناخته شده‌بود؛ بله، تعجب نکنید؛ شاندیز در واقع دژی بسیار مستحکم و قلعه‌ای نفوذناپذیر بود که به دلیل استقامت و پایداری‌اش، به آن لقب «شاه‌دژ» داده بودند و واژه شاندیز، تغییریافته همین کلمه «شاه‌دژ» یا «شاهان‌دژ» است. رضاقلی‌خان هدایت در کتاب «روضه‌الصفای ناصری» و اعتمادالسلطنه‌در کتاب «مطلع‌الشمس»، وجه‌تسمیه شاندیز را همین دانسته‌اند. با این حال، نام‌گذاری شاندیز، یعنی استفاده از واژگان کهن فارسی برای آن، اماره‌ای برای شناخت گذشته پربار و قدمتش، دست‌کم تا روزگار ساسانیان است. طبیعی است که قرار گرفتن شاندیز در میان چشمه‌سارهای متعدد، مزارع حاصلخیز و نیز، وجود مصالحی که می‌توان برای ساخت قلعه از آن استفاده کرد، باعث می‌شد که ایرانیان قدیم در ازمنه باستان، نتوانند از خیر منطقه شاندیز بگذرند و در آن‌جا سنگ بنای دژی مستحکم را گذاشتند که می‌توانست در روزگار هجوم اقوام بیابانگرد آن سوی فرارودان، همچون سدی قدرتمند در برابر مهاجمان ایستادگی کند. بنابراین، باید بدون تردید، شاه‌دژ یا شاهان‌دژ را صاحب قدمتی فراتر از هزار و پانصد سال هم بدانیم؛ برخی وجود درخت چنار دوهزار و 700 ساله شاندیز را، دلیلی بر این قدمت می‌دانند. این‌که آیا در دوره قدرت گرفتن اسماعیلیان در ایران و تصاحب دژهای مستحکم در سراسر این کشور و از جمله در خراسان و به‌ویژه در منطقه قهستان، گذر آن‌ها به شاه‌دژ هم افتاد یا خیر، دقیقاً معلوم نیست. اما اصلاً بعید به نظر نمی‌رسد که این دژ مستحکم که پشت به کوه پربرکت بینالود دارد، روزی روزگاری، محل تکاپوهای فدائیان اسماعیلی هم بوده باشد. به هر حال، شاندیز، یا همان شاهان‌دژ، در عهد صفوی و به‌گاه حملات مداوم ازبکان، مانند دیگر قلعه‌های نزدیک به مشهد، حکم یک پشتوانه دفاعی و لجستیکی را داشت. حماسه «حسن‌خان» درباره تاریخ معاصر شاندیز، اطلاعات تاریخی بیشتر است. می‌دانیم که در سال 1265ق/ 1227ش، در پی وقوع شورش سالار در مشهد، شاندیز نیز، حاضر به تمکین در برابر مراد‌میرزا حسام‌السلطنه، فرمانده قشون ناصرالدین‌شاه قاجار نشد. مردم شاندیز، با فرماندهی حسن‌خان شاهان‌دژی، در برابر خواست ستمگرانه فرمانده قاجار مقاومت کردند و حاضر به تمکین نشدند. شنیدن خبر جنایات سربازان مراد‌میرزا، در مشهد و پس از سرکوب شورش سالار، دلیل اصلی این مقاومت بود. حسام‌السلطنه کوشید تا با تهدید و تشر، اهالی دژ را وادار به تسلیم کند؛ اما کاری از پیش نبرد؛ به همین دلیل، فوجی از سربازان خود را به همراه چند عراده توپ و با فرماندهی «سلطان جواد»، به سمت شاهان‌دژ فرستاد. با رسیدن نیروهای حسام‌السلطنه، نبرد در شاهان‌دژ، با شدت آغاز شد. سربازان او با استفاده از توپ، شروع به کوبیدن دیوارهای قلعه کردند. به‌تدریج سد میان رزمندگان دژ و سربازان حسام‌السلطنه فروریخت و جنگی تمام‎عیار آغاز شد. نتیجه این جنگ، با توجه به تعدد سربازان مرادمیرزا و سلاح‌های پیشرفته آن‎ها، معلوم بود. در بحبوحه نبرد، حسن‌خان که با تعداد اندکی از یارانش به فوج سربازان حمله کرده بود، هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. ماجرای نبرد شاهان‌دژ، با وجود آن‌که کمتر اطلاعی درباره آن، در متون تاریخی وجود دارد، به قدری شهرت یافت که وقتی حمزه سردادور، روزنامه‌نگار، مورخ و داستان‌نویس معاصر (درگذشته به سال 1349ش)، تصمیم به نگارش کتاب معروف «افسانه قاجار» گرفت، نتوانست از خیر ماجرای شاهان‌دژ بگذرد و در متن کتاب خود، به مقاومت جانانه حسن‌خان شاهان‌دژی در برابر حسام‌السلطنه قاجار اشاره کرد. در فرازی از متن اثر سردادور، به مکالمه میان حسن‌خان و فرمانده قشون اعزامی اشاره شده‌است؛ حسن‌خان به «سلطان جواد» می‌گوید: «آهای سلطان جواد، خیال کردی که این‌جا هم سبزوار است تا بتوانی با حیله و نیرنگ به تصرف درآوری؟ این‌جا شاهان‌دژ یعنی شاه قلعه‌های ایران و بلای جان دشمنان است ... از همین راه که آمدی برگرد و بی‌جهت سربازان مادر مرده را به کشتن مده». با ویران‌شدن دژ شاندیز، اهالی باقی‎مانده در اراضی اطراف سکنا گزیدند و به‎تدریج، آن منطقه دوباره آبادانی پیشین را بازیافت و امروزه، مقصد گردشگری بسیاری از ایرانیان است.