قتل زن جوان در مقابل پسر 18 ماهه‌اش

ماجرا به صبح روز پنجم اردیبهشت‌ برمی‌گردد. روزی که زن جوان نگران خاله‌اش شده بود. او با خاله‌اش تماس گرفت تا احوالش را بپرسد، اما پاسخی دریافت نکرد. ساعتی بعد در فضای مجازی برای خاله‌اش پیامی فرستاد و باز هم هیچ جوابی ندید. از آنجا که هیچ‌وقت سابقه نداشت این زن پاسخ ندهد، او نگران شد و به سمت خانه خاله‌اش رفت، حتی با شوهرخاله‌اش نیز تماس گرفت و از او شنید که خاله‌اش در خانه است. او خودش را به محل زندگی خاله‌اش رساند. هر چه زنگ آپارتمان را زد، کسی جوابی نداد. ناگهان صدای گریه‌های پسر یک‌سال‌ونیمه خاله‌اش را شنید. پسربچه گریه می‌کرد و با صدای کودکانه‌اش مادر و پدرش را صدا می‌زد. همین مسأله نشان از یک راز وحشتناک در آن خانه می‌داد. رازی که از سوی پلیس فاش شد. وقتی این زن با پلیس تماس گرفت، آنها بلافاصله خود را به محل رساندند.

10 ساعت تنها در کنار جسد مادر

همزمان آتش‌نشانان نیز خود را به طبقه همکف ساختمان مسکونی حوالی نواب رساندند، دقایقی بعد قفل در شکسته شد و آنها داخل آپارتمان شدند. مأموران به محض ورود با جسد زن جوان در سالن پذیرایی روبه‌رو شدند. کمی آن‌طرف‌تر از جسد، کودک خردسال گریه می‌کرد؛ به‌شدت ترسیده بود و اشک‌هایش قطع نمی‌شد. همان زمان مشخص شد که زن چهل‌وچهار ساله به قتل رسیده است. بنابراین گزارش این جنایت به قاضی حبیب‌الله صادقی، بازپرس جنایی تهران، اعلام شد. دقایقی بعد بازپرس جنایی به همراه مأموران تشخیص در محل جنایت حاضر شدند.

با حضور تیم جنایی در محل مشخص شد که زن جوان بر اثر ضربه جسم سخت به سرش جان باخته است. همچنین بررسی‌ها نشان داد که این زن حدود 10ساعت از مرگش می‌گذرد. از سوی دیگر خانه او به هم ریخته بود. همین مسأله نشان از سرقت می‌داد. مأموران تحقیقات خود را در محل جنایت انجام می‌دادند که همسر مقتول به خانه‌اش بازگشت. او که از مرگ همسرش شوکه شده بود، به مأموران گفت: «روز شنبه یعنی یک روز قبل، برای رفتن به محل کارم از خانه خارج شدم. شب شیفت بودم و همسرم به همراه پسرخردسالم در خانه بودند. شب قبل با هم تلفنی صحبت کردیم. همسرم از اینکه قرار بود کسی به خانه بیاید حرفی نزد. روز بعد خواهرزاده همسرم با من تماس گرفت و سراغش را گرفت. باز هم فکر نکردم که ممکن است بلایی سر همسرم آمده باشد. تصور کردم برای خرید به بیرون رفته باشد و احتمالا گوشی‌اش را داخل خانه جا گذاشته است ولی وقتی باز هم با خواهرزاده همسرم تماس گرفتم، خبر مرگ همسرم را داد. اصلا باور نمی‌کنم او کشته شده باشد.»

بازبینی دوربین‌های مداربسته

در ادامه تحقیقات مشخص شد که طلاهای این زن سرقت شده است. از طرف دیگر سالم‌بودن قفل در نشان می‌داد که قتل از سوی یک آشنا صورت گرفته باشد؛ چراکه کسی با زور وارد خانه نشده و احتمالا این زن خودش در را برای او باز کرده است. در این شرایط قاضی جنایی دستور انتقال جسد به پزشکی قانونی، بررسی تصاویر دوربین‌های مداربسته اطراف محل حادثه و انجام بررسی‌های بیشتر را صادر کرد تا اسرار این جنایت خاموش برملا شود.

در ادامه تحقیقات در بازبینی دوربین‌های مداربسته مأموران پلیس مرد جوانی را دیدند که در محدوده زمانی وقوع قتل هراسان از خانه خارج شد. وقتی همسایه‌ها تصاویر این مرد را دیدند، او را شناسایی کردند. این مرد نظافتچی ساختمان بود که هر ماه برای نظافت به آن آپارتمان می‌رفت. همسایه‌ها گفتند که آدرسی از خانه او ندارند و از طریق یک آشنا او را برای کار به این ساختمان آوردند.

بازداشت مظنون شماره یک

بنابراین مأموران پلیس به سراغ همان آشنا رفتند و در یک قرار صوری با نظافتچی ساختمان، او را دستگیر کردند. این کارگر افغانستانی بلافاصله تحت بازجویی قرار گرفت، اما منکر این قتل شد. او در بازجویی‌ها اظهارات ضد و نقیضی را مطرح می‌کرد، ولی هر بار قتل را منکر می‌شد. این مرد طی چندین بازجویی همچنان جنایت را انکار می‌کرد.

تا اینکه سرانجام تصمیم گرفت قفل سکوتش را بشکند و حقایق را بیان کند. این کارگر افغانستانی این‌ بار در بازجویی‌ها راز جنایت را فاش کرد و انگیزه‌اش را از سرقت اعلام کرد.

اعتراف به جنایت

او درباره جزئیات این قتل هولناک به مأموران پلیس گفت: «من نظافتچی ساختمان بودم. سال‌هاست کارم همین است و هیچ‌ وقت دست به خلاف نزدم. چند وقتی می‌شد که برای نظافت به این ساختمان می‌رفتم. مقتول را می‌شناختم. هر بار به آنجا می‌رفتم، او برایم چای و آب‌میوه می‌آورد. زن مهربانی بود. آخرین‌بار وقتی به آنجا رفتم، مثل همیشه او در را باز کرد و یک لیوان شربت به من داد. در همان لحظه چشمم به طلاهایش افتاد. از آنجا که مشکلات مالی زیادی داشتم، برق طلاهایش مرا وسوسه کرد.»

عذاب وجدان

او در ادامه اعترافاتش گفت: «در این مدت متوجه شده بودم که شوهرش بیشتر اوقات در خانه نیست و سر کار است. آن روز هم فهمیدم که در خانه تنهاست. برای همین وسوسه به جانم افتاد تا طلاهایش را سرقت کنم. اول سعی کردم با این وسوسه مقابله کنم، ولی نمی‌شد. تصمیم گرفتم هر طور شده، طلاهایش را سرقت کنم. برای همین در واحد را زدم. وقتی در را باز کرد، لیوان شربت را به او دادم و تشکر کردم. وقتی می‌خواست در را ببندد، او را هل دادم و وارد خانه شدم. زن جوان شروع به سروصدا کرد. فریاد می‌زد و من هم به‌شدت ترسیدم. برای همین با یک گلدان به سرش ضربه زدم. او روی زمین افتاد. وقتی به سراغش رفتم، متوجه شدم نفس نمی‌کشد. دیگر کاری از دستم برنمی‌آمد. بلافاصله طلاهایش را برداشتم و از خانه متواری شدم، چون کسی ورودم به خانه مینا و فرارم را ندیده بود، تصور نمی‌کردم که شناسایی شوم. با این حال عذاب وجدان زیادی داشتم تا اینکه تصمیم گرفتم اعتراف کنم.»

با اعتراف این مرد، به دستور بازپرس، تحقیقات در خصوص این جنایت ادامه یافت و متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت.