تحولات سریع افغانستان را دریابیم

سیدعلى موجانى تحلیلگر مسائل بین‌الملل شک نباید کرد برای دیپلماسی، طی دو دهه اخیر پرونده هسته‌ای مهمترین موضوع بوده اما یقین است تحولات سرزمین‌های شرقی، لااقل طی ۲۹۹ سال اخیر همواره اسباب حساسیت و توجه دولت‌های ایران مانده و هست. برای نگارنده اهمیت این منطقه وقتی آشکار شد که مشغول تصحیح و انتشار کتابی نویافته در قاهره با نام «احوال و حکایات جالب توجه افغانستان و کابل و بخارا و خیوه و خوقند» نوشته میرعبدالکریم بخارایی بودم. نویسنده، میر‌عبدالکریم، منشی جان به‌در برده از جمع اعضای هیاتی دیپلماتیک بود که از منطقه به بابعالی اعزام شده بودند و همگان در مسیر جان سپرده و او به سلامت به مقصد رسیده بود. میزبان، دولت عثمانی از او که از دور دست شرق آمده بود گزارشی از منطقه‌ای می‌طلبد که بدان تعلق داشت و میرعبدالکریم خامه بر صفحه و نهاده و یکی از نادر توصیفات در باب ژئوپلیتیک منطقه را به میراث نهاده است. سخن او در دو قرن پیش چنان بوده که جغرافیایی میان کشمیر تا خوارزم و تهران، تختگاه تازه قاجاران تا بدخشان یک واحد سیاسی و امنیتی هستند. در نگاه وی که مشابهش در تاریخ محمدی مستند است، تختگاه تهران عمق استراتژیک امیر‌درانی کابل است و امیر‌زادگان بخارایی و الی آخر. دوشنبه در نشست خبری رئیس‌جمهور منتخب وقتی پرسشی در باب آنچه در این منطقه در حال وقوع است را طی گفت‌وگو نیافتم سخت متعجب ماندم. آن هم در شرایطی که همه اذعان دارند اقتضای ایران حکم می‌کند برای رهایی از تحریم‌ها، باب همکاری‌های درون‌منطقه‌ای را بگشاید. حتی وقتی در پایان، جناب آقای رئیسی فرصت گرفت تا دو نکته گوید و نخست با جامعه ایرانیان خارج از کشور سخن گفت، امید یافتم، جمله بعد افغانستان باشد که نبود.   افغانستان در این زمان با شتابی بیش از تصور اهل حساب و با شیبی ورای انتظار‌نشستگان در‌پس‌پرده حجاب در مسیر «تباهی‌هستی» خود راهی شده است و برخلاف باور اصحاب سخن، که کمتر آوای فروغلتیدن سهمناک بهمنی چنین سنگین را می‌شنوند، هستند چشمان نگرانی که می‌دانند آنچه در حال وقوع است اثری منطقه‌ای دارد و چه‌بسا، خواسته و ناخواسته مسیر ریل‌گذاری دیپلماسی جدید را نیز تغییر دهد. بدیهی است پرونده گمشده افغانستان از روی میز، کوته‌زمانی نزدیک و در آستانه تغییر چهره سیاسی نظام دیوانی ما؛ یعنی طی چند هفته دیگر محور اساسی تحرک دیپلماتیکی خواهد شد که اگر برای آن اندیشیده نشود، عوارض سنگینی را در پی خواهد داشت. مصالحه‌ای نافرجام، همراه با تعهداتی فاقد‌ضمانت اجریی، نائره جنگ را در جبهه‌های  مختلف شعله‌ور کرده و بخش‌ها و فرمانداری‌ها یکی پس از دیگری سقوط می‌کنند و با هر تصرفی بنا و بنیان نظام اداری مستقر در آن ساحه و فرمانداری منفجر می‌شود. پیام این رویدادها چیست و چگونه است هدف نخست ویرانی دوایر و ادارات دولتی است؟ پاسخ برای ما که تجربه مشابه ویرانی اماکن باستانی و آثار تاریخی از سوی داعش را در غرب ایران داشته‌ایم آن بوده که آن زمان خلافت آمده بود تا هویت آدمیان را بزداید و در بستر بی‌هویتی تاریخ  و خود را معنا کند. این نوبت اما در افغانستان، امارت بر آن است قواعد دیوان و دولت را براندازد تا قالب احکام و حدود را برسازد. پس با ویرانی نمادها و اماکن دولت پیام می‌دهد تمام آنچه هست از اساس بر نمی‌تابد و نظمی و نظامی دیگر را چاره می‌داند. این رویکرد در جامعه چند‌قومی، چند‌فرهنگی و چند‌مذهبی افغانستان اساس نزاع بوده و هست و از آنجا که اقوام و فرهنگ‌ها و مذاهب در این سرزمین خاستگاهی فرامرزی دارند، دور نیست اثرات این کشاکش‌های عنیف اسباب منازعه و تقابلی سخت را در دایره‌ای به شعاعی بلند، آن‌گونه که میر‌عبدالکریم منشی بخارایی دو قرن قبل ترسیم کرده است، در پی آورد: از کشمیر و بدخشان تا بخارا و خوارزم، مرو و مشهد، و سرانجام تهران و مولتان. اثر وضعی این عارضه منطقه‌ای بر بنیان استقرار دوره جدید نظام دیوانی ایران، که با این تحولات پرشتاب و پیچیده در افغانستان مقارن شده، قابل‌ملاحظه خواهد بود. نباید تاریخ را نادیده گرفت، مرور تبعات رویداد تلخ مزار‌شریف با نخستین سال دولت وقت و تازه ایران در ۱۳۷۷ خورشیدی یک نشانه است که نباید از نظر افتد. شاید کمی دیر به نظر آید؛ اما ضرورت دارد ترتیبات جدی اندیشیده شود و پیش از آنکه بهمن سهمناک فرو افتد، موانعی برافراشت تا از شدت آن به میزان مقدور کاست. امید خوانده شود.