«اصلاحات» مطالبه‌ ملي؛ - رئيسي بازتر از احمدي‌نژاد است

عکس: آرمان‌ملی / فاطمه فتاحی/آرمان ملی- احسان انصاری: اصلاح‌طلبان با پایان یافتن انتخابات ریاست‌جمهوری چه خواهندکرد؟ استراتژی اصلاح‌طلبان نسبت به دولت ابراهیم رئیسی چه خواهد بود؟ آیا اصلاح‌طلبی به معنای مرسوم به پایان راه خود رسیده است؟ اصلاح‌طلبی برای ادامه راه خود باید در چه زمینه‌هایی تجدید‌نظر کند؟ آیا زمینه برای شکل‌گیری یک دولت فراجناحی توسط ابراهیم رئیسی فراهم است؟ در چنین شرایطی رویکرد اصلاح‌طلبان چه خواهد بود؟ برای پاسخ به این سوالات «آرمان ملی» با حجت‌الاسلام حسین انصاری‌راد، فعال سیاسی اصلاح‌طلب گفت‌وگو کرده است. انصاری‌راد معتقد است: «‌مردم از اصلاح‌طلبان اسمی و رسمی مأیوس شده‌اند. این یأس و ناامیدی نیز در انتخابات اخیر به خوبی مشهود بوده است. در این انتخابات به‌رغم اینکه برخی بزرگان تلاش خود را برای به صحنه کشاندن مردم کردند اما در نهایت اصلاح‌طلبان با یک شکست مفتضحانه مواجه شدند. نکته مهم این است که شکست اصلاحات به‌معنای این نیست که اصلاح‌طلبی در ایران مرده؛ بلکه اصلاح‌طلبی همچنان زنده است و راهی جز اصلاحات در کشور وجود ندارد. این اصلاح‌طلبی نیز توسط خود مردم و از درون کشور مطالبه خواهد شد. مسئولان‌ عالی‌رتبه نظام نیز باید به این اصلاحات تن بدهند و اگر می‌خواهند تغییر و تحولات در کشور به صورت مسالمت‌آمیز باشد و همراه با خشونت نباشد، باید اصلاحات و نیاز به اصلاح ساختارها را بپذیرد. این اصلاحات نیز باید به‌تدریج صورت بگیرد؛ به شکلی که نظم کشور به هم نخورد. در چنین شرایطی اصلاحات می‌تواند مسیر آینده کشور را مشخص کند». در ادامه ماحصل این گفت‌وگو را می‌خوانید.  انتخابات ریاست‌جمهوری سیزدهم به شکلی رقم خورده که اصلاح‌طلبان نتوانسته‌اند در این انتخابات توفیقی به دست بیاورند و در آینده در ساحت قدرت حضور نخواهند داشت. در چنین شرایطی جریان اصلاحات برای ادامه حیات و تأثیرگذاری روی مناسبات جامعه چه رویکردی باید در پیش گیرد؟ در مرحله نخست ما باید بین اصلاح‌طلبان و اصلاح‌طلبی تفکیک قائل شویم. اصلاح‌طلبی وابسته به آقایان خاتمی یا بهزاد نبوی نیست. اصلاح‌طلبی یک خواست و مطالبه ملی است و نباید در افراد خلاصه شود. در چنین شرایطی همه نخبگان و تحصیلکردگان جامعه از اصلاحات در ایران حمایت می‌کنند. این وضعیت در طبقه متوسط و حتی در شهرهای کوچک و روستاها نیز وجود دارد و قاطبه اصلی جامعه به دنبال اصلاحات در کشور هستند. این در حالی است که اغلب مردم ایران نسبت به وضعیت موجود و تصمیماتی که وضعیت کشور را به این نقطه رسانده، رضایت ندارند و نسبت به این وضعیت انتقاد دارند. جریانی که در 40 سال گذشته در کشور قدرت را در اختیار داشته نتوانسته در راستای مطالبات مردم دقیق وکامل حرکت کند و نسبت به عملکرد خود نیز پاسخگو نبوده است. به همین دلیل یکی از مهمترین اتفاقاتی که باید در کشور رخ بدهد افزایش اعتماد اجتماعی نسبت به جریان حاکم است؛ جریانی که در طول 40 سال گذشته قدرت را در کشور در اختیار داشته مدعی اخلاق و معنویت  بوده است. این در حالی است که در طول سال‌های گذشته در این زمینه نه تنها توفیقی به دست نیامده؛ بلکه وضعیت اخلاقی جامعه نیز در شرایط قابل‌قبولی قرار ندارد. امروز مردم ایران هم از نظر مادی و اقتصادی و هم از نظر اخلاقی و معنوی در شرایط مطلوبی به سر نمی‌برند. در چنین شرایطی قاطبه اصلی جامعه از اصلاحات حمایت می‌کنند. در این بین تنها عده اندکی وجود دارند که یا به دلیل سادگی یا به دلیل وابستگی‌های خاصی که دارند، از اصلاحات حمایت نمی‌کنند. در نتیجه اصلاحات یک مطالبه ملی و همه‌جانبه است و در آینده نیز خواهد بود. این مطالبه نیز توسط همه مردم  صورت خواهد گرفت. اصلاحات وابسته به شخص یا گروه خاصی نیست. البته آقای خاتمی از موقعیت خاصی در جریان اصلاحات برخوردار هستند. در انتخابات اخیر نیز مردم امید خود را نسبت به آینده از دست داده بودند. ریشه این ناامیدی نیز به ردصلاحیت چهره‌های برجسته سیاسی باز‌می‌گشت؛ اتفاقی که از مجلس هفتم در کشور باب شد و پس از آن در انتخابات مختلف بسیاری از نخبگان کشور بنا به دلایل نامشخص ردصلاحیت شدند و اجازه حضور در انتخابات را پیدا نکردند. در ماجرای انتخابات مجلس هفتم آقای جنتی در خطبه‌های نماز جمعه عنوان کردند کسانی که ردصلاحیت شده‌اند به دلیل فساد اخلاقی و اقتصادی ردصلاحیت شده‌اند. پس از آن نیز عنوان کردند شورای نگهبان براساس مبنا قرار دادن قرآن، صلاحیت افراد را احراز می‌کند. این رویکرد تا امروز ادامه داشته است. این در حالی است که اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس هفتم تسلیم این وضعیت شده‌اند. در نتیجه اگر یک طرف وضعیت تأیید‌صلاحیت‌هاست، یک طرف آن نیز اصلاح‌طلبان هستند.  در حالی که همواره از جریان رقیب تغذیه ‌شده‌اند، چرا اصلاح‌طلبان در ردصلاحیت‌ها نقش داشته‌اند؟   اصـلاح‌طلبــــان نبایــد در انتخابـات مجـلس تسلیـم ردصلاحیت‌های غیر‌قانونی می‌شدند تا این وضعیت تا امروز در کشور ادامه نداشته باشد. این شرایط زمینه به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد را برای هشت سال در کشور به وجود آورد؛ دورانی که کشور با یک فاجعه مدیریتی و اقتصادی مواجه شد. پس از دولت احمدی‌نژاد، اصلاح‌طلبان از آقای روحانی حمایت کردند و همه ظرفیت خود را در اختیار وی قرار دادند. این در حالی است که آقای روحانی در طول هشت سال ریاست‌جمهوری خود به وعده‌ها و شعارهایی که به مردم داده بود عمل نکرد. همه ما به خاطر داریم که در انتخابات ریاست‌جمهوری سال96 مردم با چه شور و اشتیاقی در انتخابات مشارکت داشتند و چه صف‌هایی برای حمایت از آقای روحانی تشکیل شده بود. با این وجود آقای روحانی از بسیاری از وعده‌هایی که به مردم داده بود عدول کرد. این در حالی بود که به قدرت رسیدن ترامپ در آمریکا  و خروج از این کشور از برجام چالش‌های جدیدی را برای کشور به وجود آورد. همه این مسائل عرصه را برای مردم ایران تنگ کرد و کار به جایی رسیده که نزدیک به 60 درصد مردم ایران زیر‌خط فقر زندگی می‌کنند. امروز مردم حتی برای تهیه کمترین مایحتاج خود نیز با چالش‌های جدی مواجه شده‌اند. در چنین شرایطی بحران کرونا نیز مزید برعلت شده و مشکلات کشور را بیشتر کرده است. به همین دلیل نیز مردم از اصلاح‌طلبان اسمی و رسمی مأیوس شده‌اند. این یأس و ناامیدی نیز در انتخابات اخیر به خوبی مشهود بود. در این انتخابات به‌رغم اینکه آقای خاتمی تلاش خود را برای به صحنه کشاندن مردم کردند اما در نهایت اصلاح‌طلبان با یک شکست مفتضحانه مواجه شدند. نکته مهم این است که شکست اصلاحات به معنای این نیست که اصلاح‌طلبی در ایران مرده؛ بلکه اصلاح‌طلبی همچنان زنده است و راهی جز اصلاحاتی که در کشور وجود دارد، نیست. این اصلاح‌طلبی نیز توسط خود مردم و از درون کشور مطالبه خواهد شد. مسئولان عالی‌رتبه نظام نیز باید به این اصلاحات تن بدهند و اگر می‌خواهند تغییر و تحولات در کشور به صورت مسالمت‌آمیز باشد و همراه با خشونت نباشد باید اصلاحات و نیاز به اصلاح ساختارها را بپذیرد. این اصلاحات نیز باید به‌تدریج صورت بگیرد؛ به شکلی که نظم کشور به هم نخورد. در چنین شرایطی اصلاحات می‌تواند مسیر آینده کشور را مشخص کند.  هنـــگامــی کــه اصلاح‌طلبــان در قــدرت جایگاهـی نـدارنــد چگونه می‌تـوانند همچنان  اصلاح‌طلبی را زنده نگه دارند و آن را ادامه بدهند؟ در چنین شرایطی اصلاح‌طلبان باید در کنار مردم باشند. اصلاح‌طلبان باید مطالبات مردم را به صراحت اعلام و دنبال کنند. امروز باید مشاهده کرد که مردم چه می‌خواهند و دوست دارند در چه مسیری حرکت کنند. امروز مهمترین دغدغه مردم رفاه، بهبود وضعیت معیشتی، مسکن و... است. مردم ایران به دنبال این هستند که ارتباط مسالمت‌آمیزی با کشورهای جهان داشته باشند و سیاست‌های کشور به شکلی طراحی نشود که زمینه تنش‌ و ناآرامی را برای کشور به وجود بیاورد. مردم به دنبال این هستند که با کشورهای هماسیه رابطه خوبی داشته باشند و با آنها مراوده اقتصادی داشته باشند. در این زمینه موضوع اسرائیل شرایط متفاوتی دارد. در این زمینه نیز جمهوری اسلامی باید این موضوع را به خود فلسطینی‌ها واگذار کند تا آنها تصمیم نهایی را بگیرند. اگر موضوع تصمیم‌گیری درباره فلسطین به خود آنها واگذار شود شرایط بهتر از این خواهد بود که ایران در این زمینه تصمیم‌گیرنده باشد و با شعار نابودی اسرائیل وارد صحنه شود. بدون‌تردید چنین شعارهایی تنها بهانه به دست تندروهای اسرائیل خواهد داد.  اصلاح‌طلبان در مقابل یکدست‌شدن قدرت و قرار گرفتن همه قوا در اختیار یک جریان سیاسی چه خواهند کرد؟ یکدست‌شدن قدرت اگر باعث شود سیاست‌های گذشته اصولگرایان ادامه پیدا کند در نهایت به شکست منجر خواهد شد. یکدست‌شدن قدرت باید سبب شود تصمیمات مهمی در هسته‌‌ای اصلی قدرت اتخاذ شده و اصلاحات انجام شود. بدون‌تردید یکی از مهمترین تصمیم‌گیری‌های امروز جامعه ایران ارتباط با همه کشورهای جهان خواهد بود. از سوی دیگر باید به انتخابات و مطالبات واقعی مردم توجه کرد. بدون‌تردید با سیاست‌هایی که اصولگرایان در 40 سال گذشته اجرا کرده‌اند و مسائل فرعی را به جای مسائل اصلی کشور قرار داده‌اند نتیجه نامطلوبی رخ داده است. برای بنده سخت است که از واژه شکست نام ببرم؛ اما اگر تغییرات جدی در این زمینه صورت نگیرد قطعا به شکست نزدیک می‌شویم. مشروعیت نظام جمهوری اسلامی توسط مردم ایجاد می‌شود. مبنای قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز رضایت مردم است. در اصل اول قانون اساسی به رأی و نقش مردم در تعیین سرنوشت خود استناد شده است. مشروعیت همه نهادهای نظام و از جمله دولت، مجلس و شوراها با رأی مردم است. به همین دلیل اگر مردم در تعیین سرنوشت خود مشارکت نکنند هیچ مقامی در جمهوری اسلامی رسمیت و مشروعیت ندارد. حضرت امام از ابتدای تشکیل نهضت به آرای مردم تکیه کردند و همواره آرای مردم را بر هر چیزی ارجح می‌دانستند.  آیا آقای رئیسی به سمت تشکیل یک دولت فراجناحی حرکت خواهند کرد یا اینکه به دلیل آنکه اصولگرایان از ایشان حمایت کرده‌اند دولت آینده یک دولت جناحی و اصولگرا خواهد بود؟ آقای رئیسی خواستار توازان باهسته اصلی قدرت هستند و در آینده نیز به شکلی رفتار خواهند کرد که سیاست‌های آنها را اجرا کنند. شاید یکی از دلایلی که چنین دولتی روی کار آمده این است که خواست هسته‌مرکزی قدرت بر شکل‌گیری چنین دولتی بوده و این دولت در آینده در چنین مسیری حرکت خواهد کرد. هسته مرکزی قدرت دارای مطالباتی است که این مطالبات باید در آینده پیگیری و اجرا شود. به نظر می‌رسد در طول سال‌های آینده یکی از رویکردهای اصلی دولت نیز همین خواهد بود. انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم به شکلی برگزار شده که جبهه اصلاحات هیچ نماینده رسمی در فضای انتخاباتی نداشت. نداشتن گزینه برای جریان اصلاحات به معنای این بود که یک جریان بزرگ در فضای انتخابات وجود ندارد و نمی‌تواند مطالبات مردم را نمایندگی کند. کار به جایی رسید که فردی مانند آقای لاریجانی که در همه سال‌های گذشته یکی از افرادی بوده که در راستای اهداف نظام حرکت کرده نیز ردصلاحیت شده و نتوانسته در انتخابات حضور داشته باشد. معتقدم بهتر بود همه جریان‌های سیاسی و به‌خصوص جریان اصلاحات در انتخابات گزینه داشتند تا میزان مشارکت تا حدود زیادی افزایش پیدا می‌کرد. در نتیجه نمی‌توان انتظار داشت آقای رئیسی یک دولت فراجناحی تشکیل بدهند. ایشان دولتی تشکیل خواهند داد که با نوع تفکرات هسته مرکزی قدرت نزدیک باشد و در یک مسیر قرار داشته باشد.  حضور وزرای دولت احمدی‌نژاد در کنار آقای رئیسی این شائبه را به وجود آورده که ممکن است دولت آینده در مسیری حرکت کند که پیش از این دولت احمدی نژاد حرکت کرده بود. حرکت دولت آینده در مسیر دولت احمدی‌نژاد چه پیامدهایی برای کشور به همراه خواهد داشت؟  بنده معتقدم به‌رغم صحبت‌هایی که درباره آقای رئیسی گفته می‌شود اما ایشان نسبت به آقای احمدی‌نژاد دارای تفکرات و نگاه بازتری هستند. احمدی‌نژاد به دنبال آرمان‌هایی بود که نه دنیا آن را می‌پذیرفت و نه قابلیت عملی‌شدن داشت. این در حالی است که آقای رئیسی فردی عملگراست و از اختیارات کافی برخوردار است. به همین دلیل این احتمال وجود دارد که آرمان‌هایی را که گمان می‌کند قابلیت عملی‌شدن دارد در نهایت انجام بدهد. مهمترین چالش پیش‌روی آقای رئیسی تحقق مطالبات مردم در زمینه سیاست داخلی و سیاست خارجی است. از سوی دیگر شرایط ذهنی و فکری در زمینه سیاست خارجی و داخلی برای اداره کشور باید مناسب باشد. این در حالی است که ایشان دارای محدودیت هم است. امروز یکی از مهمترین مسائل کشور سیاست خارجی است که به صورت مستقیم به مدیریت داخلی کشور ارتباط دارد. مردم ایران خواستار مذاکره و تعامل با همه کشورهای جهان هستند و از دشمنی و کینه توزی‌های بین‌المللی خسته شده‌اند. امروز کشور با یک بن‌بست مدیریتی مواجه شده که هم سیاست داخلی را تضعیف کرده و هم سیاست خارجی را. این بن‌بست نیز در حوزه‌های مختلف فرهنگی، اخلاقی و اقتصادی قابل‌مشاهده است. به همین دلیل مدیریت آینده کشور باید با یک مدیریت قوی و متکی به مردم از این بن‌بست عبور کند. در نتیجه راهی جز اصلاحات درونی و اصلاحات بیرونی که با ارتباط مناسب با کشورهای خارجی صورت می‌گیرد، وجود ندارد.