‌ روزگار برزخی اصلاح‌طلبان

علی صوفی: خاتمی باید در تدوین مانیفست پیش‌قدم شود ‌ روزگار برزخی اصلاح‌طلبان شرق: بن‌بست اصلاح‌طلبی یا احیای اصلاحات؟ این پرسشی است که حالا اصلاح‌طلبان می‌توانند به آن پاسخ دهند؛ اینکه می‌خواهند تا دو سال یا چهار سال آینده دست روی دست بگذارند و در آستانه اولین انتخابات پیش‌رو، مثلا مجلس 1402، باز‌هم درب احزاب را باز کنند؟ یک تشکل جدید اصلاح‌طلبی خواه با هر نام تازه‌ای که انتخاب می‌کنند، ایجاد کنند و از مردم درخواست رأی کنند و دلخوش به این باشند که با ایجاد یک موج انتخاباتی شاید برنده انتخابات باشند یا مأیوس از رأی مردم یا باز‌هم با دوگانه‌سازی بد و بدتر به مردم تذکر دهند که اگر به ما رأی ندهید، چنین می‌شود و چنان! واقعیت این است که اصلاح‌طلبان در سال‌های اخیر همین شیوه را پیش گرفتند و هیچ‌گاه تن به نگارش یک مانیفست جامع اصلاح‌طلبی ندادند؛ چه آنکه به گفته برخی اصلا چنین ظرفیتی هم در کسانی که صرفا در اندیشه چگونگی ورود به قدرت یا استمرار قدرت رسمی بودند، وجود نداشت و نظریه‌پردازان اصلاحات هم صرفا بر مفاهیمی کلی مانند آزادی، عدالت، رفع فقر و تبعیض و... پرداختند و هیچ‌گاه کسی نگفت که برای رسیدن به این مفاهیم با درنظرگرفتن وضع سیاسی موجود و همه محدودیت‌هایی که می‌بینیم باید چه سازوکاری در نظر گرفته شود؟ یا اگر به گفته برخی اصلاح‌طلبان لازم است که قانون اساسی اصلاح شود، باید چه اصولی اصلاح‌ شود و اگر آن اصول تغییر کند چه تأثیراتی در شیوه حکمرانی کشور پدید می‌آورد. آنها هیچ‌گاه نسبت دقیق خود را با حاکمیت روشن نکردند؛ به‌نحوی‌که از تندترین اپوزیسیون‌ها تا اصلاح‌طلبانی که اندیشه اصولگرایی دارند، همه اصلاح‌طلب فرض می‌شوند. شاید گفته شود این حکایت از فراگیری جبهه اصلاحات دارد اما حتما از نظر سیاسی نمی‌تواند مناسب باشد، زیرا در «بین‌العباسین» اصلاحات هر گروهی حرف خود را می‌زند و گاهی اصلاحات به‌مثابه یک گروه خارج از نظام تلقی می‌شود و گاهی هم مثلا برای ورود به مجلس از حمایت هر نیرویی، ولو نیروهای کاملا اصولگرا ابایی ندارد و می‌شود آنچه درپی ارائه لیست امید مجلس دهم دیده شد که بسیاری از نیروهایی که هیچ علقه‌ای به اصلاحات نداشتند از نردبان اصلاحات بالا رفتند و بعد از بازشدن پایشان به بهارستان به‌کلی از اصلاح‌طلبان برائت جستند یا خود را مستقل نامیدند یا بی‌تعارف به جرگه اصولگرایان پیوستند. از طرفی اصلاح‌طلبان اصلا نمی‌دانند از قدرت چه می‌خواهند. یکی از مهم‌ترین شعارهای طیف‌هایی از اصلاح‌طلبان این است که اصلاحات فقط در صورتی زنده می‌ماند که در قدرت حضور داشته باشد زیرا اصلاح جز با دردست‌داشتن قدرت میسر نمی‌شود، اما باز هم هیچ‌کس نمی‌گوید قرار است با قدرت چه چیزی اصلاح شود؟ یعنی اگر قدرت به دست آید، کمااینکه در مجلس دهم به‌صورت نسبی به دست آمد و البته در دولت روحانی خاصه در دور اول به دست آمد، اصلاح در چه زمینه‌ای رخ داد؟ به بیان دیگر مشخص نیست که هدف اصلاح‌طلبان از کسب قدرت تغییر در چه بخش‌هایی است و قرار است با اختیارات نمایندگی مجلس، نمایندگی شوراها و ریاست‌جمهوری چه اصلاحاتی را در ساختار موجود و با لحاظ‌کردن محدودیت‌های عینی و قابل شمارش به وجود آورند؟
از طرفی در بخش محتوایی هم مشخص نیست قرار است چه وضعیتی به وجود آید؟ اصلاح‌طلبان مخاطبان خود را به‌عنوان یک جبهه سیاسی چه بخشی از جامعه می‌دانند؟ قرار است کدام خواسته‌های آنها را نمایندگی کنند؟ آیا هنوز طبقه روشنفکری را همراه خود می‌بینند؟ آیا هنوز دانشگاه‌ها را در اختیار دارند و اصلا می‌دانند از سال76 تا 1400 چه تحولات عظیمی در فضای فکری دانشجویان پدید آمده است؟ با طبقه فرودست چه می‌کنند؟ آیا احساس می‌کنند فرودستان، اصلاح‌طلبان را که همیشه محور سخنانشان توسعه سیاسی بوده است، به رسمیت می‌شناسند؟ فرای اینها مشخص نیست جایگاه لیدری در جریان اصلاحات چگونه است؟ آیا خاتمی هنوز جایگاه سابق خود را دارد و با نفوذ کلامش می‌تواند جامعه را همراه کند؟ و آیا اصلا همه اصلاح‌طلبان او را نماینده خود می‌دانند و به سخنانش تمکین می‌کنند؟ اگر چنین نیست، قرار است در آینده اصلاح‌طلبان با محوریت تشکیلاتی جلو بروند یا باز هم لیدری شخص‌محور خواهد بود؟ همه اینها پرسش‌هایی است که اصلاح‌طلبان باید بعد از شکست در انتخابات 1400 به آنها پاسخ دهند؛ خواه بگویند شکستی در کار نبود و ما حذف شدیم یا بپذیرند که سبد رأی‌شان به‌شدت نسبت به همین هشت سال پیش کاهش یافته است و بپذیرند که حتی اگر نامزدهای مورد قبولشان در این دوره مانند جهانگیری، ظریف یا سید‌حسن خمینی هم به میدان می‌آمدند، بعید بود در نتیجه کلی انتخابات تفاوت محسوسی مشاهده شود. به نظر می‌رسد که پاسخ اصلاح‌طلبان هم در این برهه دیگر نمی‌تواند به یک بیانیه و چند مصاحبه و چند جلسه درون‌تشکیلاتی منحصر شود و حالا بیش از هر زمان ضرورت نگارش یک مانیفست دقیق، عینی و اجرائی، با مشخص‌کردن راهبردهای واقعی و صدالبته مبتنی‌بر خواسته‌های امروز جامعه نگاشته شود. بعضا مشاهده شده است که برخی تفاوت مانیفست را با بیانیه نمی‌دانند؛ برای مثال همین چند ماه پیش بود که بعد از تأسیس نهاد اجماع‌ساز گفته شد، جبهه اصلاحات مانیفست خود را منتشر می‌کند که بعد از انتشار آن معلوم شد که بازهم همان حرف‌های کلی بیان شده است و حتی با خواندن آن متوجه شدیم که در مانیفست ارجاع به آینده دارد؛ یعنی گفته شده است اصلاحات باید جامعه‌محور باشد که در هیچ کجای آن نیامده که منظور از جامعه‌محوربودن چیست و قرار است چگونه و با کدام بخش از جامعه مواجه شود؟ و راه دقیق و عینی جامعه‌محوری چیست؟ یا عجیب‌تر اینکه به‌ عنوان یکی از اهداف جبهه اصلاحات آمده بود: «جست‌وجوی راهکارهای رسیدن به انسجام و وحدت حداکثری اصلاح‌طلبان و تدوین برنامه‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و زیست‌محیطی و ارائه آن به جامعه با تأکید بر ارائه برنامه نجات اقتصاد کشور و کاهش مشکلات معیشتی مردم». نکته جالب در این بندها آن است که اصلاح‌طلبان در بیانیه‌ای که قرار بود کارکرد مانیفست داشته باشد، نوشته‌اند که تازه بنشینیم و راهکارهای رسیدن به انسجام را بررسی کنیم و وعده ارائه برنامه برای رفع همه مشکلات در آینده را داده‌اند که اتفاقا محل ارائه راهکار و برنامه مانیفست است نه جای دیگر. یا مثلا در جای دیگری از بیانیه نهاد اجماع‌ساز آمده بود که باید صاحبان قدرت را پاسخ‌گو کنیم و نگفته بود چطور؟ با چه ابزاری؟ و با چه رویکردی؟ یا جامعه مدنی باید تقویت شود و این در حالی است که رویکرد اصلاح‌طلبان در سال‌های اخیر به‌شدت در تضاد با جامعه مدنی بوده و همه حرف‌ها بر سر قدرت و نه توجه به جامعه مدنی بوده است. همه اینها نشان می‌دهد اصلاح‌طلبان در‌حال‌حاضر هیچ برنامه‌ای برای رفع مشکلات و نزدیکی به جامعه در سر ندارند و صرفا به ذکر کلیاتی می‌پردازند که شاید یک دانشجوی ترم اول رشته حقوق یا علوم سیاسی هم بتواند آنها را ارائه دهد.
بنابراین در شرایط کنونی اصلاح‌طلبان بیش از هر‌وقت نیاز به یک مانیفست روشن دارند تا هم تکلیف خودشان با جامعه روشن شود و هم جامعه بداند با چه نیروهای سیاسی‌ای روبه‌رو است؛ موضوعی که البته تعدادی انگشت‌شمار از اصلاح‌طلبان به آن توجه دارند؛ برای مثال چند روز پیش علی صوفی در گفت‌وگویی با بیان اینکه باید مانیفست اصلاحات به سرعت تبیین شود، گفت: «اصلاح‌طلبی که خاستگاهش جناح چپ بود دو ویژگی داشت؛ یکی اینکه طرفدار جمهوریت نظام بودند و با تهدیدهایی که علیه جمهوریت نظام بود، مخالفت می‌کردند. انسجام و تشکلی که تحت عنوان نظام چپ وجود داشت، در مقابل جریانی بود که قائل به حکومت اسلامی بود نه جمهوری اسلامی؛ بنابراین به لحاظ سیاسی جناح چپ و بعد اصلاح‌طلبان مأموریت اول خود را دفاع از جمهوریت نظام به عنوان دستاورد اول انقلاب می‌دانستند و سعی می‌کردند با حضور در انتخابات و تقویت نهادهای انقلابی این جمهوریت را تقویت کنند و نقش حاکمیت مردم بر سرنوشت خود را در جامعه پررنگ کنند. در شرایط فعلی اصلاحات چاره‌ای جز برگشتن به رویکرد مهم عدالت اجتماعی ندارند که در چهار سال آینده این می‌تواند زیر بنای حرکت اصلاح‌طلبی باشد. من فکر می‌کنم همان‌طورکه آقای خاتمی در بیانیه بعد از انتخابات مطرح کردند، همین دو رویکرد را مدنظر قرار دادند. آقای خاتمی باید در چهار سال آینده حول این دو محور، انسجامی بین اصلاح‌طلبان ایجاد کنند و در تدوین مانیفست پیش‌قدم شوند».
حجاریان: اصلاح‌طلبان نمی‌توانند هم‌زمان روی 2 صندلی بنشینند


سعید حجاریان هم سال گذشته درباره وضعیت اصلاح‌طلبان گفته بود: «امروز، قریب 23 سال از دوم خرداد گذشته و چارچوب‌ها کم‌وبیش مشخص است. شاید بتوانیم برای اصلاح‌طلبی متنی از جنس مانیفست تهیه کنیم تا افراد و احزاب خود را با آن تطبیق دهند و دیگران نیز بتوانند سره را از ناسره تشخیص دهند؛ اما در کوتاه‌مدت معتقدم اصلاح‌طلبی علاوه بر دموکراسی و لوازمش باید درباره چند مؤلفه نظر دقیق و صریح داشته باشد. نخستین آنها عدالت است. دومین آنها بحث شهروندی است. سومین مؤلفه، الگوی سیاست‌ورزی‌ است. چهارمین مؤلفه سیاست خارجی است. اصلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبان دیگر نمی‌توانند هم‌زمان روی دو صندلی بنشینند و هم این باشند و هم آن. حالا ممکن است کسی اسم این رویکرد را تندروی بداند، خب بداند!».
علوی‌تبار: گرایش‌های اصلاح‌طلبی می‌توانند مانیفست بنویسند
علیرضا علوی‌تبار هم سال قبل گفته بود: «گرایش‌های مختلف درون جریان اصلاحات می‌توانند هرکدام مانیفست پیشنهادی خود را بنویسند و آنگاه آن‌ را در عرصه نقد و بررسی دیگران قرار دهند. پس از یک دوره قابل‌قبول اگر به داشتن یک مانیفست مشترک نزدیک شدند که چه بهتر اما اگر نه آن‌گاه افراد مختلف و احزاب گوناگون می‌توانند تمایل خود را به هریک از این بیانیه‌های اعلام مواضع نشان داده و به تفاوت‌ها و تنوع رسمیت ببخشند».
شکوری‌راد: اصلاحاتِ زمان خاتمی، اصلاحاتِ رویکردها بود
علی شکوری‌راد هم معتقد است: «اصلاحات زمان خاتمی اصلاحات در رویکردها بود؛ اصلاحاتی که ما از آن دم می‌زنیم اصلاح در رویکردهاست؛ اما وقتی امکانش فراهم نمی‌شود، دو کنش به وجود می‌آید، اصلاح در رویکردها به نتیجه نمی‌رسد. عده‌ای می‌خواهند ساختارها را اصلاح کنند؛ چراکه گمان می‌برند ساختارها امکان اصلاح ندارد و عده‌ای نیز به انفعال می‌افتند و دست می‌کشند. اصلاحات هیچ‌گاه به بن‌بست نمی‌رسد و اصلاح‌طلبی به بن‌بست نمی‌رسد؛ اما ممکن است در دستیابی به اهدافش به مشکل بخورد یا کند شود».
تاجزاده: اصلاحات به پایان نرسیده است
مصطفی تاجزاده دو سال پیش درباره وضعیت کلی اصلاح‌طلبان گفته بود: «عدم تمایل اکثریت ملت ایران به تغییرات خشونت‌آمیز باعث می‌شود اصلاحات هنوز توان این را داشته باشد تا به شرط انجام اصلاحات لازم در خود، مطرح باشد. دلیل دیگر اینکه هنوز اصلاحات به پایان نرسیده است که تجربه ما در طول سال‌های گذشته به‌ویژه بعد از حوادث ۸۸ نشان داده که جمهوری اسلامی در شرایط سخت اگرچه دیر و با هزینه‌های غیرضروری، اما توانسته تصمیمات درستی اتخاذ کند؛ با توجه به این تجربه، این امید ایجاد می‌شود که باز‌هم تصمیم درستی اتخاذ شود و راه برای اصلاحات بنیادین برای جامعه ما پیدا شود».
مرعشی: اصلاح‌طلبی نمی‌میرد
حسین مرعشی که گفته بود: «اصلاح‌طلبی نمی‌میرد. ممکن است افراد جابه‌جا شوند. الان بهزاد نبوی از کارگزاران جلوتر است».