توسعه پایدار و تقابل بین توانستن و دانستن

توسعه پایدار و تقابل بین توانستن و دانستن ناصر ذاکری-كارشناس اقتصادی    توسعه فناوری در قرن‌های اخیر این امکان را در اختیار بشر قرار داد که طبیعت را به بالاترین حد در استخدام خود بگیرد و از آن بهره‌کشی کند. این بهره‌کشی گاه ابعاد جنو‌ن‌آمیز به خود گرفت و در مسیر تخریب طبیعت پیش رفت. با گذشت سال‌ها توجه دانشمندان به ضرورت حفظ طبیعت و جلوگیری از تخریب آن جلب شد. به‌گونه‌ای که امروزه اندیشه توسعه پایدار و حفاظت از ظرفیت‌های طبیعی در اکثر جوامع مطرح شده‌ است. در دهه‌های گذشته بشر سرمست از پیروزی خود در جریان مبارزه با قوای طبیعت، توانست بیشترین تأثیر را بر طبیعت اطراف خود بگذارد؛ بزرگ‌ترین سدها را در مسیر رودخانه‌ها ایجاد کند، با تغییر مسیر رودخانه‌ها آب را به مناطق دیگر هدایت کند؛ معادن مخفی در اعماق زمین را شناسایی و استخراج کند و با تولید گازهای گلخانه‌ای مقدمات ذوب یخ‌های دو قطب را فراهم آورد. اما اینک اندیشه حفاظت از طبیعت به‌عنوان یک ثروت ارزشمند روزبه‌روز طرفداران بیشتری در بین انسان‌ها برای خود دست‌وپا کرده و در حال تبدیل‌شدن به یک ارزش جهانی و باور همگانی است. به این‌ ترتیب جوامع پیشرو در این میدان تلاش کرده‌اند راهی برای آشتی با طبیعت و همسو‌کردن برنامه‌های توسعه خود با نظام طبیعت بیابند. ادبیات توسعه پایدار و دیدگاه‌های متأخر در اندیشه توسعه همه و همه دستاورد این تلاش است. درک فرایندهای طبیعت و استفاده بهینه از این ثروت به‌ گونه‌ای که فعالیت‌های جامعه انسانی کمترین اثر منفی را در طبیعت بر جای بگذارد‌ و منابع پایان‌پذیر برای نسل‌های آینده حفظ شود، منتهی به جایگزین‌شدن شعار «ما می‌دانیم» به جای «ما می‌توانیم» شده‌ است. اگر بشر در اواسط قرن بیستم سرمست از قدرت خود شده‌ بود که می‌تواند مسیر بزرگ‌ترین رودخانه‌های جهان را تغییر دهد، اینک به این درک متعالی رسیده‌ است که دانستن قاعده‌های طبیعت و همسوکردن جریان توسعه کشور با آن، پیروزی بزرگ‌تری را به ارمغان می‌آورد. رشد اقتصادی در کشور ما در چند دهه گذشته با بیشترین هزینه‌های زیست‌محیطی ممکن همراه بوده‌ است. الگوی نامناسب توزیع جمعیت موجب شده بخش مهمی از جمعیت در کلان‌شهرها متمرکز شوند که این امر باعث افزایش آلودگی‌های زیست‌محیطی در این مناطق شده‌ است. برداشت غیراصولی آب از ذخایر زیرزمینی موجب بروز خطر نشست دشت‌های کشور شده‌ است. مساحت جنگل‌ها به سرعت کاهش یافته‌ است. بسیاری از گونه‌های جانوری ارزشمند در معرض خطر انقراض قرار گرفته‌اند و ذخیره ارزشمند خاک کشور در معرض خطر نابودی قرار گرفته‌ است. با قدری مسامحه می‌توان تمام این رفتار‌های خسارت‌بار و بی‌مهری با طبیعت را از آثار و نتایج انتخاب رویکرد «ما می‌توانیم» در برخورد با این نعمت و ثروت بزرگ دانست. ما توانسته‌ایم در مبارزه بی‌امان با طبیعت سرکش و سرسخت کشورمان، به سبک خود بر آن پیروز شویم و با ساختن بیش از 40 سد بر سر راه رودخانه‌های حوزه دریاچه ارومیه، این زیست‌بوم ارزشمند را متلاشی کرده‌ایم. درحالی‌که پیشینیان ما با توان به‌مراتب اندک در میدان علم و فناوری، اما با درکی متعالی از ظرفیت طبیعت، برداشت آب از منابع زیرزمینی را به‌گونه‌ای تنظیم کرده‌ بودند که اصل منابع لطمه‌ای نبیند. به بیان دیگر آنان برخلاف ما به اسرار هماهنگی با طبیعت دست یافته‌ بودند. تغییر مسیر طبیعی رودخانه‌ها تا حدی در سرزمین ما به یک شیوه مرسوم بدل شده که فلان منطقه دوردست برای خود حقابه‌ای از رودخانه که هزاران سال در مسیر طبیعی خود طی طریق کرده، تعریف می‌کند و اولویت و استحقاق ساکنان مناطق هم‌جوار رودخانه را نادیده می‌گیرد. زیرا در یک کلام «می‌تواند». به این‌ ترتیب جامعه امروز ایران با قهر طبیعت روبه‌رو شده‌ است. نشست دشت‌ها، تخریب منابع خاکی در نتیجه سیلاب‌ها و کاهش مساحت جنگل‌ها همه و همه حاصل این قهر طبیعت است. در چند دهه برنامه‌های توسعه منطقه‌ای کشور بیشتر از اینکه با اتکا به مطالعات جامع علمی طراحی و تدوین شوند، از لابی قدرتمند مقامات محلی و کانون‌های قدرت تأثیر پذیرفته‌اند. این روند لطمه‌ای سنگین به طبیعت شکننده کشورمان وارد کرده است.ازاین‌رو تصویب سند ملی آمایش سرزمین در اسفندماه سال گذشته را می‌توان اقدامی امیدبخش و ارزشمند تلقی کرد، هرچند بسیار دیرهنگام و کوچک‌مقیاس است. باید دانست تنظیم و تصویب چنین سندی با فرض اینکه در نظام تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری کشور جدی گرفته‌ شود، گامی کوچک رو به جلو است و متولیان امر باید با جدیت بیشتر به همسوکردن برنامه توسعه کشور با اصل توسعه پایدار بپردازند. بی‌تردید کانون‌های قدرت و لابی‌های قدرتمند منطقه‌ای تمام تلاش خود را به ‌کار خواهند بست تا با منحرف‌کردن نظام برنامه‌ریزی توسعه کشور منافع خود را حفظ کنند، حتی اگر آینده محیط زیست و اقتصاد ملی به خطر بیفتد. ازاین‌رو این وظیفه اصحاب رسانه و نهادهای مردمی است که با تحرک گسترده خود افکار عمومی را بیدار و متوجه اهمیت مفاهیم توسعه پایدار و حراست از طبیعت به‌عنوان ثروتی ارزشمند کنند. روشن است که بر اثر این بیداری، نظام برنامه‌ریزی کشور چاره‌ای جز بازگشت به مسیر خردورزی و تفکر کارشناسی نخواهد داشت. این بازگشت همانا انتخاب شعار «ما می‌دانیم» به جای «ما می‌توانیم» است.