نفوذ با ایده پروتستانتیسم اسلامی

رقابت دو ابر جریان (جریان اسلامی و جریان لیبرال-سکولار) در تاریخ معاصر ایران (از ۱۲۸۵ تا ۱۴۰۰) و به‌ویژه پس از انقلاب اسلامی بر ابراز وجود دیگر جریان‌ها سایه انداخته است. قبل از انقلاب، جریان ملی‌گرا (و سویه حاکم آن که نهاد سلطنت بود) در مقابل جریان اسلامی به محوریت روحانیت و مرجعیت و در واقع «اسلام» قرار داشت. نماینده‌های جریان لیبرال-سکولار (که به تعبیری می‌شود آن را جریان روشنفکری نیز قلمداد کرد)، را می‌توان در طیف‌های گسترده‌ای از دیگر جریان‌ها از جمله سلطنت‌طلب‌ها و ناسیونالیست‌ها، جریان چپ، التقاطی‌ها و حتی برخی روحانی‌نما‌ها و... مشاهده کرد.
ساماندهی این جریان در احزاب مشروطه، سپس با تشکیل پهلوی در ۱۳۰۴ و محکم‌سازی حضور و نفوذ گسترده آن پس از کودتای ۱۳۳۲ توسط امریکا و انگلیس در قالب نخبگان سلطنت مطلقه صورت گرفت. به دلیل منافع اقتصادی (نفتی) و سپس جلوگیری از گسترش بلوک شرق، غرب و امریکا نمی‌خواست ایران را تحت نفوذ کمونیسم شوروی ببیند پس شبکه لیبرال-سکولار را استحکام بخشید؛ همچنانکه این شبکه‌سازی از مالزی تا پاکستان، ترکیه و مصر در دستور کار قرار گرفته بود. بنیان‌های فکری این شبکه تاکنون هم در فضای فکری-جریانی سیاسی-فرهنگی و دانشگاهی ایران وجود دارد. پس از وقوع انقلاب اسلامی، حاکمیت رسمی این جریان به پایان رسید، ولی به دلیل ماهیت اندیشه‌ای آن، هنوز هم در فضا‌های مرتبط حضور دارد. پروتستانتیسم مسیحی نهضتی بود که در اروپای سده‌های پانزدهم و شانزدهم میلادی توانست با رفرماسیون (اصلاح دینی)، راه را بر تفسیر عقلانی دین از درون تعالیم مسیحیت هموار کند. این نهضت دینی با دو شاخص، عقلی کردن دین، و دنیا گرایی در عمل توانست در جدایی از کاتولیک‌گرایی با روح طبقه نوظهور شهری (بورژوازی) پیوند یابد و زمینه «نوزایی» را فراهم آورد. خط این تفکر در ایران را می‌توان از نگارش «مکتوبات» میرزا فتحعلی آخوندزاده در ۱۲۸۰ شمسی تا «قبض و بسط تئوریک شریعت» عبدالکریم سروش در ۱۳۶۷ و اسلاف او تا امروز دنبال نمود. در این فاصله می‌توان نام‌های دیگری را نیز ذکر کرد که با تأسی از رفرماسیون مسیحی به دنبال اصلاح دینی در ایران و اسلام بودند. سروش هم به دنبال ایدئولوژی‌زدایی از دین بود تا خوانشی مدرن از اسلام منطبق با مدرنیته ارائه کند.
پروتستانتیسم اسلامی پروژه تجدیدنظر در مبانی دینی است که ریشه و اصل نظام جمهوری اسلامی را که همان ابتنای سیستم بر ایده حکومت دینی و ولایت فقیه بود، نشانه رفته است. این ایده، مفاهیمی، چون توسعه سیاسی، اصلاحات دینی، سکولاریزاسیون و نرمالیزاسیون را زیر چتر خود دارد. تئوری‌پردازان، نویسندگان و مجریان آن، به دنبال کاستن از وجهه ایدئولوژیک و غیرسیاسی کردن دین و تبدیلش به شریعتی حداقلی و سکولار کردن حکومت بودند.
قطب معنوی برای حامیان این تفکر، «سروش» بود و شماری از چهره‌های انقلابی چپ همچون حجاریان، تاج‌زاده و علوی‌تبار، آرمین، باقی، تهرانی، عباس عبدی، مصطفی ملکیان، خوئینی‌ها، آغاجری، کدیور، فاضل میبدی، تاجیک، رخ صفت، شمس الواعظین، جلایی پور، مجید محمدی، مرتضی مردیها، حسین قاضیان و آرش نراقی که برخی از آن‌ها مسئولیت‌های مهمی در دولت یا سیستم امنیتی عهده‌دار بودند و برخی در قامت روشنفکر و نویسنده تئوری قلم می‌زدند، عملیاتی کردن این پروژه را برعهده داشتند.


از دهه ۷۰ شمسی و با حاکمیت طیف تکنوکرات در دولت‌های پسا جنگ و سپس حاکمیت‌یابی جریان اصلاحات، بسیاری از مباحث تئوریک و به‌ویژه پروژه پروتستانتیسم و لیبرال-سکولار‌سازی نظام جمهوری اسلامی در دستورکار این جریان قرار گرفته بود و کدام نفوذ، خطرناک‌تر از حاکمیت‌یابی این جریان برای یک حکومت دینی نوپا است؟ اصلاحات در دو حرکت در سال‌های ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸، براندازی نظام جمهوری اسلامی را دستور کار خود قرار داد. بخشی از جریان به اصطلاح اصلاحات که شامل طیفی از نیرو‌هایی است که یکسر آن درون دولت و ساختار نظام و سر دیگر این طیف در نزدیکی‌های کاخ سفید، کاخ باکینگهام و تل آویو است، دست اندرکار پروژه‌ای شد که مسخ و استحاله نرم‌افزار جمهوری اسلامی را در نظر داشت. این طیف آنگاه که با پایبندی ظاهری خود به اصالت نظام و نظریه ولایت فقیه، بار‌ها (با استفاده از تغییرات جامعه شناختی، کمک رسانه‌ای خارجی و البته حربه نفاق) به قدرت می‌رسید، فردای کسب قدرت و ثروت، آنچنان پیچیدگی‌های نفوذش را در لایه‌ها و لفافه‌ها پنهان می‌کرد که جز با باطل‌السحر، ولی فقیه و راهبری ایشان ممکن نبود نظام و ملت، از مهالک این اندیشه و عمل مسموم مصون بماند. نفوذ تفکرات غربی (بیشتر به شکل نفوذ جریانی) برای هضم اسلام اصیل و ناب محمدی (ص) و ایده اسلام سیاسیِ حضرت امام خمینی (ره) در هاضمه لیبرال دموکراسی و سرمایه داری غرب، توسط این جریان که ابرپروژه آن، پروژه رنسانس و نوزایی و دین پیرایی در جمهوری اسلامی بود، در دستور کار قرار گرفته و در حال اجرا بود.
جریان پروتستانتیسم در ایران، که عبدالکریم سروش و یارانش را در قامت مارتین لوتر و منجی ایران تصور می‌کرد، اکنون و پس از گذشت دو دهه از اقدامات عملی (همچون شورش ۷۸ و فتنه ۸۸ و سپس تحریم و نفوذ و خرابکاری) برای فروپاشی نظام، پروژه‌ای شکست خورده، ولی همچنان مورد طمع طراحان این پروژه و دشمنان ملت ایران است. نظام ولایی با رهبری بصیر آن، مستظهر به امداد الهی و حضور مردم مسلمان و مؤمن طرفدار اسلام و نظام دینی به مدد یارانی، چون آیت‌الله مصباح یزدی و رحیم‌پور ازغدی، تاکنون توانسته است جبهه استکبار و مخالفان داخلی و خارجی را ناامید کند.
ماهیت دین مبین اسلام که از دستبرد تحریف مصون مانده است در مقابل مسیحیت تحریف شده با آن تصلب در افکار و غلظت در اجرا، زمینه پذیرش تحریف دین (به‌ویژه عدم تحریف قرآن کریم) و پروتستانتیسم اسلامی را از بین برده یا کمرنگ نموده است. آنچه دشمنان اسلام و انقلاب را هنوز امیدوار نگه داشته است اقدامات جریان نفوذ است که با پررویی نجومی همچنان و تا لحظات آخر به دنبال انجام مأموریت خود است. از آخرین اقدامات این جریان در راستای حفظ قدرت می‌توان به اقدام اصلاح طلبان رادیکال در تحریم انتخابات اخیر، در همراهی و همقدمی با باشگاه تحریمی‌ها از امریکا و انگلیس و صهیونیست‌ها گرفته تا برخی خاندان‌های مرتجع عربی و اپوزیسیون ایرانی و حتی فرقه بهاریه، اشاره کرد که البته با حضور باشکوه مردم در انتخابات، با وجود تأثیر فشار اقتصادی و معیشتی و تحریم‌های بی سابقه، بی‌تدبیری‌ها و تنبلی برخی مدیران و البته ویروس منحوس کرونا باز هم نزدیک به ۵۰ درصد پای حمایت از نظام ایستادند، و شکست را عاید دشمنان کردند. ملت بزرگ ایران در ۲۸ خرداد، بازهم برگ زرینی بر افتخارات خود افزود و اقدام عملی و توطئه‌ای جدید علیه اسلام عزیز و جمهوریت را با شکست مواجه کرد.