همه آنچه از دربی‌ها برایمان می‌ماند

از صبح در هول و ولا بود. استرس داشت. یکی، دو ساعت مانده به شروع بازی سردرد گرفت. به جرئت می‌توانم بگویم که از شدت استرس حتی بازی را هم به درستی نمی‌دید. این ماجرای تکراری علی، هوادار کم‌سن و سال یکی از دو تیم پرهوادار پایتخت قبل از تمام دربی‌ها بود، اگر ببرند که شاد می‌شود و اگر ببازند...
کم نیستند امثال علی کوچک ما که اینگونه در تنور مسابقه‌ای که دیگر حتی ارزش دیدن هم ندارد، می‌سوزند. بی‌فایده است هرچه هم به آن‌ها بگویی «بچه جان پولش را آن‌ها می‌گیرند و حرص و جوشش را تو می‌خوری». آخرش خودت می‌گویی فوتبال است و کاری نمی‌توان کرد، اما آیا حرص و جوش برای ۹۰ دقیقه فوتبالی که جز فحاشی و حرمت‌شکنی چیزی ندارد واقعاً ارزشش را دارد. فحاشی‌ها و رجزخوانی‌ها از چند روز قبل آغاز می‌شود و حرمت‌شکنی‌هایش می‌ماند برای بعد مسابقه، تفاوتی هم نمی‌کند که نتیجه چه باشد؛ برد یک طرف یا حتی مساوی، آن وقت امثال علی کوچولو اینگونه مسخ چنین فوتبالی می‌شوند.
دربی‌ها که تمام می‌شود، می‌مانیم که آنچه برایمان داشته چه بوده، سروصدا‌ها که می‌خوابد جشن‌ها، شادی‌ها و غم و غصه‌ها که تمام می‌شود، آن وقت می‌مانیم که چه چیزی برایمان داشت و چه چیزی برایمان مانده است. یکسری اعصاب خراب، یکسری فشار عصبی، یکسری سردرد‌های وحشتناک و تازه بدتر از همه این‌ها گاهی اوقات یکسری بیمارستانی و زخم و زیلی و حتی فوتی!
این‌ها تمام چیزی است که از دربی برای هوادار باقی می‌ماند. هواداری که هر چقدر هم این‌ها را برایش بگویی باز هم برای دربی بعد تب و لرز به سراغش می‌آید.


اوضاع، اما آنطرف بازار کاملاً متفاوت است. گذشت آن زمانی که تعصبی وجود داشت و بازیکنان غیرتی داشتند، هرچند که آن روزگار هم به هرحال چیزی عایدشان می‌شد، اما امروز وضعیت کاملاً متفاوت است. امروز با کسانی روبه‌رو هستیم به اسم مدیریت باشگاه‌ها، کادر فنی و بازیکنان؛ ببرند پاداش آنچنانی و میلیونی و میلیاردی می‌گیرند، ببازند قرارداد میلیاردی‌شان سرجایش است و مساوی هم کنند از زمین و زمان طلبکار هستند. تازه تمام این‌ها در شرایطی است که کم پیدا می‌کنی در تاریخ دربی که یک بازی خوب از آب درآمده باشد و بتوان به آن گفت یک فوتبال سرزنده و شاداب، یعنی اینکه تمام این آقایان که گل سرسبد فوتبال‌شان همین دربی است، فقط راه می‌روند و ادای فوتبال درمی‌آورند.
راستی اگر به آنچه برزیل، آرژانتین، ایتالیا، پرتغال و اسپانیا انجام می‌دهند فوتبال می‌گویند پس به این کاری که این‌ها انجام می‌دهند چه می‌گویند. روراست بگویم یک سفره‌ای پهن است که هزینه آن را مردم می‌دهند و این آقایان هم لقمه می‌گیرند و می‌خورند و یک آب خنک هم روی آن. حالا یکی یک لقمه بیشتر یکی کمتر، تمام این فحش‌ها، حرمت‌شکنی‌ها و بی‌اخلاقی‌ها هم برای همین یکی، دو لقمه کم و زیاد است، والا ته ماجرا را که نگاه کنی می‌بینی سر هیچ کدام‌شان بی‌کلاه نمانده، چه پیروز و چه بازنده، این وسط فقط یک کلاه گشاد سر هوادار رفته که اسمش را گذاشته‌اند پر کردن اوقات فراغت یا تزریق شادی و شور اجتماعی به بدنه جامعه از راه فوتبال و با همین شعار است که سال‌هاست میلیاردها‌میلیارد از بیت‌المال می‌خورند، از حق امثال همین علی کوچولو.
حقیقتش درد دارد، وقتی می‌بینی یک کودک عاشق فوتبال یا اصلاً یک هوادار دوآتشه بزرگسال که این روز‌ها محتاج نان شبش است اینگونه خود را هلاک یک بازی می‌کند، اما آقایان سرخابی کک‌شان هم نمی‌گزد. درد دارد وقتی می‌بینی عده‌ای که معلوم نیست از کجا آورده‌اند پول یامفت را زیر پای سرخابی‌ها می‌ریزند و خنده مستانه سر می‌دهند، اما ته ماجرا آنچه برای هوادار می‌ماند اعصاب خراب یادآوری مشکلات پیش‌رو برای درآوردن خرج نان است.
این‌ها تمام چیزی است که از دربی برایمان می‌ماند. یک حقیقت آشکار و تلخ که نمی‌خواهیم آن را باور کنیم و باز هم منتظریم که ببینیم دربی بعد کی از راه می‌رسد. راستی اگر این افیون نیست، چه چیز دیگری می‌توان نامش را گذاشت؟