ساعت‌های قبل از آن‌سوی نیمکت

رسول مجیدی     @Rasoulmajidi پاییز ۹۳، روزهایی که تازه در شبکه ورزش مشغول شده بودم٬ در برنامه میدان که یک شوی ۱۵۰ دقیقه‌ای درباره ورزش ایران و جهان بود و هرشب پخش می‌شد٬ بخشی داشتم که درباره روزنامه‌های خارجی صحبت می‌کردم. تیتر و تفسیرهای‌شان را مرور می‌کردم. خوب به خاطر دارم که سعی می‌کردم حتماً هر پنجشنبه در برنامه باشم و به هیچ رقمی غیبت نکنم. پنجشنبه‌ها دقیقاً یک ساعت بعد از برنامه٬ برنامه «آن‌سوی نیمکت» روی آنتن می‌رفت و همان لحظاتی که برنامه ما تمام می‌شد٬ سر و کله دکتر صدر هم در استودیو پیدا می‌شد. با همان شور و شوق همیشگی‌اش. انرژی بی‌پایانی که بعید می‌دانم با هیچ هایپ و ردبولی به رگ‌های آدم تزریق شود. نمی‌دانم واقعاً برنامه ما و بخشی که من اجرا می‌کردم را می‌دید یا نه٬ اما بار اولی که صحبت کردیم خیلی تشویقم کرد و مرحبا گفت. راستش را بخواهید به خاطر صفا و مهربانی که داشت در دلم می‌گفتم شاید دارد همینطوری اینها را می‌گوید که روحیه بگیرم. مخصوصاً که من را به واسطه کار در مجله دنیای فوتبال می‌شناخت. آن روزها دبیر ورزش جهان مجله‌ای بودم که خود دکتر صدر همیشه بهترین مطالبش را برای انتشار به ما می‌داد. فکر می‌کردم به هر حال چون از دنیای مطبوعات آمده‌ام می‌خواهد دلگرمم کند اما خوب یادم است که به من و مجری‌های برنامه چندباری گفت «من دیگر باید بازنشسته شوم. آینده از آن شما جوان‌هاست. با پیشرفت اینترنت و راحتی به دست آوردن اطلاعات٬ کار خیلی آسان‌تر شده و مطمئنم شما از من جلو می‌زنید». این جمله‌ها را بدون طعنه و کنایه و کاملاً جدی می‌گفت. از ته دلش برای‌مان آرزوی موفقیت می‌کرد ولی کیست که نداند علی‌رغم همه پیشرفت‌ها٬ بعید است دیگر یکی مثل دکتر صدر پیدا شود. کسی که عمیق بود و نه سطحی. اطلاعات و خاطره‌هایش واقعی بود و نمی‌خواست نقابی به صورت بزند و منم منم کند. فروتنی عجیب دکترصدر همیشه برایم جالب بود. اصالتی داشت که این روزها کمتر پیدا می‌شود. یک بار داشتیم از مشکلات گزارشگری فوتبال در ایران می‌گفتیم٬ بحث به گزارشگرهای انگلیسی رسید که چقدر خوبند و چقدر واژه دارند برای تشریح گل. کار را با توی دروازه و بلند گفتن کلمه گل انجام نمی‌دهند و توصیف‌های زیبایی از هر صحنه گل دارند. به دکتر گفتم این Astonishing Goal را برای چه گل‌هایی باید به کار برد؟ می‌دانستم معنی خیره‌کننده و خیلی زیبا می‌دهد اما دوست‌ داشتم جواب دکتر را بدانم. جوابش را با کلمات نداد. در حیات استودیو که آنقدر بزرگ است که می‌شود در آن گل کوچک بازی کرد٬ شروع کرد به دویدن. با توپی فرضی سانتری کرد برای یک مهاجم فرضی و بعد خودش به سرعت رفت به محل فرود توپ فرضی و نقش مهاجم را بازی کرد. یک ضربه نیمه آکروباتیک زد. هر دو پایش در هوا بود و یک پایش را کمی کج کرد تا ضربه آخر را بزند. بعد آمد سمتم و گفت این Astonishing Goal است. کاش می‌دانستم می‌خواهد چطور کلمه را برایم معنا کند٬ کاش رویش را داشتم تا از آن فیلم می‌گرفتم. این مهیج‌ترین و خیره‌کننده‌ترین تحلیلی بود که از دکتر صدر دیدم.