تاريخ عطش تكرار مي‌شود

زهرا چوپانكاره
روز دوشنبه يازدهم تير سال 1397 از قولش نوشته بوديم: «مي‌دانيد يزله چيست؟ مردم حلقه مي‌زنند و مي‌چرخند و شعرهاي آهنگين مي‌خوانند. شنبه يزله‌خواني مردم معترض خرمشهر براي آب بود و تغيير فرماندار. شنبه ديگر تجمع به ناآرامي كشيده شد.» اين صحبت‌هاي يكي از فعالان مدني اهل اهواز بود كه داشت از اعتراضات آب مي‌گفت كه در نيمه اول تيرماه سه سال قبل مي‌گفت. آن موقع تصوير دبه‌هاي خالي آب كه روي سر مردم خوزستان بلند شده بودند، مثل آتشي در خرمن شبكه‌هاي اجتماعي افتاد و دست به دست چرخيد. نگاه‌ها برگشت سمت اهواز و آبادان و خرمشهر، سمت روستاهايي كه به قول آن فعال اجتماعي وضع‌شان از شهرها بسيار بدتر بود. يك فعال فرهنگي ساكن خرمشهر هم بعد از او با «اعتماد» حرف زد. صحبت از اينكه اعتراضات به سمت خشونت مي‌رود. زن پاي تلفن اشك ريخته بود: «مردم چيزي نمي‌خواستند، مردم فقط تشنه بودند. همه ما شنبه شرمنده خرمشهر شديم. همه اين سال‌ها مردم آب خوردن را خريده‌اند، بيكاري ديده‌اند، هواي بد و گرد و خاك را تحمل كرده‌اند و وعده شنيده‌اند. به اين مردم انگ نزنيد. ببينيد كسي كه اعتراض دارد چطور زندگي مي‌كند.» سه سال گذشته است و تاريخ آب و خوزستان مدام تكرار مي‌شود. همان زمان هم مسوولان با كارگروه‌ها و وعده‌هاي فراوان از راه رسيدند و گفتند و مصاحبه كردند و قول دادند. حالا تير سه سال بعد است و يزله براي آب همچنان ادامه دارد. اين بار اين يزله بيشتر از اينكه حكم سوگ داشته باشد، آواي خشم به خود گرفته. 
اينجا وقتي مي‌گويند «خيابان نادري را يك‌طرفه كرده‌اند» مي‌فهمي يك خبري هست.» دو روز پيش كه سمت بازار مي‌رفته اين جمله را از راننده تاكسي شنيده و فهميده باز چيزي شده. نبض تحولات اهواز در مركز شهر، در خيابان نادري مي‌زند. باز پاي آب در ميان است، آبي كه نبودنش نماد تمام جاهاي خالي ديگر خوزستان هم شده، هر وقت كه لوله‌هاي شهر، خاك پاي نخل‌ها و تن گاوميش‌ها اين‌طور خشك مي‌شوند و صداها را بلند مي‌كنند، همراهش تمام آن چيزهاي ديگري هم كه نيست برجسته مي‌شوند، برق، هوا، امنيت، حتي همسايه‌هايي كه ديگر نيستند: «خيلي‌ها مهاجرت كرده‌اند. الان از كرج آمار بگيريد شايد بيشترشان خوزستاني باشند. الان يكي از ما برود آنجا اصلا احساس غريبگي نمي‌كند چون همه خوزستاني‌اند.» اينها ديگر بحث نبود آب تير امسال و سه سال پيش نيست، مساله همه كمبودهايي است كه مثل زنجيره در طول سال‌ها به هم پيوسته‌اند و حالا خوزستاني‌ها يا تن به هجرت مي‌دهند يا ماندن و گاهي مثل اين روزها با صداي بلند فرياد كشيدن. زن ‌زاده اهواز است، معلم است، به «اعتماد» مي‌گويد: «كشاورز ساده‌اي كه دارد كار مي‌كند ديوانه نيست كه بخواهد با خودش درگير شود، ولي وقتي مي‌بيند گاوميشش دارد از بين مي‌رود، زمين كشاورزي‌اش دارد از بين مي‌رود، طبيعي است كه اعتراض كند.» اما كار روستا تنها به مرگ گاوميش‌ها و خشكيدن زمين‌هاي كشاورزي كه ختم نمي‌شود: «دختران روستا در حالت عادي هم درگيري ما بودند كه بتوانيم درس خواندن‌شان را به بيشتر از كلاس پنجم برسانيم. خيلي تك و توك به دبيرستان مي‌رسيدند. در اين سه سال گذشته ديگر به اوج فاجعه رسيده‌ايم. دختران در خانه مي‌مانند و كودك‌همسري هم رواج بيشتري پيدا مي‌كند. همه اين مسائل دست در دست هم دادند، چون وقتي پدر خانواده نمي‌تواند معاش خانواده را تامين كند اين عواقب را هم دارد. همه اينها روي هم مي‌شود آشوب.» 
براي فهم ساده آنچه در خوزستان مي‌گذرد شروع مي‌كند به تعريف «يك روز ساده در خوزستان». قرار است تصوير بهتري براي توصيف وضعيتي بدهد كه هر انساني را به نقطه جوش مي‌رساند: «شير آب را باز مي‌كنيد، اگر آب باشد و قطع نشده باشد مي‌بينيد كه به‌شدت بوي بد فاضلاب مي‌دهد. مدام برق قطع مي‌شود. در همين هفته يكي از همكارانم مي‌گفت كولرش سوخته، يكي ديگر مي‌گفت كولرش سوخته.» بعد به توضيحاتش اضافه مي‌كند كه دارد در مورد قشر متوسط به بالا در شهر مركز استان صحبت مي‌كند كه آن آب با بوي فاضلاب را با وجود فيلترهاي آب و بودن تانكر ذخيره آب در خانه تحويل مي‌گيرند: «روستاها؟ همه‌ چيزهايي كه مي‌گويم را بايد ضرب در هزار بدتر كنيد تا به وضعيت روستاها برسيد.» اين آشفتگي به قول او به تمام صداهاي خاموشي اضافه شده كه مردم از آنها انتظار حمايت داشتند: «شما الان يك واكنش از سمت نمايندگان اين استان نمي‌بينيد، كسي نمي‌آيد بگويد من اين كار را انجام دادم كه مردم حس كنند دارد كاري براي‌شان انجام مي‌شود. استاندار نبايد در تلويزيون يك عذرخواهي بكند؟» در اين ميان مردم خودشان هستند و تلفن‌هاي همراه‌شان كه دارند عكس‌ها و فيلم‌ها را از اين سو و آن سو به دست‌شان مي‌رسانند: از شادگان، انديمشك، شوش، ماهشهر. تا همين حالا توجه همه روي از دست رفتن جان جواني در شادگان جلب شده. 
 
سيل 95، سيل 98، خشكسالي 1400


قاسم آل‌كثير فعال مدني و رسانه‌اي اهل اهواز مي‌گويد كه اين مشكلات سال‌ها روي هم انباشت شده‌اند و از 95 به بعد هم همه‌چيز بدتر شده و وعده‌هاي مسوولان هم فقط روي هم تلنبار شدند تا رسيد به اين نقطه «سيل سال 95 در خوزستان: سيل آمد و روستاهاي بسياري را درگير كرد و جامعه كشاورزي آسيب بسيار جدي ديد. بخشي از اين آسيب‌ها هرگز توسط بيمه جبران نشد. بعد سيل 98 آمد و باز مشكلات روستاها به صورت كامل حل نشد و بعد از مدتي به فراموشي سپرده شد. تا اينكه اين بار با خشكسالي مواجه شديم. حالا شرايط ملغمه‌اي از بي‌توجهي‌ها شده. مسائل خوزستان حل نمي‌شوند بلكه روي هم تلنبار مي‌شوند.»
پرونده آب روستايي به گفته او يك پرونده باز است كه به اين يكي، دو سال هم مربوط نمي‌شود. يك ماجراي دنباله‌دار كه سبب شده براساس گفته‌هاي استاندار خوزستان، به 700 روستا با تانكر آب‌رساني شود. (جز روستاهايي كه به قول آل‌كثير توانايي آبرساني به آنها به دليل دشواري در دسترسي ممكن نيست). در دسته ديگر، روستاهايي با جمعيت چند هزارنفري قرار دارند، روستاهاي بزرگي مانند «غيزانيه» كه در اين سال‌ها نام‌شان لااقل به گوش باقي نقاط كشور هم رسيده است. پس از آن نوبت به مناطق حاشيه‌اي مي‌رسد كه وضع‌شان به لحاظ آب دست كمي از روستاها ندارد. آل كثير توضيح مي‌دهد كه در مناطق حاشيه‌اي اهواز هم تراكم جمعيتي زيادي هست و آنها هم آب‌شان اصلا قابل شرب نيست مثل منطقه گلدشت و عين دو. اما روستاها حتي از قبل هم شرايط پيچيده‌تري پيدا كرده‌اند: «قبلا اگر روستاها مشكل آب شرب داشتند اما دست‌كم اميدشان به آب رودخانه‌ها بود. فكر مي‌كردند بالاخره رودخانه‌اي، آب‌باريكه‌اي هست و مي‌توانند مشكلات‌شان را حل كنند اما الان رودخانه‌ها هم آب ندارند.» خشكسالي همان آب‌باريكه اميد را هم از مردم روستا گرفته است و حيات خوزستان را هم به خطر انداخته. آبزيان، پرندگان و همه سرمايه‌هاي محيط زيستي كه گرد تالاب‌ها و رودخانه‌هاي خوزستان مي‌گشتند اگر نابود نشده باشند هم در خطر نابودي قرار دارند. 
خشكسالي، وعده‌هاي بي‌پاسخ مانده و سكوت، دست به دست هم داده‌اند كه صداي عطش روستاها و حاشيه شهرها و شهرهاي خوزستان را بلند كنند. يكي از اعراضات اين است كه چرا سهم آب مردم كم مي‌شود و آن شركت‌هاي بزرگي كه بر خاك خوزستان خيمه زده‌اند تاوان اين كمبود آب را نمي‌دهند؟ «شركت‌هاي حاكميتي- دولتي سهم بسياري از آب را به خود اختصاص داده‌اند، چرا از اين سهم كم نمي‌شود؟ پتروشيمي‌ها، نيروگاه‌ها، كارخانجات و مهم‌تر از همه مجموعه‌هاي دولتي نيشكر كه حجم وسيعي آب به سمت‌شان سرازير مي‌شود. مردم تنها روزنه اميدشان كه آب است را دارند از دست مي‌دهند.» آل‌كثير هم اين مساله آب را در كنار باقي كمبودها مي‌گذارد: «بيكاري، تورم، گراني و ناملايمتي در مورد استخدام نيروهاي بومي در كنار مساله آب سبب شده كه آستانه تحمل مردم پايين بيايد و تبديل به اعتراضاتي شود كه سه روز است ادامه داشته و هم‌وطنان‌مان شاهدش بوده‌اند. بايد از آن سهم آبي كه سمت پتروشيمي‌ها و نيشكر مي‌رود به مردم بدهند تا ديگر بيشتر از اين حس بي‌مهري از سوي مسوولان نكنند.»
خانم معلم كه داشت در مورد آب مي‌گفت و وضعيت روستاييان و دختران دانش‌آموز و مهاجرت همسايه‌ها، در اواخر حرف‌هايش به مساله ناامني رسيد، به زنجيره‌اي از كمبودها كه سبب شده ديگر خودش هم در اهواز آنقدري كه بايد حس امنيت نكند. داستان‌هايي تعريف كرد از سرقت‌هاي مسلحانه در روز روشن، از ريختن در خانه‌ها و تهديد بدون ترس. «زن و مرد فرقي نمي‌كند، مغازه‌دارها هم از يك ساعتي به بعد ديگر جرات نمي‌كنند مغازه‌ها را باز نگه دارند. چرا وضعيت استان بايد اين‌گونه باشد؟ امنيت اين استان، امنيت كشور است.» مي‌گويد شادگان، همان‌جايي كه جوان بيست و چند ساله كشته شده، به خرماي خارك قرمزش معروف است، معروف بود: «وقتي كه آب نباشد كشاورز هم آخر زمين را به نصف قيمت مي‌فروشد و مي‌رود. برويد ببينيد چقدر روستاي خالي پيدا مي‌كنيد.»