خوزستانِ فصل هفتي!

خوزستان ويژه‌ترين منطقه و استان كشور است. از هر جهت ويژه است. اجتماعي، سياسي، اقتصادي، جغرافيايي و طبيعي و فرهنگي، و ۸سال منطقه جنگي بودن؛ با ديگر استان‌هاي كشور تفاوت دارد. مشكلات آن نيز متأثر از عوامل گوناگون است، ولي به نظر مي‌رسد كه مهم‌ترين مساله استان سلطه نگاه غير محلي و نه ملي بر استان است. منظورم اين نيست كه هر استاني بايد صد درصد به دست مردم همان استان اداره شود و براي مثال هيچ استاندار غيربومي در آنجا نباشد، بلكه منظور اصالت دادن به نگاه غيربومي و تشديد شكاف‌هاي درون استاني به واسطه غيبت نگاه ملي در مديريت اين استان است. يكي از اشتباه‌هاي مركز در اداره خوزستان اين بود كه آنجا را بر اساس رويكردي اداره كرد كه خودش نسبت به وجود مشابه اين رويكرد در آن استان معترض است و آن را نقطه ضعف استان مي‌داند. در واقع اگر طايفي بودن در استان يك نقطه ضعف است، اداره استان بايد در نقطه مقابل طايفي‌گري شكل مي‌گرفت، نه اينكه آن ويژگي منفي در نحوه اداره استان بازتوليد شود.  مديريت سياسي استان و تهران هيچ ايده روشني براي حل مشكلات سياسي و مشاركت‌جويي مردم منطقه ندارد و بر اساس آن عمل نمي‌كند، در نتيجه در حال زوال مفهوم شهروندي و اعتماد اجتماعي با اين نحوه مديريت در خوزستان هستيم. در برابرِ تفوق ساختار اجتماعي طايفي تنها يك راه وجود دارد و آن تكيه بر مفهوم شهروندي و برابري حقوقي فارغ از هر گونه قوميت، طايفه، زبان و ديگر تعلقات فردي در اداره استان است. هر گونه طايفه‌گري حكومتي به ناچار طايفه‌گري اجتماعي را بازتوليد و تقويت مي‌كند.  مشكل خوزستان اين است كه گويي ساكنان آنجا با مديريت استان و طرح‌هاي آن بيگانه هستند. اكنون كه سد كرخه ساخته شده است، اعتراض هست، اگر هم ساخته نشده بود و سال 1398 و در جريان سيل عجيب آن سال بخش مهمي از استان ويران مي‌شد، باز هم اعتراض مي‌بود كه چرا سرمايه‌گذاري براي احداث سد نشده است. در ساختار مديريتي موجود هر كاري، چه درست و چه نادرست، مي‌تواند مورد اعتراض باشد، چه رسد به اينكه بسياري از كارها نادرست هم باشند. خوزستان منطقه تناقضات عجيب و غريب است. كمبود آب در كنار رودخانه‌هاي اصلي كشور، مشكلات انرژي در كنار منابع انرژي كشور، مديريت مركزگرا در برابر تنوع عجيب فرهنگي و اجتماعي و زباني و...  پيشنهاد مشخص اين است كه به جاي تغيير استاندار و فرماندار و مديركل و... نگاه به خوزستان و نحوه اداره امور و سياست‌گذاري آنجا تغيير كند و كوشش براي مشاركت عمومي مردم و با تعلقات گوناگون در دستور كار دولت آينده قرار گيرد. سپس نيروهاي مديريتي بر اساس اين رويكرد انتخاب شوند. 
خوزستان را بايد از ذيل فصل هفت!! (امنيتي ديدن اوضاع) خارج كرد. شايد اين كار در كوتاه‌مدت عملي نباشد، ولي مي‌توان در اين مسير حركت كرد.  نكته مهم اين است كه ظاهرا سياست‌هاي جاري در خوزستان حتي از مركز نيز به صورت دقيق كنترل و هدايت نمي‌شود، بلكه جريان امور به عهده نيروهاي رقيب و غير همسو در منطقه افتاده است. سودش را آنان مي‌برند و زيانش را مردم و حتي حكومت متقبل مي‌شود.  خوزستان الگوي كاملي است كه نمي‌توان با حذف و ناديده گرفتن مردم كارها را به سرانجام رساند. شايد حذف ديگران در كوتاه‌مدت به دهان شيرين بيايد، ولي طولي نخواهد كشيد كه تلخي زهر آن با تمام وجود حس خواهد شد كه شده است. بنابراين دنبال حل مساله آب، برق، ريزگردها، بيكاري و... در خوزستان نباشيد، اينها را بايد با مشاركت عمومي و گسترده همه نيروها حل كرد. آنان بايد بدانند كه راه‌حل به دست خودشان است و نه اينكه خودشان مساله هستند.