آیا طالبان متحول شده‌اند؟

آیا طالبان متحول شده‌اند؟ محمدحسین عمادی*  با پیروزی برق‌آسای طالبان و فتح زنجیره‌ای مراکز استان‌ها، بالاخره پرچم سفید طالبان خیلی سریع‌تر از آنچه پیش‌بینی می‌شد، بر فراز کاخ ریاست‌جمهوری در کابل برافراشته شد. رئیس‌جمهور فراری شده و بسیاری از تحلیلگران مسائل افغانستان، فارغ از نوع دیدگاه‌شان، شوکه شده و توان تحلیل را از دست داده‌اند و مسحور اخبار پی‌درپی شده‌اند و لاجرم از پیش‌بینی اثرات این رخداد بر جهان و منطقه بازمانده‌اند. بهت‌زدگی به ناظران داخلی و خارجی محدود نمی‌شود و رهبران طالبان نیز خود در عین ناباوری از سرعت این پیروزی‌ها در حیرت هستند. صحنه‌های هجوم مردم بی‌دفاع و وحشت‌ز‌ده کابل به فرودگاه که در تعقیب هواپیمای غول‌پیکر نظامی آمریکا به صورت دلخراش از آن سقوط می‌کنند، رویدادی است که قطعا برای سال‌ها و قرن‌ها در حافظه تاریخی مردم جهان باقی خواهد ماند که قطعا سقوط منزلت آمریکا را به دنبال خواهد داشت. اظهارنظر سیاست‌مداران بهت‌زده جهان غرب که مملو از احساس شرمساری و ندامت است، از درجه تقبیح و سیل سرزنش مردم و رسانه‌های مستقل نسبت به حکام آمریکا در رسانه‌های جمعی و فضای مجازی نکاسته است؛ اما هم‌زمان با کاهش تشنجات به‌تدریج شاهد عیان‌شدن برخی از تحولات پشت پرده و بیان تحلیل از اثرات سلطه طالبان بر افغانستان، مردم این سرزمین، معادلات بین‌المللی و کشورهای همسایه، ازجمله ایران، هستیم. بی‌شک درک اهمیت و تأثیر این تحولات در منطقه و کشورمان نیازمند شناخت دقیق‌تر و عمیق‌تر رویدادها و پیشینه آن است تا توان پیش‌بینی آثار پیچیده آن و آمادگی رودررویی با چالش‌های آن را داشته باشیم. دراین‌بین رسانه‌های رسمی داخلی با خوشحالی از شکست آمریکا و خروج قوای نظامی آن از خاک همسایه بستر اطلاعاتی و محیط خبری بسیار محدودی برای مخاطبان خود و جامعه فراهم می‌کنند. برخی مراجع رسمی نیز در دو‌ماهه اخیر ضمن تغییر دیدگاه و مواضع خود در مواجهه با طالبان مدعی هستند که طالبان به دلیل 20 سال مبارزه و پیروزی بر آمریکا تغییر ماهوی کرده و خطری جدی از جانب آنان ما را تهدید نمی‌کند؛ اما جو حاکم بر رسانه‌های غیردولتی و فضای مجازی متفاوت بوده و با هراس فراوان از حاکمیت طالبان سخن گفته، با سرعت بیشتری جزئیات رویدادها را دنبال کرده و مملو از احساس نوع‌دوستی نسبت به ملت افغانستان هستند. باورمندان به این نظر مدعی‌اند که طالبان مانند «غول چراغ جادو» و مظهر بنیادگرایی با دسیسه کشورهای منطقه، جهالت جامعه جهانی و خیانت آمریکا بار دیگر و به‌زودی چتر سیاه خود را در منطقه می‌گستراند و دولت باید از هرگونه همراهی و به رسمیت شناختن تلویحی این گروه اجتناب کند. در‌این‌میان ضعف خبری از میدان تحولات از یک سو و تناقض در تحلیل‌های سطحی و گاه احساسی ارائه‌شده، جامعه را در بهت و هراس مضاعف فرو برده است.
 یکی از سؤالات اصلی که ذهن همه را به خود مشغول کرده، این است که آیا ماهیت طالبان در 20 سال گذشته تغییر یافته است؟ من در این نوشته چارچوب اصلی برای پاسخ به این پرسش را طرح می‌کنم و امیدوارم در روز‌های آینده تفصیل دقیق‌تری از این چارچوب را به دست دهم. برای پاسخ به این پرسش پیش از هر چیز باید ذهن خود را از بند گذشته رها سازیم و گمان نکنیم که یک نیروی سیاسی بعد از دو دهه حضور در صحنه پررقابت و پر‌کشمکش افغانستان، همچنان همان نیروی سابق است و تغییری در آن روی نداده است. اینکه یک تصویر ثابت را برگزینیم و تغییرات در صحنه و نیروهای سیاسی-اجتماعی را نادیده بگیریم، خود را زندانی کلیشه‌های ذهنی کرده‌ایم. با این رویکرد و بر پایه نشانه‌های تا‌کنون آشکار‌شده فرضیه تحول و تغییر طالبان، دیدگاهی پذیرفتنی و قابل اعتناست. سرعت برق‌آسای پیروزی آنان، ملایمت و رواداری نسبی (نسبت به 20 سال پیش) در برخورد با مردم، قوای نظامی و سران جهادی، مهارت دیپلماتیک و به‌کارگیری رسانه‌ها و حضور در در پلتفرم‌های مختلف اینترنتی، مصاحبه‌ها و اطلاعیه‌های صادره همگی بیانگر تحول در شکل و شیوه تعامل آنها در مرحله پیروزی است؛ اما اگر قصد بررسی عمیق‌تر این تحولات را داشته باشیم و صرفا به گفتار و کنش اولیه آنها بسنده نکنیم، باید تغییر را در سه سطح بررسی کرد: 1- تحول در توان و قدرت مبارزاتی طالبان ۲- تحول آنان در شیوه مذاکره و دیپلماسی ۳- تحول در اعتقادات و نظام ارزش‌های بنیادی طالبان. با تکیه بر شواهد و قرائن و روند پیروزی سریع آنها در دو ماه گذشته می‌توان گفت که طالبان از نظر مهارت و توانایی سازمانی در میدان تحول جدی یافته و از توان و پیچیدگی بیشتری در میدان‌داری برخوردار شده است. برای نمونه می‌توان به شیوه اقدامات آنها در انجام عملیات میدانی اشاره کرد که دو جنبه مهارت عملی و هزینه کمتر در آن برجسته‌ است. در حوزه دیپلماسی و توان گفت‌وگو تحولات شکلی را در شیوه میانداری و نحوه کنش آنها شاهدیم. آخرین مصاحبه سخنگوی طالبان و نماینده آنان در دوحه مبین آن است که در بیان مواضع خویش با احتیاط کامل سخن گفته است. زبانی که طالبان با آن سخن می‌گوید، همراهی نسبی با شیعیان و اعلام آزادی مذاهب در انجام امور دینی خود و... علائم اولیه این تغییرات است. در‌حالی‌که طالبان در دوره گذشته حضور خود را با کنار‌زدن و سرکوب همه نیروها و شخصیت‌های سیاسی-اجتماعی تثبیت کرد؛ اما در این نوبت، مذاکره با نیروهای سیاسی و پرهیز از سرکوب سخت و خشن نیروهای سیاسی نشانه آن است که طالبان قصد ندارد صرفا با تکیه بر ابزارهای سخت، حکومت را آغاز کند. ممکن است گروهی این نوع رفتارها را خدعه پیش از سلطه بدانند؛ ولی نمی‌توان این تغییر شیوه ارتباطات آنان را با جامعه انکار کرد؛ اما شاید مهم‌ترین نکته تحول در اصول اعتقادی و باوری آنهاست که نگرانی بسیاری از تحلیلگران در این قسمت است زیرا منشأ نگرانی درباره سرکوب زنان و محدودیت آزادی مدنی و اقدامات ارتجاعی برای نادیده‌گرفتن تحولات اجتماعی از این ناحیه است. در کنار زبان نسبتا ملایم و خویشتن‌داری که در بیان مواضع (نسبت به 20 سال پیش) از خود نشان می‌دهند، همواره به رعایت «شریعت اسلام» به‌عنوان اصلی‌ترین شاخص ممیزه خود اشاره می‌کنند. آنچه از این واژه کلی (شریعت) برداشت می‌شود، هرچند وفاداری آنها به اصلی‌ترین تعهد عقیدتی و هویت آنهاست؛ اما ارجاع آنان به واژه‌ای است که تفسیر و تأویل آن همواره به دست خودشان (شورای علمای طالبان) بوده و هر زمان به اقتضای شرایط می‌تواند تغییر یابد! از سوی دیگر، انعطاف در اعتقادات و رواداری آنها نسبت به واقعیات داخلی و خارجی که اصلی‌ترین شاخص داوری مردم افغانستان و جهانیان نسبت به آنهاست، هنوز معمای اصلی این معادله است! عنصری که وجود آن می‌تواند ضامن ثبات، صلح و تشکیل یک دولت فراگیر در افغانستان باشد. بسیاری از صاحب‌نظران معتقدند که نباید امیدی به تحول در اعتقادات و باورهای طالبان داشت و با توجه به گذشته و تاریخ طالبان در افغانستان و سلطه بلامنازع نظامی آنان، انتظاری به جز حاکمیت دوباره اعتقادات سنتی آنان پس از شرایط جابه‌جایی موقت و اختتام دوران انتقال که یک خدعه کوتاه‌مدت است، نباید داشت. این گروه معتقدند باید از ابتدا در قبال این گروه ایستاد و به مهار مقتدرانه و حذف آن همت گماشت. در‌این‌بین بعضی از تحلیگران که طالبان را جزئی از واقعیت تاریخی، سیاسی و اجتماعی افغانستان می‌دانند، با تکیه بر تجربه 20 سال گذشته، مواجهه نظامی و حذف طالبان از صحنه سیاسی را نه‌تنها ناممکن و مردود؛ بلکه عاملی جهت تقویت و ثبات آنها می‌دانند و معتقدند که باید با این واقعیت در صحنه عمل و تعامل مسئولانه روبه‌رو شد. این دیدگاه، هرچند طرفداران زیادی ندارد؛ اما به‌تدریج توانسته است با تکیه بر شواهد و تحلیل‌های خود تغییر محدود اما پایدار در طالبان را با تغییرات عظیم اما ناپایدار دو دهه گذشته مقایسه و توجیه کند. این گروه با تکیه بر تغییرات محدودی که در ساختار اعتقادی و سازمان تشکیلاتی طالبان در دو دهه گذشته به وجود آمده است، با احتیاط اما خوش‌بین هستند. این گروه معتقدند اگر از یک سو طالبان وفای به عهد کرده و دولت فراگیر از همه قومیت‌ها تشکیل دهد و از سوی دیگر مردم افغانستان، به‌ویژه جوانانی که در دو دهه گذشته آموزش دیده‌اند، در صحنه بمانند.
و همراه با تشکل‌های مردم‌نهاد این کشور با نظارت نقادانه با طالبان به تعامل بپردازند، می‌توان در صحنه داخلی و به تبع آن در ایده و عمل طالبان شاهد تغییرات عمیق‌تری بود. البته نقش جامعه جهانی و کشورهای همسایه و تأثیر‌گذار در کنترل طالبان با اهرم‌های امنیتی- سیاسی (مانند تأخیر در به‌رسمیت‌شناختن مشروط) و ابزار اقتصادی (کمک‌های انسان‌دوستانه و روابط تجاری مشروط) و نظارت رسانه‌ای بر تعامل طالبان با مردم و تشکیل دولت فراگیر می‌توانند در هدایت این جریان و بهبود روند تحولات افغانستان در مسیر مثبت کمک کنند.
* کارشناس ارشد سابق سازمان ملل در بازسازی افغانستان