تناقض‌های زندگی ما

1- در بازی‌های المپیک کیمیا علیزاده رو در روی
هم وطن ایرانی خود ناهید کیانی قرار گرفت و پیروز هم شد. طبق معمول اظهار نظرهای متفاوت و متناقض در این خصوص شروع می‌شود. بعضی‌ها کیمیا را به خاطر انتخاب شخصی او و ترک کشور تحسین می‌کنند. بعضی‌ها او را به خاطر پشت کردن به مردم و کشورش سرزنش می‌کنند. بعضی‌ها از پیروزی او در برابر ناهید کیانی خوشحال هستند چون معتقدند ورزشکارانی که از ایران به المپیک رفته‌اند نماینده حکومت ایران هستند نه مردم ایران! و جالب اینکه همین‌ها از پیروزی تیم والیبال ایران بر لهستان سر از پا نمی‌شناسند و سیل تبریک‌ها به بچه‌های تیم ملّی و رجزخوانی‌ها برای لهستانی‌ها و حتّی توهین و فحاشی به کوبیاک، کاپیتان پیشین لهستانی‌ها و حتّی همسرش سرازیر می‌شود! بعضی‌ها از آن طرف بام می‌افتند و انگ خیانت به کیمیا می‌زنند. استدلال این دسته به سردمداری بعضی مجریان صدا و سیما این است که امثال کیمیا با پول مردم ایران رشد کرده و بعد به کشور پشت می‌کنند! این توجیه را برای بسیاری از سلبریتی‌ها و به خصوص هنرمندان هم به کار می‌برند و اینکه این مردم هستند که این‌ها را بزرگ می‌کنند و آن‌ها همیشه باید قدردان مردم باشند. راستش چند سوال ساده همیشه ذهن من را مورد هجوم قرار می‌دهد: اول اینکه هزاران نفر دیگر هم مثل کیمیا علیزاده یا مثل اصغر فرهادی یا سلبریتی‌های دیگر در ایران وجود دارند که البته به هیچ جا هم نمی‌رسند و دارای جایزه جهانی هم نیستند. آن‌ها هم با بودجه‌هایی از همین کشور و با حمایت‌های مردم روبرو هستند. پس چرا یکی می‌شود کیمیا و اولین مدال المپیک بانوان ایران را دریافت می‌کند و دیگری هیچ؟ و یا یکی می‌شود اصغر فرهادی و دیگری نمی‌شود؟ آیا تلاش فردی و زحمت و استفاده درست از استعدادها، در کنار حمایت‌های دولتی و مردمی، بخش مهمی‌از این موفقیت نیست؟ سوال بعدی این است، آیا کسی پیدا می‌شود که ادعا کند هیچ وقت و هیچ نوعی از کمک‌های دولتی و ملّی را دریافت نکرده است؟ همین مجریان صدا و سیما که دهان خود را باز می‌کنند و هر حرفی را بر زبان می‌آورند حقوقشان از کجا تامین می‌شود؟ مگر نه اینکه صدا و سیما از بودجه عمومی ‌مملکت سهم دارد؟ بماند که بودجه مجزایی هم از صندوق توسعه ملّی برداشت می‌کند. بماند که مدت‌ها در قبض برق و مستقیم از جیب مردم هم پول برداشت می‌کرد! اصلاً
مگر تاسیس صدا و سیما با پولی غیر از
بیت المال بوده؟ اصلاً بیایید یک مثال خیلی دورتر


بزنیم. فرض کنیم یک کارخانه دار داریم که روی پای خودش ایستاده و حتّی وامی ‌هم از بانک‌های کشور نگرفته و یک کارخانه عظیم را دارد می‌چرخاند. این کارخانه دار می‌تواند ادعا کند هیچ کمکی از کشورش دریافت نکرده و نمی‌کند؟ سوبسیدی که بابت آب و برق و گاز می‌گیرد چطور؟ آن موقع که مدرسه می‌رفت و از بودجه‌ای که دولت برای اداره مدارس تخصیص می‌دهد بهره مند می‌شد چطور؟ حتّی مدارس غیرانتفاعی هم به شکل‌های مختلف از حمایت‌ها و سوبسیدهای دولتی بهره مند هستند وگرنه شهریه‌های دریافتی آنها باید سر به فلک می‌زد. می‌بینید؟ در کشور هیچ کس نیست که مطلقاً از امکانات مملکت استفاده نکرده باشد. بیائید در خصوص یک هنرپیشه معروف حرف بزنیم. چرا مردم از یک هنرپیشه استقبال می‌کنند و از دیگری نه؟ دو حالت دارد: یا آن هنرپیشه خیلی خوب بازی می‌کند که حتماً سختی و کوشش و تمرین پشت آن است یا قیافه خوبی دارد که خدادادی است نه مردم دادی. مردم به هر دلیلی از کارهای او استقبال کنند و مثلاً پول بدهند و بلیط سینما بخرند نمی‌توانند منت سر او بگذارند چون آنها هم متقابلاً در قبال پولشان استفاده خود را برده اند، حالا یا روحشان را جلا داده‌اند یا چشمشان را! خوب همین مردم چرا برای سایر هنرپیشه‌ها پول خرج نمی‌کنند؟ می‌بینید؟ روابط دو طرفه است. هر کدام چیزی داده‌اند و چیزی به دست آورده اند. روابط کشور و فرد هم همین است. اگر کیمیا پولی دریافت کرده و برایش هزینه شده در مقابل هم دل ملّت را زمانی شاد کرده است و برای کشور در جدول مدال‌های المپیک افتخار آفریده است. حالا در زندگی فردی خود تصمیمی گرفته و اجرا کرده است که به هیچ کس هم ربطی ندارد. همانطور که هیچ کس حق ندارد به مردم بگوید جمع کنید و از کشور بروید، هیچ کس هم حق ندارد به کسی بگوید چرا از کشور رفته ای. اتفاقاً هر کس که پول و سرمایه مملکت را هدر نداده و با تلاش و کوشش فردی به جایی رسیده است و هنرمند یا دانشمند یا ورزشکار خوبی شده است قابل تحسین است. مگر کسی مریم میرزاخانی را برای ترک ایران سرزنش می‌کند؟ آن‌ها را در مقابل کسانی بگذارید که سال‌ها مدرسه می‌روند، بودجه مملکت را حرام می‌کنند و در آخر حتّی دیپلم هم نمی‌گیرند! آن‌ها را در مقابل کسانی بگذارید که با خرج مملکت خارج می‌روند، بورسیه تحصیلی می‌گیرند و بعد هم بر نمی‌گردند! آن‌ها را در مقابل کسانی بگذارید که از امکانات ملّی استفاده می‌کنند و به تیم ملّی رشته‌های مختلف هم راه پیدا می‌کنند و بعد دچار اشتباه و رفیق بازی می‌شوند و هم تیم ملّی را دچار مشکل می‌کنند و هم آینده خود را خراب می‌کنند! سرنوشت کیمیا زمانی مهم شد که مقابل حریفی از وطن خودش قرار گرفت. اینکه باید انصراف می‌داد یا مبارزه می‌کرد یا مثلاً برای جلوگیری از عواقب احتمالی خود را به مریضی یا مصدومیت می‌زد هم تصمیم خود او بود. کیمیا حق دارد هر تصمیمی که می‌خواهد برای زندگی شخصی‌اش بگیرد؛ همانطور که ما هم حق داریم او را دوست داشته باشیم یا دیگر نداشته باشیم امّا حق نداریم به او توهین کنیم. این کشور و منابع آن مال همه مردم است و همه حق دارند از آن‌ها بهره مند شوند. فقط کسانی باید شرمنده باشند که منابع کشور را هدر بدهند و نه رشد فردی داشته باشند نه اجتماعی.
2- پیروزی سجاد گنج زاده در مسابقات کاراته المپیک و کسب مدال طلا عکس العمل‌های عجیبی در پی داشت. بعضی مثل بعضی مجری‌های صدا و سیما بیشتر از آنکه به فکر سلامتی او باشند از کسب مدال طلا ذوق مرگ شدند. بعضی هم شروع به ساختن جوک علیه او کردند. اگر این کار را عربستانی‌ها می‌کردند، که تعداد محدودی هم مشاهده شد، تعجب نداشت امّا اینکه هم وطنان ایرانی سجاد به تعداد زیاد این کار را کنند تعجب داشت! حالا اگر قضیه برعکس بود و جای ورزشکار ایرانی و عربستانی عوض می‌شد همین ایرانی‌ها فضای مجازی را پر می‌کردند که عربستانی‌ها اعمال نفود کردند و حقّ ایران را خوردند، همانطور که سر قضیه میزبانی مسابقات فوتبال دارند این کار را می‌کنند. راستش به نظرم نکات مهمی را این دوستان خاله خرسه مسلک فراموش کرده اند. اول اینکه در تصویر آهسته مشخص شد سه امتیازی که به ورزشکار عربستانی داده شد اشتباه بود، چون ضربه پای او به بالای کمر سجاد خورده بود و نه سرش. پس امتیاز آن‌ها نمی‌توانست چهار - یک باشد! دوم اینکه خطای شدید و مرگبار از سوی یک کاراته کا نشانه ضعف تکنیکی او است و دلیلی بر اینکه او کنترلی بر دست و پایش ندارد و جریمه او منطقی است. تصور کنید در فینال جام جهانی فوتبال دروازه بان تیمی نمی‌تواند توپ حریف را بگیرد و با لگد سینه او را هدف قرار دهد و داور خطای پنالتی بگیرد و تیم حریف با همان پنالتی قهرمان شود. آیا این قهرمانی را مسخره می‌کنیم!؟ سوم اینکه هر پنج داور متفق القول ورزشکار عربستانی را محروم و طلا را به سجاد دادند و حتّی یک نفر از آن‌ها هم در عدم صلاحیت ورزشکار عربستانی تردید نداشت. جالب اینکه یکی از داوران هم کویتی بود و روابط نزدیک کویت و عربستان هم که معروف است. چهارم اینکه خود ورزشکار عربستانی فقط نگران عواقب خطایش بود. او نه تنها اعتراضی نکرد بلکه روی سکوی نقره خوشحال هم بود. پنجم اینکه اگر سجاد حتی مدال نقره هم می‌گرفت کار بزرگی کرده بود و باید سر تا پایش را طلا گرفت. او اولین و آخرین مدال کاراته ایران در المپیک، به دلیل حذف کاراته از المپیک بعدی، را گرفته است، کاری که خیلی‌ها خوابش را هم نمی‌دیدند و از این به بعد هم فقط مگر خوابش را ببینند!
3- - اصغر فرهادی برای "قهرمان" جایزه جشنواره کن را می‌گیرد. بعضی‌ها به او تبریک می‌گویند. بعضی‌ها طبق معمول علّت جایزه گرفتن فیلم او و البته همه فیلم‌های سینمایی ایرانی را سیاه نمایی اوضاع ایران در این فیلم‌ها می‌بینند. بعضی‌ها به شدّت به فرهادی اعتراض می‌کنند که چرا در هنگام دریافت جایزه یا در
مصاحبه هایش در خصوص اوضاع کشور صحبت نکرده است! این همه
انتظارات متناقض در جامعه ایرانی عجیب است. عجیب‌تر اینکه همین چند وقت پیش جریانی بسیار قوی با توهین‌های سنگین علیه سلبریتی‌های ایرانی راه افتاده بود که چرا به خود اجازه می‌دهند درباره همه چیز اظهار نظر کنند!؟ بالاخره این سلبریتی‌های به کدام ساز مردم برقصند؟ نظر بدهند یا نظر ندهند؟ اصلاً چه کسی گفته آن‌ها مرجع و الگوی جامعه هستند که همه نوع انتظاری از آن‌ها داریم؟ آن‌ها هم آدم‌هایی عادی امّا بیشتر شناخته شده هستند که ممکن است درباره مسائل مختلف نظرات شخصی هم داشته یا نداشته باشند. حالا اینکه جوانان ما به جای یک دانشمند یا یک استاد دانشگاه ترجیح می‌دهند بیشتر دنبال کننده صفحات و حرف‌ها و خبرهای آن‌ها باشند انتخاب خود آن‌ها است. در همه دنیا هم همینطور است و در آنجا هم خبرهای زرد و مجلات زرد با استقبال و فروش بیشتری مواجه هستند. راستش اعتقاد راسخ دارم تا وقتی ما یاد نگیریم برای هر کس با هر عقیده‌ای احترام قائل شویم و با آرامش و با ادب با هم حرف نزنیم هیچ وقت به یک جامعه کامل مدنیّت‌محور تبدیل نخواهیم شد. اینکه کسی به هنر برای هنر یا هنر برای آرمان اعتقاد دارد یا ندارد به خود او مربوط است. اینکه کسی فقط دغدغه اجتماعی دارد و نه سیاسی به خود او مربوط است، بماند که مرز اجتماعی-سیاسی بسیار باریک است. اینکه کسی هم بخواهد فقط فیلم‌های سیاسی یا فیلم‌های شعاری بسازد به خود او مربوط است. ما اصولاً حق نداریم برای کسی تعیین تکلیف کنیم، برای یک هنرمند که به هیچ وجه.
4- فضای مجازی به دست هر کس یک رسانه داده است که به فراخور محتوا و فعالیتش مخاطبان خود را هم دارد. در این فضا می‌بینیم که خیلی‌ها مثال‌هایی از رفتارهای مدنی مردم کشورهای دیگر می‌آورند و اینکه مردم ایران رفتارهای خوبی ندارند. مگر کسانی که برای مثال در رانندگی حق دیگران را رعایت نمی‌کنند، که رانندگی افتضاح ما در دنیا معروف است، هر جا دلشان خواست پارک می‌کنند و یا اگر صف بانک طولانی باشد سراغ پارتی می‌روند، یا در خیابان آشغال می‌ریزند، یا اگر مرغ دولتی گیر بیاورند اضافه‌تر از نیاز می‌خرند که به بقیه نرسد، کسی غیر از همین مردم است؟ در تعطیلات شش روزه آخر مرداد ماه نزدیک پانصد و پنجاه هزار خودرو جریمه شدند. این‌ها عمدتاً کسانی بودند که نیاز واقعی به سفر هم نداشتند و حتّی در یک مورد جوانی که فیلمش پخش شد ادعا می‌کرد به شهر دیگری سفر کرده تا بستنی بخورد که دیگر به نوعی به تمسخر گرفتن کامل موضوع بود، موضوعی که نه فقط با جان خود فرد که با جان سایر مردم هم مرتبط بود. بماند چه کارهای عجیب و غریب دیگری توسط مردم برای ورود
به شهرها انجام شد! این پانصد و پنجاه هزار خودرو فقط بحث
برون شهری بود. در داخل شهرها مراسم مختلف، مهمانی‌ها و دورهمی‌ها هم بدون هیچ محدودیت خاصی به راه بود! اینکه مسئولین ایرانی اهمال کرده و مقصرند یک بعد ماجرا است. بعد دیگر ماجرا خود مردم هستند که حتّی در برابر زدن یک ماسک هم مقاومت می‌کنند! نمی‌شود یک طور حرف زد و طور دیگری رفتار کرد! در همین فضای مجازی جوک انتقادی جالبی پخش شد با این مضمون که "دوستم که در اینستاگرام پست گذاشته بود به مردم ایران کمک کنید الآن در راه شمال است!"
این‌ها مشتی بود نمونه خروار از تناقض‌های بی‌شمار در حرف زدن، رفتار و کردار مردم ایران. راستش معتقدم هر دلیل و توجیهی هم برای این رفتارها بیاوریم قابل قبول نیست. قبول دارم که این نوع رفتارها در مردم کشورهای دیگر هم مشاهده می‌شود و اینکه در همه کشورها آدم‌هایی با تیپ‌های شخصیتی و رفتاری مختلف وجود دارد امّا به نظرم این تناقض‌ها در ایران تنوع، فراوانی و تکرار بیشتری دارند. در این میان، رفتار مسئولین بی‌تردید در گسترش و توجیه این کارها توسط مردم تاثیر بسزایی دارد. در کتاب مطالعات اجتماعی پایه نهم نوشته ایران توانست جزو کشورهای برتر جهان در درمان کرونا باشد!؟ در حالی که هنوز مردم درگیر پیامدهای اهمال مسئولین در کنترل بیماری و نخریدن به موقع واکسن هستند و روزانه پانصد نفر از مردم به این خاطر جان می‌دهند در کتاب رسمی درسی دروغی چنین بزرگ نوشته می‌شود. خب می‌شود از مردم انتظار داشت دروغگو نباشند؟ می‌شود از آن‌ها انتظار داشت مسئولین را باور کنند و با آن‌ها همکاری داشته باشند!؟ در کتاب سال جدید این موضوع تعدیل شده ولی باز هم با واقعیت فاصله دارد. این اولین بار هم نیست که به مردم رسماَ دروغ گفته می‌شود، دروغی که هم در آموزه‌های اسلامی و هم آموزه‌های ایرانی بسیار بسیار نکوهش شده است. با همه این‌ها معتقدم هر فرد نه تنها باید مراقب سلامت روح و جسم خودش باشد بلکه در قبال سلامت روح و جسم خانواده اش، جامعه و مسئولین هم مسئول است چرا که جامعه از تک تک ما ساخته شده است. روی سنگ قبر متفکری نوشته شده اگر هر کس خودش را تغییر دهد دنیا خود به خود تغییر خواهد کرد. خدایا کشور را از دروغ، مسئول داخلی نادان و فاسد، خشکسالی و دشمن خارجی محافظت بفرما.