خروج از افغانستان ؛آغاز یا پایان؟

32 سال قبل آن هنگام که ژنرال بوریس گروموف فرمانده لشکر 40 ارتش سرخ به عنوان آخرین نظامی اتحاد جماهیر شوروی با پای پیاده خاک افغانستان را ترک می کرد، هیچ گاه گمان نمی برد که پس از سه دهه این سرنوشت گریبان گیر رقیب دیرینه روسیه یعنی آمریکا هم بشود. بامداد روز گذشته کریس دوناهو فرمانده لشکر ۸۲ هوابرد ارتش آمریکا به عنوان آخرین نظامی آمریکایی قدم به هواپیمای C-17 در فرودگاه کابل  گذاشت و این هواپیما در ساعت 23:59 به وقت کابل، فرودگاه بین المللی «حامد کرزی» را ترک کرد. 20 سال قبل وقتی تازه کار روزنامه نگاری را آغاز کرده بودم، مصادف با روزهایی بود که بوش پسر در تدارک حمله به افغانستان پس از حملات 11 سپتامبر بود. یادداشتی نوشتم با عنوان «افغانستان جنگ با اقلیم» که در آن با اشاره به تجربه شکست خورده حمله امپراتوری بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان چشم انداز روشنی هم برای حضور این ابرقدرت متصور نبود. حالا دو دهه از آن زمان گذشته و تاریخ دوباره تکرار شده است. یک ابرقدرت دیگر هم در افغانستان به زانو درآمده و نتوانسته به اهداف خود پس از یکی از طولانی ترین جنگ های تاریخ معاصر دست یابد. خروج آمریکا از افغانستان و پیامدهای آن را می توان از زوایای متفاوتی نگریست و نتایج  مختلفی برای آن برشمرد. جدا از این که دولت ایالات متحده در یک بازی باخت‌باخت در افغانستان گرفتار آمده بود و اگر می ماند مجبور بود همچنان هزینه های گزاف مالی و جانی  بپردازد و اگر می رفت باید عملا به شکست دو دهه اشغالگری خود اعتراف می کرد، این خروج علاوه بر این که چشم انداز نامشخصی درباره آینده فعالیت گروه های تروریستی درافغانستان، وضعیت آزادی ها و حقوق مردم  این کشور همچون تحصیل زنان و...  ایجاد می کند، تاثیراتی همچون بی اعتمادی خیلی از متحدان آمریکا را که برای حل بحران هایشان به او دلخوش کرده بودند در پی خواهد داشت. همین چند ماه قبل بود که جو بایدن، رئیس‌جمهوری آمریکا، با اعتماد و اطمینان خاطر گفت: «ما دست به اقدامی عجولانه برای خروج نخواهیم زد. ما این کار را با مسئولیت، می سنجیم و به طور امن انجام می دهیم. ما آن را با هماهنگی کامل با متحدان و شرکای خود انجام خواهیم داد.» ولی اتفاقی که افتاد کاملا چیز دیگری بود. کشوری که برای یک نسل کامل به حمایت آمریکا و غرب وابسته بود، ناگهان به حال خود رها شد. جروزالم پست در مطلبی به قلم «عاموتس عاسائِل» می نویسد: «این شکست نشان داد که امپراتوری ایالات متحده برای تسلط برجهان به پایان خود نزدیک شده است. چیزی که با تصرف هاوایی و فیلیپین در ۱۲۰ سال قبل شروع شد و سپس به قدرتمندترین امپراتوری تاریخ تبدیل گشت، اکنون از نظر اندازه به پوچی، از نظر هزینه به گزافی و از نظر اهداف به بی‌ربطی رسیده است.»درواقع، یکی از مشخص ترین نتایج این خروج اعلام صریح شکست ایده «صدور دموکراسی» است. این ایده که نسخه آمریکایی لیبرال دموکراسی کالایی قابل صادرات است و می‌توان آن را  به زور اسلحه و در لفافه شعارهای حقوق بشر و پروژه های «ملت سازی» به دیگران تحمیل کرد، عملا در یکی از مشهودترین نمونه های آزمایشگاهی خود به شکست انجامید و شاید بتوان گفت آن هایی که هنوز برای ایجاد تغییر در شرایطشان چشم به  تصمیمات اتاق بیضی کاخ سفید دوخته اند باید پاسخ  عملی خود را گرفته باشند که این ایده به پایان خط رسیده است.اکنون سوال این است که آیا این شکست باعث تغییر رویکرد و رویه آمریکا خواهد شد؟ یافتن پاسخ این سوال قطعا نیازمند صبر و گذشت زمان است اما آمریکا هم اکنون  در سراسر جهان ۸۰۰ پایگاه نظامی با 200 هزار سرباز یعنی برابر با کل ارتش فرانسه دارد  و حدود ۱۵۰ کشور از کل ۱۹۵ کشور جهان به نوعی میزبان نیروهای آمریکایی هستند. حجم نیرو و تجهیزاتی که  نشان می دهد این رویکرد همچنان یک پایه جدی  سیاست خارجی ایالات متحده است.متیو پتی مدیر اندیشکده «پیروزی بدون جنگ» در مطلبی با عنوان «سرانجام بایدن به سمت پایان جنگ‌های بی‌پایان در افغانستان حرکت کرد»، پاسخ جالبی به این سوال دارد: «این باید آغاز و نه پایان یک حرکت باشد که حضور طولانی‌مدت نیروهای نظامی گسترده را با «عملیات‌های پنهان، پیمانکاران خصوصی و هواپیماهای بدون سرنشین» جایگزین کند.» قطعا  آینده آبستن تحولات بسیاری است.