نقشه راه تحول دستگاه دیپلماسی

دکتر ناصر نوبری*:  مانیفست «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در گام دوم انقلاب» مجموعه‌ای است که ماحصل مطالعات و تجربیات مربوط به 40 سال اول انقلاب اسلامی ایران است. نگارنده در این 40 سال در امر سیاست خارجی هم به لحاظ تجربی و هم به لحاظ تئوریک در تلاش و کوشش بوده است. مدیریت اداره سیاسی وزارت امور خارجه، سفارت در شوروی سابق و تنش‌زدایی و برقراری روابط حسن همجواری و راهبردی با این ابر قدرت، طراحی و تاسیس بخش سخنگویی وزارت امور خارجه و مدیریت آن، مشاور استراتژیک و ارتقای بخش راهبردی وزارتخانه و بسیاری از فعالیت‌های گوناگون دیگر در صف و ستاد، همچنین ریاست دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه آزاد از جمله وظایف و مسؤولیت‌های نگارنده بوده است. در این مکتوب سعی شده هر چند به اختصار اما محورهای مهم و کلیدی مورد ابتلا در 8 بخش (دیپلماسی، دیپلمات، مذاکره، منافع، استراتژی، کارشناس، تبلیغات و وزارت امور خارجه) مورد بررسی و تجزیه و تحلیل بدون ملاحظات خاص جناحی و صرفا علمی و کارشناسانه قرار گیرد. رویکرد این مکتوب با هدف روشنگری برای امروز و آینده کشور هم برای مسؤولان و کارشناسان و نخبگان و هم برای ارتقای آگاهی ملی است. در این مجموعه کوشش شده، راهیابی و راه‌حل‌ها از طریق آسیب‌شناسی و ذکر نمونه‌های عینی و تجربی حاصل شود. بدیهی است که مطالب مطروحه مجمل و ناقص بوده اما می‌تواند باب گشایش بحث‌های علمی و تکمیلی این مباحث مهم -که بسیار ضروری و حیاتی برای گام دوم انقلاب است- باشد.  دیپلماسی: مجموعه سیاست‌ها و رفتارهای ناشی از سیاست خارجی، سیاست دفاعی- امنیتی، سیاست اقتصادی، سیاست فرهنگی- اجتماعی و سیاست تبلیغاتی- رسانه‌ای به منظور تنظیم سیاست‌ها و رفتارهای طرف‌های خارجی در جهت تامین منافع ملی جمهوری اسلامی ایران، «دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران» است. به عبارت دیگر به طور کلی مجموعه رفتارهای گوناگون و متنوع یک واحد سیاسی به منظور جلب دیگر واحدهای سیاسی برای بقا و رشد خود، «دیپلماسی» آن واحد سیاسی است. بر این اساس سیاست خارجی و سیاست دفاعی- امنیتی و سیاست اقتصادی و... همگی ابعاد و بخش‌هایی مکمل و تشکیل‌دهنده یک پیکر واحد به نام «دیپلماسی» کلی نظام یک کشور که در سطح رهبری کشور هدایت می‌شود، هستند و لذا نمی‌توانند در تعارض با یکدیگر باشند. این تعارضی که در کشور ما تحت عنوان تعارض بین دیپلماسی و میدان پیش آمد، اساسا غیرتخصصی و غیرحرفه‌ای بود و گویی دست راست پیکر واحد یک انسان بگوید دست چپ باید از او تبعیت کند، در حالی ‌که هر دو دست انسان باید از یک مغز واحد (که در کشور رهبری نظام است) تبعیت و همراهی و هماهنگی کنند. با توجه به موارد فوق هدایت ابعاد گوناگون تشکیل‌دهنده کلیت «دیپلماسی» کشور، جایگاهش در سطح رهبری نظام است اما «سیاست خارجی» که بخشی از کلیت «دیپلماسی» کشور است، جایگاهش در سطح وزارت امور خارجه است. در سال‌های گذشته دوگانگی و تعارض بین سیاست خارجی و سیاست دفاعی- امنیتی نابکاری در کشور پدید آورده و موجب زیان شده و بسیاری از ظرفیت‌های ارزشمند و بالقوه کشور را موقوف کرده است. در هیچ کشوری چنین دوگانگی و تعارضی دامنه‌دار نبوده و تداوم نمی‌یابد و اگر احیانا هم پیش آید، فورا باید ترمیم و اصلاح نرم‌افزاری و لزوما سخت‌افزاری شود، نه اینکه اختلاف و تعارض دامنه‌دار و مداوم و نهادینه شود. این تعارض و دوگانگی، باید در گام دوم انقلاب مجدانه برطرف و برای همیشه پایان داده شود. البته ممکن است فرماندهی نظام برای فریب دشمن تفاوت‌های ظاهری نرم‌تر یا سخت‌تر در ابعاد و بخش‌های گوناگون کشور پدید آورد اما مجریان این عملیات فریب باید به حقیقت موضوع توجه داشته باشند و نباید عملیات خود را جدی و حقیقی بپندارند و مدعی آنها شوند. حتی در برخی موارد نقش مجریان اینگونه عملیات فریب اهمیت‌شان بیشتر از مجریان عملیات حقیقی برای حصول اهداف عالی نظام است. نکته‌ای که در این میان باید بدان توجه داشت آن است که دستگاه سیاست خارجی به دلیل آنکه بیش از دیگر واحدها و دستگاه‌ها مستقیما در مواجهه با خارج و بیگانگان است، مسؤولیت و وظیفه و نقش بیشتری در تدوین و پیشنهاد‌سازی و در نهایت اجرای دیپلماسی کل نظام و کشور در قبال بیگانگان می‌تواند داشته باشد اما این وابسته به قوت حرفه‌ای و نظریه‌ای دستگاه سیاست خارجی در اجماع‌سازی بین دستگاه‌های گوناگون کشور و در نهایت اقناع رهبری و فرماندهی کل است و بخشنامه‌ای، حاصل نمی‌شود. باید توجه داشت مجموع رفتارها و مواضع دستگاه‌های گوناگون کشور، دیپلماسی کل کشور را در ذهن طرف‌های خارجی شکل می‌دهد و نه صرفا اظهارات مسؤولان سیاست خارجی، وقتی مسؤل سیاست خارجی مشغول مذاکره برای جلب طرف خارجی جهت امتیازگیری است اما همزمان رئیس‌جمهور می‌گوید انبارها و ذخایر کشور خالی است، مجموعه دیپلماسی کشور در ذهن طر‌ف‌های خارجی، ضعف و درماندگی را تصویر می‌کند و نه احیانا اظهارات از موضع قوت مذاکره‌کننده. اینجا ضعف دستگاه سیاست خارجی است که نتوانسته در اظهارات و مواضع بخش‌های گوناگون از جمله رئیس جمهور کشور، در دیپلماسی کل کشور و در قبال اهداف خارجی اجماع‌سازی کند. در استاندارد جهانی معمول است وزیر خارجه قوی و با مقبولیت بالا و با قدرت اجماع‌ساز برای دیپلماسی کل کشور برگزیده می‌شود و ما هم در گام دوم انقلاب باید چنین عمل کنیم. اگر نه وزیر خارجه باید تابع استراتژی دیپلماسی کل نظام باشد.  دیپلمات: دیپلمات‌ها در خط مقدم مواجهه با بیگانگان و در نقطه تماس مستقیم با خارجی‌ها قرار دارند. تعارض و دوگانه فوق‌الذکر که سال‌ها در کشور برقرار بوده از «دیپلمات» نیز یک مفهوم انحرافی ساخته است تا آنجا که مقام معظم رهبری فرمودند «من دیپلمات نیستم، من انقلابی‌ام» یعنی گویی اینکه دیپلمات بودن با انقلابی بودن در تعارض است. در این روند، دیپلمات مترادف نرم‌خوی واداده جلوه کرده، در حالی ‌که در استاندارد جهانی دیپلمات‌ها به دلیل اینکه در خط مقدم در برابر بیگانگان هستند، باید مقاوم‌ترین و متعهدترین افراد باشند و امکان نفوذ و امتیازگیری و باج‌خواهی بیگانگان را در همان خط مقدم مانع شوند و بر عکس، خود عامل پیشروی در برابر بیگانه باشند. اگر در جبهه‌های جنگ نیز خط مقدم به جای مقاومت و ایستادگی، دچار وادادگی باشد، آنگاه دشمن تا اردوگاه و ستاد فرماندهی نفوذ می‌کند و فرماندهی مجبور می‌شود خود رأسا در برابر دشمن مقاومت کند. اتفاقی که بارها در سال‌های گذشته در سیاست خارجی با آن مواجه بودیم و به‌ طور مستمر بارها شاهد آن بودیم که دیپلمات‌ها دچار وادادگی می‌شدند و رهبری هشدار می‌دادند و خطوط قرمز تعیین و دعوت به مقاومت می‌کردند اما همچنان دیپلمات‌ها واداده و خطوط قرمز را رها کرده بودند و اجازه نفوذ و عبور دشمن از خطوط قرمز را می‌دادند. در جهان برعکس است؛ «مایک پمپئو» وزیر خارجه «دونالد ترامپ» از ترامپ سرسخت‌تر بود، اکنون نیز «آنتونی بلینکن» سرسخت‌تر از «جو بایدن» است و قبل از همه و بیش از همه خود را در غائله افغانستان سپر بلای بایدن کرده است. اخیرا «ولادیمیر پوتین»، رئیس‌جمهور روسیه به «سرگئی لاوروف»، وزیر خارجه روسیه با لبخند گفته است مواضع شما سخت‌تر از مواضع وزیر جنگ است. باید مواضع خطوط مقدم چنان قوی باشد که دشمنان و بیگانگان به رهبری و فرماندهی پناه بیاورند و نه بالعکس که خطوط مقدم وا بدهند و رهبری به تنهایی و یک تنه مقاومت کند و مرتب هشدار دهد و بر حذر بدارد و خطوط قرمز تعیین کند. دیپلمات‌ها به عنوان افسران و سربازان خط مقدم همان‌طور که قرآن به موسی در برابر فرعون تصریح می‌کند باید قول لین و زبانی ملایم داشته و نرم‌‌خو باشند اما در صیانت از منافع ملی مقاوم و سرسخت باشند. متداول شدن این رویه معکوس است که باعث شده در کشور ما دیپلمات، معادل واداده و نامطمئن در صیانت از منافع ملی و غیرمقاوم و غیرانقلابی جلوه کند. در گام دوم انقلاب باید با دیالیز دستگاه سیاست خارجی، آن را به وضعیت مشابه استانداردهای جهانی تبدیل کنیم.  مذاکره: «مذاکره» برای سیاست خارجی یک وسیله و ابزار است مانند ماشین که برای نقل و انتقال است و ارزش ذاتی و مستقل ندارد. اگر از ماشین درست استفاده شود، می‌تواند شما را به مقصد برساند و اگر نادرست استفاده شود می‌تواند شما را به دره بیفکند. اینکه یک راننده ناشی باعث واژگونی ماشین شود، نباید منجر به پرهیز از ماشین شود، بلکه باید منجر به تغییر راننده ناشی شود. به‌ دلیل آن دوگانگی و تعارض و وادادگی و ناشی‌گری در مذاکرات، مذاکره نیز صرفا سمبل و وسیله‌ای برای وادادگی شناخته شده و لذا همین که اسم مذاکره می‌آید، بلافاصله در ذهن‌ها وادادگی و امتیازدهی متبادر می‌شود. آمریکایی‌ها، رو‌س‌ها، چینی‌ها، هندی‌ها، انگلیسی‌ها و دیگر قدرت‌ها همواره بر سر همه مسائل سیاسی، امنیتی، نظامی و استراتژیک مذاکره می‌کنند اما هرگز این مذاکرات جنبه وادادگی و از دست دادن منافع ملی هیچ یک از طرف‌ها شناخته نمی‌شود. حتی در مذاکره یک کشور کوچک مانند کره‌شمالی نیز دیدیم که اون، یک جوان 30 ساله، ترامپ، یک پیرمرد 70 ساله ابرقدرت را با پای پیاده به بیابان‌های کره کشاند و چندین مذاکره کرد اما کمترین امتیازی به طرف آمریکایی نداد. مردود کردن اصل مذاکره برای سیاست خارجی به ‌منزله مردود کردن اصل ماشین برای جابه‌جایی است. البته باید تصریح کرد در سال‌های گذشته به ‌دلیل انحرافات فوق‌الذکر در نرم‌افزار و سخت‌افزار و ناشی‌گری‌ها در سیاست خارجی، حساسیت نسبت به مذاکره، منطقی و حتی بعضا حیات‌بخش نیز بوده است اما در گام دوم انقلاب، با اصلاح و رفع انحرافات و ناشی‌گری‌های مذکور باید ما نیز درباره اصل مذاکرات، در استانداردهای جهانی قرار بگیریم و بیشتر و پیش‌تر از بقیه از آن استقبال کنیم. ممکن است گفته شود باید از مذاکره برای مذاکره و مذاکره فرسایشی پرهیز کنیم اما اگر ما حیات کشور را معطل و بند مذاکرات نکرده باشیم، آنقدر در مذاکرات حرفه‌ای ظاهر می‌شویم که طرف مقابل از مذاکرات فرسوده شود. قرآن نه ‌تنها موسی را از مذاکره مستقیم با فرعون منع نمی‌کند، بلکه حتی برای نحوه مذاکره با نرم‌خویی و ملایمت به موسی رهنمود هم می‌دهد. موسی با فرعون با نرمش مذاکره می‌کند اما ذره‌ای از منافع ملی قومش نمی‌گذرد و صرف‌نظر نمی‌کند. مساله بسیار مهمی که باید در نحوه مذاکرات و ملاقات‌ها و رفت‌ و آمدها بدان توجه کنیم آن است که با هر کشوری با روش و گویش مطابق آن کشور مواجهه و مذاکره کنیم. باید روش‌ها و نوع مذاکرات را نوین و ابتکاری و متنوع کنیم و نباید با یک روش و یک گویش ساده کلاسیک و سنتی با همه کشورها طرف شویم. شیوه کار و مذاکره با ابرقدرت‌ها متفاوت و با قدرت‌های متوسط متفاوت و با همسایگان عرب و غیرعرب و کوچک و بزرگ و... همگی بنا بر تفاوت و تنوع‌شان متفاوت است. مثلا در نحوه شرکت در اجلاس اخیر بغداد با توجه به شرایط دولت و رئیس‌جمهور جدید ایران و اهداف متنوع منطقه‌ای و بین‌المللی، نگاه پویا و رفتار نوین و ابتکاری و غیرکلاسیک می‌توانست دستاوردهای ارزشمندی حاصل کند. امام علی(ع) می‌فرمایند فرصت‌ها مثل ابرها می‌گذرند اما ما قهرمان از دست دادن فرصت‌های طلایی هستیم. یکسری عادات و روش‌های سنتی قدیمی دیپلماتیک، یک پیله ایستایی به دور دیپلماسی ما تنیده و آن را از پویایی درآورده و در سال‌های اخیر نیز محوریت برجام هم پیله ایستایی را ضخیم‌تر کرده است. بر همین اساس است که مقام معظم رهبری در نخستین دیدار با هیات دولت جدید تاکید کردند باید تحرک ما در عرصه دیپلماسی افزایش پیدا کند و مضاعف شود و نباید دیپلماسی را به قضیه هسته‌ای متصل کنیم. باید از پیله خود تنیده ایستایی بیرون بیاییم و با روش‌های نوین، دیپلماسی را پویا و پرتحرک کنیم. در مذاکرات پیش روی هسته‌ای نیز باید با بازنگری و شناخت دقیق منافع نرم‌افزاری و سخت‌افزاری‌مان، با نگاه نوین و با قوت وارد شویم و از تکرار روش‌های گذشته که به بن‌بست منجر شد پرهیز و با روش‌های بدیع و ابتکاری، بن‌بست‌شکنی و در جهت حصول توافق حرکت کنیم.  استراتژی: استراتژی جمهوری اسلامی ایران موسمی و نوسانی شده است؛ ۸ سال نگاه به غرب و پس از سرخوردگی، ۸ سال نگاه به شرق و دوباره پس از سرخوردگی ۸ سال نگاه به غرب و دوباره پس از سرخوردگی ۸ سال نگاه به شرق شروع می‌شود و... بنده به عنوان متخصص تنظیم روابط با ابرقدرت‌ها تاکید می‌کنم برای کشور مستقل جمهوری اسلامی ایران هر نوع محوریت و نگاه خاص به شرق یا غرب سم است. نگاه ما نه به شرق و نه به غرب نباید معطوف باشد، بلکه نگاه ما صرفا باید معطوف به «منافع ملی» باشد و باید با نگاه به منافع ملی و برای حصول «منافع ملی» آماده هر نوع تحرک و مانوری در سطح بین‌المللی باشیم. هر قدرت جهانی در محیط برابر و متوازن و متنوع، باید جلب همکاری با ایران شود و نه در محیطی انحصاری. محیط انحصاری برای هر قدرت بزرگ عملا فشار را بر ما مضاعف کرده و سرخوردگی‌ها را تکرار و گرایش‌های نوسانی را تکرار خواهد کرد. در اینجا برای روشن شدن موضوع، یک خصلت مشترک از ابرقدرت‌ها را بیان می‌کنم: وقتی شما دچار مشکل و ضعف شوید، قدرت‌های بزرگ چه دوست شما و چه دشمن شما، روی شما می‌نشینند و فشار می‌آورند. ابرقدرت دشمن می‌گوید این نشستن من محصول دشمنیت است و ابرقدرت دوست می‌گوید من هم در کنار دشمنت روی تو نشستم که نگذارم دشمنت روی تو خیلی فشار آورد! در دوره نگاه به شرق در ایران، ۶ قطعنامه توسط اجماع شرق با غرب علیه ایران در شورای امنیت صادر شد و در دوره نگاه به غرب در ایران، فشار حداکثری آمریکا و غرب علیه ایران اعمال شد که این فشار حداکثری آمریکا اکنون 9 ماه پس از روی کار آمدن دموکرات‌ها همچنان ادامه دارد. در مذاکرات هسته‌ای موسوم به 1+5، روسیه و چین که دوست ما بودند مقابل ما و در کنار دشمن ما نشستند و گفتند این طرف نشستیم تا فشار آمریکا را کنترل کنیم، در حالی ‌که اگر کنار ما می‌نشستند فشار آمریکا کاملا مهار می‌شد. بنابراین در گام دوم انقلاب توجه کنیم که ابرقدرت خوب و بد نداریم، این خصلت و خوی مشترک همه ابرقدرت‌هاست که در هر حال روی ضعیف می‌نشینند؛ فقط بهانه‌های‌شان متفاوت است. در گام دوم انقلاب باید نه نگاه به شرق و نه نگاه به غرب داشته باشیم، فقط باید «نگاه به منافع ملی جمهوری اسلامی ایران» داشته باشیم و هیچ قدرتی ما را در انحصار خود نبیند. ما همواره آماده هر نوع مانوری در صحنه بین‌المللی باید باشیم و در جهان، رقابت مثبت به نفع خود برقرار کنیم. باید این درس را از سال‌های گذشته گرفته باشیم که «اعتماد» صرف به هر یک از قدرت‌های بزرگ، سم است.  کارشناس: «من اجتهد فاصاب فله اجران و من اخطا فله اجر واحد»؛ بر اساس این حدیث منقول از پیامبر اکرم(ص) که مورد اجماع همه علمای جهان اسلام است، رویه‌ای در فقه باب شده و آن اینکه در اجتهاد مساله و موضوعی در فقه اگر عالم درست تشخیص داده باشد ۲ پاداش دارد اما حتی اگر غلط هم تشخیص داده باشد یک پاداش خواهد داشت. این رویه که از سوی پیامبر اکرم‌(ص) رواج یافته به منظور ترغیب و ترویج باب تفقه و اجتهاد در فقه است. به عبارت دیگر امر «کارشناسی» در فقه به منظور تشخیص و یافتن پاسخ مسائل فقهی بسیار توصیه و تشویق شده تا آنجا که برای شجاعت در ورود بدین امر حتی پیامبر فرموده‌اند از نتایج کارشناسی و تفقه و اجتهاد نگران نباشید، چرا که اگر همه توجهات و روش‌ها و کوشش‌های لازم در امر کارشناسی برای تشخیص مسائل و راه‌حل‌ها انجام شده باشد، حتی اگر به تشخیص غلط مساله‌ای هم منجر شده باشد، در عین حال کارشناس یک پاداش خواهد داشت. به جرأت می‌توان گفت مهم‌ترین معضل کشور ما در سال‌های گذشته که ریشه و علت‌العلل اکثر مشکلات کشور بوده است، معضل اهمیت ندادن و بها ندادن و اصل قرار ندادن «کارشناسی و کارشناس» است. کارشناس به جای تفقه و کوشش و اندیشه بی‌طرفانه جهت تحلیل و مکاشفه حقایق و رویدادها و راه‌حل‌ها، بیشتر معطوف به توجه بر منافع شخصی و ملاحظات مدیریتی است. دستگاه عریض و طویل وزارت امور خارجه با هزاران کارشناس و کادر در ایران و سراسر جهان و با صرف بودجه‌های کلان ارزی و ریالی در طول این سال‌ها حتی یک گزارش کارشناسی در نقد و بررسی برجام و توافقات مربوط نداشته است، در حالی ‌که اساسا وزارت امور خارجه یک دستگاه کارشناسی است. واقعا در این سال‌ها، مذاکرات و موافقتنامه‌ها و مفاد برجام هیچ موردی برای نقد و بررسی و رفع نواقص و تکمیل و هدایت نداشته است! اما دستگاه وزارت امور خارجه نه‌ تنها خاموش در بیرون، بلکه خاموش در درون نیز بوده است. 20 سال پیش که مشاور استراتژیک وزارت امور خارجه بودم، وقتی که استراتژی «اعتماد‌سازی» در قبال مسائل هسته‌ای در شورای استراتژیک وزارت امور خارجه می‌خواست تصویب شود، بنده با آن مخالفت کردم و آن را مورد نقد جدی علمی قرار دادم و با استناد به وقایع و شواهد و حقایق حاکم بر روابط بین‌الملل تاکید کردم این استراتژی کشور مستقل ایران را در «بحران» فرو خواهد برد. بنده تصریح کردم طرف‌های مقابل به بهانه ‌«اعتماد‌سازی» امتیازات مورد نظرشان را از ما می‌گیرند و بعد وقتی نوبت ما می‌شود، به بهانه‌های گوناگون از ارائه امتیازات مورد نظر ما طفره می‌روند و دوباره باید در حالی که دست‌مان را خالی کرده‌اند، با آنها مواجه شویم. بر این اساس بنده به جای آن، استراتژی «اقدامات همزمان متقابل و متناظر» را پیشنهاد کردم و قویا تاکید کردم این موضوع بسیار جنبه حیاتی برای کشور دارد اما به ‌جای توجه به آن، چون مجدانه با دیدگاه مدیریت مخالفت کرده بودم، دستور اخراج بنده را صادر کردند. 20 سال دولت‌های آقایان خاتمی و احمدی‌نژاد و روحانی هر کدام به ‌نحوی به طرف مقابل «اعتماد» کردند و شکست خوردند و کشور را دچار بحران کردند تا بالاخره امروز معلوم شده «اعتماد» و توقع اخلاق و معرفت و وفا در روابط بین‌الملل منسوخ و اشتباه استراتژیک است. مناسبات کشورهای مستقل در روابط بین‌الملل بر اساس توازن و تعادل اهرم‌ها و هم‌ترازی منافع متقابل تنظیم و برقرار می‌شود. مثال‌ها و نمونه‌های متعددی نه صرفا در سیاست خارجی، بلکه در دیگر ابعاد کشور نیز می‌توان برشمرد که نشان می‌دهد ریشه بسیاری از معضلات و مشکلات و بحران‌های کشور در عدم توجه جدی به امر «کارشناسی و کارشناس» بوده است. نمونه «جام زهر» نیز از این دست است و باید در گام دوم انقلاب این معضل در تمام ابعاد کشور بویژه در سیاست خارجی برطرف شود. تبلیغات: آنچه امروز تحت عنوان دیپلماسی عمومی یا علنی یا رسانه‌ای نامیده می‌شود، همگی در واقع مجموعه انواع گوناگون تبلیغات مؤثر کشور برای جلب طرف‌های خارجی است. اساسا تبلیغات و دیپلماسی عمومی به اندازه قرن حاضر در اصل دیپلماسی مؤثر نبوده است. در قرون گذشته دیپلماسی بیشتر در چارچوب توافقات و مذاکرات پنهان شکل می‌گرفت اما امروز تبلیغات و دیپلماسی عمومی و مدیریت افکار عمومی در سطح ملی و بین‌المللی بخش مؤثر و تعیین‌کننده‌ای از اصل دیپلماسی را تشکیل می‌دهد. اگر بخواهیم صادقانه قضاوت کنیم، در 40 سال گذشته با توجه به سازمان‌های متعدد و عریض و طویل تبلیغاتی و کل بودجه‌ها و هزینه‌هایی که برای تبلیغات صرف کرده‌ایم، تبلیغات‌مان بسیار ضعیف و کم‌اثر و ناهمگون و غیر‌حرفه‌ای بوده است. دیپلماسی عمومی وزارت امور خارجه باید نقش محوری در تخصصی و حرفه‌ای کردن بخش تبلیغات خارجی داشته باشد اما تاکنون نتوانسته چنین نقشی را ایفا کند و بیشتر پدافندی و منفعلانه به جای آفندی و مبتکرانه عمل کرده است. به عنوان نمونه در قبال سردار شهید قاسم سلیمانی به عنوان قهرمان مبارزه با داعش و پیروزی بر آن، ظرفیت‌های واقعی و بالقوه و بالفعل بین‌المللی سردار در جهان بسیار بالاتر از آنچه ما در جهان بدان پرداختیم بود. ترامپ می‌گوید نخست‌وزیر پاکستان به او گفته است در 100 سال گذشته در خاورمیانه مهم‌ترین رویداد، ترور سردار سلیمانی بوده است. روس‌ها وی را نه یک سردار ایرانی، بلکه یک ژنرال بین‌المللی خطاب کردند. «رابرت مالی» نماینده ویژه آمریکا در امور ایران اخیرا گفت ترور سلیمانی خشونت را بیشتر و خاورمیانه را نا‌امن‌تر و بی‌ثبات‌تر کرده است. این دیدگاه‌ها نشان می‌دهد سردار شهید سلیمانی دارای چه ظرفیت‌های بین‌المللی بالایی بوده است اما ما با ضعف‌مان اجازه دادیم دشمنان، سردار را تروریست و عامل بی‌ثبات‌کننده خاورمیانه جلوه دهند تا بتوانند این شهید را ترور کنند. اظهارات رابرت مالی نشان می‌دهد شهید سلیمانی دارای شخصیتی بارز و ثبات‌ساز و کنترل‌بخش حتی نزد محافل شناخته شده و مؤثر در آمریکا نیز بوده است. شهید سلیمانی به اعتراف دوست و دشمن سردمدار مبارزه با داعش در منطقه بود و وقتی که برای نخستین‌بار شکست داعش و پیروزی بر داعش را اعلام کرد، ما باید سردار را به عنوان قهرمان مبارزه و پیروزی بر تروریسم کاندیدای مدال‌های صلح جهانی می‌کردیم. ممکن است گفته شود محافل جهانی بدان تن نمی‌دادند، مهم نیست، مهم آن بود که سردار سلیمانی به عنوان قهرمان صلح و مبارزه با تروریسم در جهان تبلیغ و فضا برای ترورش به عنوان تروریست مخدوش می‌شد. خطر و وحشت تروریسم داعش سراسر اروپا را فرا گرفته بود و اگر داعش در نطفه خفه نمی‌شد، امروز اروپا از آن عاجز و در نا‌امنی فرو رفته بود. ما باید با تبلیغات‌مان به اروپایی‌ها نشان می‌دادیم سردار سلیمانی امنیت را برای اروپایی‌ها به ارمغان آورده است. اگر سردار سلیمانی نبود، آمریکا و ناتو مانند آنچه در افغانستان شاهدیم که از طالبان عاصی شده و شکست‌ خورده و فرار کردند، از داعش شکست می‌خوردند و عراق و سوریه و لبنان به دست داعش می‌افتاد و داعش به مرزهای اروپا می‌رسید و کل اروپا به ناامنی دائم فرو می‌رفت. ببینید چقدر زمینه‌های کار برای دیپلماسی عمومی داشتیم اما ضعف و غفلت ما اجازه داد باند محدود ترامپ این سردار بزرگ را به عنوان تروریست براحتی ترور کند. در گام دوم انقلاب بسیار ضروری و مهم است نقطه ‌ضعف‌مان در دیپلماسی عمومی را برطرف کنیم.  وزارت امور خارجه: وزارت امور خارجه بسیار لخت و سنگین شده است و باید در گام دوم انقلاب چابک‌سازی شود. این وزارتخانه که در مرحله اول یک دستگاه کارشناسی حرفه‌ای است، از این وظیفه اصلی به دور مانده است. تفاوت فاحش بین حقوق دلاری و حقوق ریالی بسیار وسوسه‌انگیز است، لذا خواه‌ناخواه اکثر ما را محافظه‌کار و ملاحظه‌کار می‌کند و ملاحظه‌کاری نیز در تضاد با امر کارشناسی بی‌طرفانه و حرفه‌ای است. در هر حال نمی‌توان دریافت حقوق دلاری را حذف کرد و نمی‌توان در خارج از کشور با ریال زندگی کرد اما می‌توان با تغییر جدی و اساسی در نگاه و مشی مدیریتی به جای رابطه بین «ملاحظه‌کاری» با «دلار»، برعکس، رابطه «کارشناسی جدی حرفه‌ای و علمی» با «دلار» برقرار کرد که در نهایت باید به تعهد اعتقادی و انسانی تبدیل شود. اگر مدیریت به طور جدی متحول شده و در این مسیر حرکت کند، دستگاه از لختی و سنگینی بیرون آمده و اتومات در جهت چابک‌سازی حرکت خواهد کرد. در سال‌های گذشته بارها برای تحول و به حرکت درآوردن وزارت امور خارجه ساختارها را تغییر داده‌اند. یک بار برای تحول و کارآمدی، بخش‌های اقتصادی را با بخش‌های سیاسی ادغام کرده‌اند و بار دیگر برای اهمیت بیشتر، معاونت اقتصادی تشکیل داده‌اند و... در حالی ‌که هر چقدر کوزه را تکان بدهید و بالا پایین کنید، در هر حال از کوزه همان برون تراود که در اوست. بعضا برای مفید‌سازی وزارت امور خارجه در جهت تامین منافع اقتصادی و... گفته شده است نامش را عوض کنیم یا از وزارتخانه‌های دیگر مانند بازرگانی و اقتصاد و... افرادی را وارد وزارت امور خارجه کنیم و بودجه‌های بیشتری صرف کنیم. در حالی ‌که اصل مشکل، نرم‌افزاری است و نه سخت‌افزاری، اگر نرم‌افزار و مشی مدیریت حاکم بر این وزارتخانه تغییر و تحول اساسی نیابد، هر چقدر هم افراد از بیرون وارد کنیم و درون این کوزه بریزیم، در نهایت خواه‌ناخواه آنها به کاسبی شخصی اما بی‌پرواتر خواهند پرداخت و حداقل این محیط نسبی سلامت فعلی را نیز بر هم خواهند زد. وزارت امور خارجه هم‌اکنون نیرو و پرسنل به اندازه کافی و حتی بیشتر از نیاز دارد و لازم نیست افرادی هم بدان اضافه و سنگین‌تر شود، بلکه کافی است این کادر در جهت منافع سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کاملا متحول و بدرستی بر اساس اهداف و مزیت‌ها و اولویت‌ها و استراتژی‌های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در کشورهای هدف توجیه و سازماندهی شوند. وزارت امور خارجه و سفارتخانه‌ها باید در جهت تسهیل و روان‌سازی و ساماندهی روابط اقتصادی برای بازرگانان و تاجران عمل و حرکت کنند، نه اینکه بازرگانان بیایند و به تجارت و بازرگانی بپردازند. در گام دوم انقلاب اولا باید نرم‌افزار حاکم بر این وزارتخانه کاملا در جهت کارشناسی حرفه‌ای و استراتژی‌ها و منافع متنوع ملی و مزیت‌ها متحول شود، ثانیا باید به لحاظ سخت‌افزاری بسیاری از مراکزی که در حال حاضر اهداف و اولویت‌های منافع‌مان را تامین نمی‌کنند، حذف شوند و دستگاه را باید بر اساس اولویت مزیت‌ها برای تحرک بیشتر و قوی‌تر سبک‌بال و چابک کنیم و نباید آن را برعکس، متورم‌تر و سنگین‌تر کنیم. *آخرین سفیر جمهوری اسلامی ایران در شوروی