سياست گام به گام و صبر استراتژيك در برابر طالبان

در همسايگي ايران عزيز، اين روزها تحولاتي با سرعت در جريان است كه نمي‌توان نسبت به آن بي‌تفاوت بود، به ويژه كه مي‌تواند بر ايران و آينده منطقه نيز اثر بگذارد. به نظر مي‌رسد اين تحولات از پيچيدگي‌هاي فراواني برخوردار است و بسياري از ابعاد آن هنوز روشن نشده است و لذا اتخاذ هر رويكردي نسبت به اين معماي پيراموني، نيازمند تامل است. در اين حال جرياني تلاش دارد با اطلاعات يك سويه و بعضا دستكاري شده، ذهنيت افكار عمومي را به سرعت نسبت به طالبان بهبود داده و هر ديدگاه منتقد طالبان را متهم يا ملكوك كند. اين رويكردها حيرت‌انگيز است. هر عقل سليمي كه تجربه تاريخي و دورانديشانه دارد، اذعان دارد، طالبان هرقدر تغيير كرده و عقلانيت و مدنيت يافته باشد، 
تا تبديل شدن به طرفي قابل اعتماد راه درازي 
در پيش است!  طالبان طي يك جنگ طولاني و البته نهايتا از خلال يك توافق با امريكا و حمايت پاكستان به قدرت رسيده است. طالبان البته توافقاتي با ايران و چين و روسيه و عربستان و... نيز داشته است. اما اين توافقات هر چه باشد، خارج از اراده ملت افغانستان صورت گرفته و ايران نيز نقش اصلي و محوري در آن ندارد. ضرورتي ندارد روي اين توافقات مبهم و نامعلوم و البته شكننده، بيش از اندازه حساب كرد و براي خوشامد يا جلب رضايت بيشتر طالبان، از همه دست شست. تجربه نشان داده است كه جريانات در دوران انتقالي با دوران حاكميت تفاوت فراواني دارند و در مسير بسط و تثبيت سلطه، چرخش‌هاي فراواني از خود نشان مي‌دهند. علاوه بر آن تاريخ منطقه پر از بدعهدي و خيانت و ستيزه‌گري است. نكته مهم ديگر اين است كه اگر در سابقه بسياري از جريانات فعلي افغانستان جست‌وجو كنيم، تا دلتان بخواهد، افراط و تفريط و انحراف و فساد و خيانت و خشونت و وابستگي يافت مي‌شود. اين ميراث خشن نيز يك‌شبه محو نمي‌شود! و البته كه طالبان، نماينده قاطبه ملت افغانستان نيست و جنبشي مستقل و صددرصد اصيل تلقي نمي‌شود، بلكه تاكنون جنبشي وابسته بوده است. اينك نيز ملغمه‌اي از انديشه‌هاي جريان حقاني و القاعده و داعش در حاشيه و بطن خود دارد و معلوم نيست تا چه اندازه در بلندمدت بخواهد يا بتواند حساب خود را از آنها جدا كند. در چنين شرايطي گرچه شكي نيست كه بايد از شكست و خروج امريكا و ناتو از افغانستان كه دست‌شان به خون ملت‌هاي منطقه آلوده است خرسند باشيم، اما لازم نيست افكار عمومي را به نفع طالبان بي ‌در و پيكر با آن انديشه‌هاي افراطي و سوابق وحشتناك از افراط و خشونت و خونريزي تغيير دهيم. همچنانكه ضرورت ندارد با ديگر جريانات افغانستان نظير جريان مقاومت پنجشير و احمد مسعود، قطع رابطه كرده يا آنان را ملكوك يا تبديل به دشمن‌ سازيم. از جمله بسياري از ميليون‌ها مهاجري كه اين سال‌ها ميهمان ايران و پاكستان و ديگر نقاط بوده‌اند و به وطن‌شان بازگشته يا هنوز ساكن ايران و پاكستان و.... هستند و همچنين اقوام و هم‌زبان‌ها و هم‌مذهبي‌هايي كه اتفاقا در اين سال‌هاي دشوار مورد حمايت ايران بوده‌اند، نسبت به طالبان نگاه مثبتي ندارند و خشونت‌هاي اين گروه را فراموش نكرده‌اند، ولو سياست صبر و سكوت پيشه كرده باشند. ضرورتي ندارد كه هر كه غير طالبان است 
-چه در افغانستان و چه در ايران- را صهيونيست و امريكايي معرفي كرد و البته كه اين به معناي درگيري و ستيز غير ضروري با طالبان نيز نيست كه از آن نيز بايد به جديت دوري جست.  استدلال به ظاهر ضدامريكايي بودن طالبان ملاك درستي براي همپيماني با آن نيست. اگر چنين بود چرا در اين بيست سال از آنها دوري جسته‌ايم يا از ابتداي انقلاب كنار شوروي آن روزها قرار نگرفتيم؟ و اگر صرفا مسلماني‌شان ملاك است، چرا ده‌ها سال است با جريان انحرافي وهابيت، ستيز فرهنگي سياسي داريم و اين همه هزينه پرداخته‌ايم، مگر تفاوت اين دو در انديشه‌هاي انحرافي از كجا تا به كجاست؟ بايد ملاك‌هاي جامع و اطمينان‌بخشي در ميان آورد. جرياني كه مي‌خواهد همه ايران را پشت طالبان قرار دهد، مراقب باشد اگر فردا طالبان شيوه القاعده و داعش يا وهابيت را پيش گرفت يا نوچه و آلت دست اين و آن و پياده‌ساز نقشه ديگران شد، چه خواهد كرد؟  مي‌توان صبر استراتژيك پيشه و نگاهي آينده‌نگرانه داشت. اهل سياست و تدبير و امنيت ملي مي‌توانند با نگاهي راهبردي شيوه‌اي دقيق و دورانديشانه را اتخاذ كرده و منافع بلندمدت ايران و تشيع و مردم افغانستان و منطقه را ببينند، جانب احتياط را گرفته و روشي مشروط و گام به گام پيشه كنند، ولو نهايتا به نوعي سياست دوگانه ارتباط سياسي با طالبان و در اين حال نقد و فشار به آن‌ براي اصلاح و تغيير بيشتر و بيشتر آن بينجامد. 
 
تدوين چنين سياستي نيازمند اين است كه باور داشته باشيم ملت افغانستان نيازمند دولتي مستقل و فراگير است. اينكه مردم از ناكارآمدي و فساد دولت غني و به ستوه آمدن از اشغالگري امريكا، يا ترس از ناامني‌ها و جنايات طالبان، تسليم طالبان شده باشند يك مطلب است و اينكه انتخاب‌شان چيست، مطلب ديگر. لذا بايد به طالبان از طرق مختلف سياسي آموخت كه به استقرار دولتي ملي تمكين و خود نيز رويكرد استقلال از بيگانه ولو پاكستان و چين را پيشه كند. بايد به طالبان آموخت كه حق انحصار و استبداد ندارد و بايد به زن و مرد افغان و به جريانات داخلي و مردمي افغانستان از جمله جريان پنجشير احترام بگذارد و راه گفت‌وگو را دنبال كند و حق ندارد خشونت و مردم‌كشي را توجيه كند،چنان‌كه در دوران حضور امريكا شاهد بوديم، طالبان مكررا مردم به استضعاف كشيده خود را به اسم هدف قرار دادن امريكايي‌ها يا سكوت در برابر اشغال امريكايي‌ها به خاك و خون مي‌كشيد، چنان‌كه امريكا نيز به اسم هدف قرار دادن طالبان، بارها و بارها مردم مظلوم و غيرمسلح را هدف قرار داد.  مي‌دانيم كه شرق دوران طولاني از استبداد را تجربه كرده و مي‌كند. از چين تا پاكستان و عربستان و امارات و... حتي در روسيه و تركيه با روساي تكرار شونده، مردم‌سالاري به يك شوخي شبيه شده است. منطقه خاورميانه و اطراف آن جولانگاه و محل رقابت و بعضا ستيز حكومت‌ها و رژيم‌هايي است كه مدعي گفتمان‌ها يا سيستم‌هاي مختلف ايدئولوژيك و مذهبي هستند و از قضا اكثرا بدترين چهره از مذهب خود را به نمايش مي‌گذارند. با تسلط طالبان، احتمال وقوع هزاران هزار خبط آن هم به نام اسلام عزيز وجود دارد. وظيفه ماست و شايسته است در هر حال منادي ارزش‌هاي اخلاقي و حقوق انساني و مردم‌سالاري باشيم و مراقب روزي باشيم كه ممكن است طالبان با توجيهات شرعي و سياسي خود، استبداد سياهي را حاكم كرده، مردم افغانستان از جمله شيعيان را لت و كوب كرده و به خاك و خون بكشد. در چنين شرايطي رويكرد آينده‌نگرانه حكم مي‌كند كه به جاي مانع‌تراشي و تمسخر مخالفان طالبان و منتقدان رفتار رسمي و به جاي تطهير طالبان در ايران، بگذاريم نهادهاي مدني و افكارعمومي كار خود را بكنند. چه دليلي دارد در اين‌گونه تحولات كه ماهيت فرهنگي و انساني آن كمتر از ماهيت سياسي آن نيست، نهادهاي مدني خاموش شوند؟ در همين جهت ضرورتي ندارد با اجتماعات در برابر سفارت پاكستان مخالفت شود يا معترضان به پاكستان و طالبان را با خشونت پراكنده ساخت. هيچ ايرادي ندارد، اگر سياست رسمي به هر دليل موافق ارتباط با طالبان است كه البته بايد براي آن توضيح مناسب ارايه دهد، سياست غيررسمي و جامعه مدني تصميم خودش را داشته باشد.  بگذريم و به اصل بحث بگرديم؛ در ايران هيچ جريان شناخته شده، موافق مداخله نظامي در افغانستان نيست. اما در موضوع چگونگي اتخاذ مواضع سياسي و فرهنگي و رسانه‌اي كه ضامن منافع بلندمدت ملي ايران، مصالح شيعيان و اسلام و ملت افعانستان و منطقه باشد، اختلاف‌نظرهاي جدي و عميق وجود دارد كه‌ هيچ ايرادي بر آن وارد نيست و بسيار هم مناسب و ضروري هر ملت رشيد است. از هرات تا كابل و ساكنان پنجشير و مردمان ساير نقاط افعانستان تا ابد همسايه ما خواهند بود، لذا در همه حال بايد حامي ملت افعانستان بود و با دولت‌ها به تناسب تنظيم رفتار كرد. در اين مسير نيازمند اتخاذ رويكرد هوشمندانه‌تر در همه سطوح با بهره‌گيري از ديدگاه طيف وسيع‌تري از نخبگان و همچنين فضاي بازتر و مستقل‌تر رسانه‌اي هستيم كه بتواند همه گفتمان‌هاي داخلي را نمايندگي كند.  نسبت به حجم انبوه سلاحي كه عامدانه دراختيار طالبان گذاشته شد، شبهه دارم، اما شخصا چندان نگران تهديد يا تاثير امنيتي طالبان بر ايران نيستم، چراكه به لطف خداوند، نيروهاي توانمند و هوشمند نظامي ايران اجازه تحرك به آنها نخواهند داد و مصلحت طالبان نيز چنين تحركي نيست، علاوه بر اين، دولت احتمالي طالبان نيز در قالب حكومت محدوديت‌هاي بيشتري در قبال رفتارهاي غيرحقوقي نسبت به همسايگان خواهد داشت و از نظر اقتصادي نيز اجبارا وابسته به همسايگان خواهد بود. اما با رفتارهاي سياسي و رسانه‌اي و چرخش‌هاي برخي جريانات داخلي در اين روزها كه شيفته طالبان شده‌اند و از آن يك مقاومت اصيل ساخته‌اند، جا دارد نگران نفوذ يا تهديد فرهنگي و تاثير گفتماني طالبان بر برخي جريانات سياسي و فرهنگي ايران و منطقه باشيم. بيم آن مي‌رود كه براي توجيه سياست رسمي، خدايي ناكرده شخصيت‌ها و رسانه‌ها و جريانات در دام توجيه طالبان بيفتند و چهره اين جريان را تطهير كنند.   والسلام عليكم و رحمه‌الله و بركاته