چرا به سوریه رفتیم اما به افغانستان نه

علی شعبانی:  بازار شبهه‌افکنی‌ها علیه سیاست‌های نظام مقدس جمهوری اسلامی در منطقه و جهان بسیار داغ بود و با تحولات اخیر افغانستان داغ‌تر نیز شد. انتقاد برخی معاندان، معارضان و اصلاح‌طلبان نسبت به سیاست خارجی نظام مخصوص این روزها نیست و از سال‌ها قبل همزمان با شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی با انتقاد از تسخیر لانه جاسوسی از سوی نهضت آزادی و متعاقبا درخواست پایان جنگ بعد از فتح خرمشهر(در حالی که بخش‌های زیادی از سرزمین‌مان هنوز در تصرف دشمن بود) آغاز شد و بعدها با درخواست کمک به صدام در حمله آمریکا به این کشور ادامه یافت و... بازخوانی مواضع وادادگان در این 40 سال را به فرصتی دیگر می‌سپارم و در اینجا به نقد ادعاهایی درباره حمایت ایران از سوریه و مقایسه آن با افغانستان می‌پردازم.   با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و شکل‌گیری نظام اسلامی، رژیم‌های مرتجع و وابسته در منطقه خیلی زود به مخالفت با این پدیده مبارک پرداختند و در میان کشورهای منطقه تنها کشوری که برخلاف سایرین به حمایت از ایران پرداخت، جمهوری عربی سوریه بود.   خیلی زود دشمنان انقلاب اسلامی رژیم بعث عراق را به یک جنگ نیابتی علیه ایران تجهیز و تحریک کردند و کشورهای مختلف از عربستان، اردن، کویت، سودان، مصر، الجزایر، مراکش، سومالی و... میلیون‌ها دلار کمک‌های نقدی و غیرنقدی و حتی نیرو برای جنگ با ایران اعزام کردند و تنها کشور عربی منطقه که نه تنها در جبهه حامیان صدام قرار نگرفت، بلکه با حمایت سیاسی و نظامی به کمک ایران اسلامی آمد، سوریه بود. در روزهایی که جهان غرب و استکبار ما را تحریم تسلیحاتی کرده بودند و مردم ما زیر موشکباران صدامیان بودند، این سوریه بود که با واگذاری چند فروند موشک اسکاد به ایران، موازنه را در جنگ تحمیلی تغییر داد.   حمایت‌های سوریه از ایران به همین جا نیز ختم نشد و سوریه در شرایطی که سیاست‌های بازدارندگی ایران و حمایت از جبهه مقاومت در لبنان و فلسطین، نیاز به کریدور قابل اعتماد و مستمری داشت، به ایران اجازه داد از طریق سوریه به حمایت از جنبش‌های مقاومت در لبنان و فلسطین بپردازد؛ مسیری که اگر برای ایران فراهم نمی‌شد، قطعا برای اجرای سیاست‌های منطقه‌ای ایران مشکلاتی ایجاد می‌کرد.   در شرایطی که ایران به تنهایی در مقابل تمام جبهه استکبار و صدام و صدامیان ایستاده بود و تحریم تسلیحاتی مشکلاتی برای رزمندگان ایجاد می‌کرد، این سوریه بود که به نیابت از ما خریدهای تسلیحاتی انجام و به ایران تحویل می‌داد.    همکاری نزدیک ایران و سوریه بعد از جنگ تحمیلی نیز ادامه داشت و با درگذشت مرحوم «حافظ اسد» و روی کار آمدن بشار اسد او نیز همانند پدرش در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفت و هزینه سنگینی را برای این همراهی پرداخت کرد تا اینکه با تحریک برخی عوامل خارجی، گروهی از معارضان در سوریه اقدام برای سرنگونی دولت بشار اسد را آغاز کردند و چیزی نمانده بود تا جمهوری اسلامی یکی از مهم‌ترین حامیان سنتی و یکی از پایگاه‌های استراتژیک منطقه‌ای خود را از دست بدهد. حتی معارضان تا نزدیکی کاخ ریاست‌جمهوری سوریه پیش آمدند و ایران اسلامی ۲ راه داشت؛ یا به رسم عزت و حکمت به نصرت یار دیرین خود و حفظ پایگاه منطقه‌ای بپردازد یا برخلاف مسلک و مرام ایران و ایرانی متحد دیرینه خود را رها کند و این ننگ را در تاریخ به نام خود ثبت کند و فرصت دهد تا دشمنان این آب و خاک قدمی برای نزدیک‌تر شدن به مرزهای غربی کشور بردارند و حلقه اتحاد منطقه‌ای مقاومت را از هم بگسلند.   سرانجام تدبیر حکیمانه ولایت فقیه و رهبر امت اسلامی بر این راهبرد استوار شد که نظام سوریه در این شرایط خاص تنها نماند و مورد حمایت قرار گیرد. این شرایط دشوار در سوریه ادامه داشت تا اینکه جریان تکفیری داعش توسط استکبار جهانی با استفاده از لشکریانی فراملیتی به یاری معارضان آمدند و خون همه را جز خودشان مباح برشمردند و با داعیه تشکیل دولت اسلامی، منطقه‌ای وسیع از شامات و عراق گرفته تا ایران و افغانستان را هدف‌گذاری کردند و منطقه‌ای به وسعت عراق و سوریه و لیبی و یمن و حتی افغانستان و بعضا در سایر کشورها را جولانگاه خود قرار دادند و از مسلمان و مسیحی و ایزدی و هر که را در مسیر خود می‌دیدند از دم تیغ گذراندند و حمامی از خون به‌راه انداختند و تا نزدیکی‌های مرز ایران هم آمدند و بیم آن می‌رفت که سرزمین مقدس جمهوری اسلامی را به قدوم نحس خود نجس کنند که شیرمردان این سرزمین به جلوداری سردار سرافراز حاج قاسم سلیمانی وارد میدان شدند و حرامیان را به قیمت خون پاک‌شان تار و مار کردند.   اکنون سخن این است که آیا درباره افغانستان هم شرایط مشابه سوریه، عراق و... است؟ برای پاسخ به این سوال علاوه بر آنچه در سطور بالا گفته شد، باید نگاهی به تفاوت‌های سوریه و افغانستان از منظر جمهوری اسلامی بیندازیم:  1- در سوریه داعشی جولان می‌داد که لشکری فراملیتی برای تقابل با جبهه حق تشکیل داده بود، در حالی که در افغانستان صرفا یک جریان افغانستانی به دولت دست‌نشانده آمریکا معترض شد و در نهایت غلبه کرد. 2- تفاوت دوم سوریه و افغانستان این است که داعشیان با تفکر حکومتی گسترده‌تر از سوریه وارد نبرد شدند (جهان وطنی) و امنیت ملی ما را هم تهدید می‌کردند اما در افغانستان مطالبه طالبانی‌ها صرفا حاکمیت بر افغانستان است. 3- داعش (به اعتراف خود آمریکایی‌ها و به استناد اطلاعات به دست آمده توسط سپاه قدس و...) مورد حمایت استکبار جهانی و به عنوان اهرم فشاری علیه کشور ما و دولت‌های مستقل بود اما در افغانستان، طالب‌ها سال‌ها در حال مقابله با آمریکا بودند (اگر چه در نهایت مذاکراتی را با آمریکا برقرار کردند). 4- در افغانستان حرکت طالبان در دوره جدید مبتنی بر جنایت و کشتار سایر مذاهب و قومیت‌ها نبوده است ولی داعش از ابتدای شکل‌گیری تا زمان فروکش کردن حرکات آنها، راهی جز کشتار و بی‌رحمی و جنایت را دنبال نمی‌کرد. 5- طالبان در مدت اخیر ادعای این را داشته که اهل مذاکره است و تا حدودی این را هم عمل کرده است، در حالی که داعش اهل مذاکره و گفت‌وگو نبود. 6- طالبان براساس مبانی فکری خود (عمدتا) قائل به تکفیر بقیه مذاهب اسلامی نیست اما داعش فقط خود را مسلمان می‌داند و بقیه مذاهب را کافر دانسته و خون آنها را مباح بر می‌شمرد. 7- طالبان خاستگاه کاملا بومی در افغانستان دارد، لذا بخشی از مردم افغانستان را نمایندگی می‌کنند (بخش قابل توجه) اما داعشی‌ها خاستگاه بومی در عراق و سوریه نداشتند و از عربستان و افغانستان و چچن گرفته تا ترکیه و تاجیکستان و حتی کشورهای اروپایی را شامل می‌شدند. 8- طالبان مانند هر حکومت دیگری که در افغانستان حاکم شود به دلایل مختلف فرهنگی، مذهبی و زبان مشترک، بویژه مسائل اقتصادی احتیاج به تعامل با ایران دارد و این در حالی است که داعش و تکفیری‌ها متکی به کمک‌های استکبار و مرتجعان منطقه بودند و احساس نیازی برای تعامل با کشورهایی نظیر ایران نداشتند. 9- به درست یا غلط دولت حاکم بر افغانستان در حال حاضر طالبان‌ است اما داعش نه در سوریه و نه در عراق دولت حاکم نبود بلکه در مقابل دولت‌های قانونی عراق و سوریه قرار داشت. 10- در سوریه و عراق حضور ایران با درخواست و هماهنگی دولت‌های این 2 کشور بود، در حالی که در افغانستان نه دولت قبلی و نه شبه دولت فعلی درخواستی در این باره نداشته‌اند.  11- شرایط متزلزل و تردیدبرانگیز در افغانستان به گونه‌ای است که نمی‌توان برای حمایت یا مقابله با طالبان تصمیم جدی گرفت و باید منتظر رفتار این دولت با مردم افغانستان و طوایف و قومیت‌ها و مذاهب مختلف بود و بعد تصمیم‌گیری کرد (سیاستی که چین، روسیه و بسیاری از کشورها هم در حال حاضر نسبت به افغانستان دارند) اما در سوریه و عراق همه چیز کاملا از همان آغاز حرکت داعش و مواضع آنها روشن و قطعی بود. 12- در سوریه و عراق فرصت برای تأمل و بررسی بیشتر درباره نحوه موضع‌گیری نسبت به داعش وجود نداشت و هر روز بخشی از مردم مظلوم این ۲ کشور قربانی و زنان و کودکان آنها مورد تجاوز و ستم قرار می‌گرفتند و مقابله با این ظلم آشکار نیاز به ارزیابی و بررسی بیشتر نداشت اما در افغانستان باید منتظر بود آیا وعده‌های طالبان تحقق می‌یابد؟ 13- در عراق و سوریه جبهه مردمی مقابله با داعش به سرعت شکل گرفت (در پی فتوای آیت‌الله سیستانی برای جهاد، حشدالشعبی و گروه‌های مردمی در عراق شکل گرفت و در سوریه هم گروه‌های مقاومت مردمی به سرعت سازماندهی شدند) اما در افغانستان مقاومت مردمی خاصی در قبال طالبان وجود نداشت و فقط در منطقه پنجشیر که قابل قیاس با بقیه این کشور نیست، مقاومت محدودی شکل گرفت که البته آنها نیز در پی مذاکره و سهم‌خواهی و توافق بودند. 14- ظرفیت‌های درونی افغانستان در مقابله با ظلم و ستم به گونه‌ای است که در صورت عدم تحقق شرایط و مواضع اعلامی از سوی طالبان، افغان‌ها خیلی زود به مقاومت خواهند پرداخت، چنانکه در دوران اشغال شوروی و بعد در دوران اشغال آمریکا بخوبی امتحان پس دادند اما در سوریه و عراق ظلم و ستم زودهنگام بروز یافت و در نتیجه مقاومتی سریع شکل گرفت. 15- داعشیان بارها و بارها حمله به ایران را مطرح و تهدید می‌کردند و حتی در مرقد امام راحل و مجلس عملیات انجام دادند اما طالبان چنین گستاخی و جسارتی را تاکنون نداشته‌اند. در پایان برای آنان که دلسوز افغانستان شده‌اند و مداخله ایران را مطالبه می‌کنند، برای فهم این تفاوت‌ها از خدای متعال توفیق مسالت می‌کنیم و اگر می‌دانند و به دنبال کندن چاهی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی هستند، افتادن در این چاه را برای‌شان آرزو می‌کنیم.