در جست‌وجوی زمان از دست رفته؟

یادداشت علیرضا مؤیدی‌فر        برای هر کسی که اولاً فوتبال دنیا و ثانیاً فوتبال ایران را بشناسد، از روز روشن‌تر است که پدیده فوتبال در ایران، جدا از برخی ظواهر شکلی، به لحاظ ماهیت، جدا از آن چیزی است که در دنیا با نام مشابه فوتبال می‌شناسند. فوتبال در دنیا، یک ابر پدیده ورزشی-اقتصادی است، که بیش از هر چیز، یک کسب و کار به حساب می‌آید. بنابر این، طبیعی است که باید از قواعد اقتصادی کسب و کارها پیروی کند، که می‌کند. همه کسب و کارها، تلاش می‌کنند تا کالا یا خدمات‌شان را در یک بازار رقابتی فشرده و دشوار، با بهترین کیفیت، به مصرف کننده نهایی، عرضه کنند. در این راستا، کلیدی‌ترین مفهوم، برای راه‌اندازی و تداوم یک کسب و کار، «فروش» است. مقوله فروش به عنوان ستون حیات کسب و کارها، به دنبال خود مفاهیمی چون کیفیت، بازاریابی، تبلیغات، نوآوری و سایر را به همراه می‌آورد. کسب و کار فوتبال در سراسر دنیا، جدا از سایر بیزنس‌ها نیست. پس ناچار است تا از همین روش‌ها بهره ببرد اما در ایران چه؟ فوتبال در ایران قرار است چه بفروشد؟ و از محل چنان فروشی، چه مابه‌ازایی به دست بیاورد؟ وقتی ۱۶ تیم با اعوان و انصارشان، هر سال توی سر و کله خود و تماشاگران‌شان می‌زنند برای هیچ، برای تنها یک عنوان خشک و خالی که بشود ابزار کل‌کل نوجوان‌های بی‌تفریح، این چه سنخیتی با مفهوم بیزنس فوتبال خواهد داشت؟ نتیجه این می‌شود که فوتبال در ایران، تبدیل می‌شود به صورتی دیگر از یارانه پنهان، که دولت‌ها برای فرو نشاندن عطش تقاضای مردم، برای داشتن تفریحات سالم، می‌پردازند. اینگونه است که فوتبال در ایران عمیقاً دولتی می‌شود. چه مستقیم، از طریق باشگاهداری و چه غیر مستقیم -و البته قدرتمند- از طریق ورود شرکت‌های دولتی و خصولتی. در چنین بستری باشگاهداری خصوصی به معنای راستین آن، منطقاً هرگز به وجود نخواهد آمد. چه اینکه سرمایه‌گذار خصوصی اگر برای کسب سود در هر زمینه‌ای، ورود نکرده باشد، بی‌تردید یک جای کارش می‌لنگد و همانطور که افتاد و دانید، در فوتبال ایران از کسب سود خبری نیست. پس داستان محمدرضا زنوزی مطلق چیست؟ کسی که با کلی سروصدا، در فوتبال ایران رونمایی شد و حالا می‌گویند قریب به چهارصد میلیارد تومان بدهی در باشگاه تراکتور بالا آورده است. رقم عجیب نیست. دهشتناک است. آن هم فقط طی چهار پنج سال. مگر زنوزی در تراکتور چه کرد؟ نمی‌شود بگوییم کاسبی نمی‌دانست، که سال‌هاست جزو ابرمتمولین ایران است و این نمی‌شود جز اینکه با حداقل تعاریف کسب و کار آشنا باشید. مفهوم سود و زیان، درآمد و هزینه و عرضه و تقاضا را بدانید. نمی‌شود بگوییم از باشگاهداری چیزی نمی‌دانست چون سال‌ها پیش از تراکتور، در گسترش فولاد تبریز تن به دریای تیمداری زده بود. پس چه می‌شود که بیزنس‌من بین‌المللی ما، با آن سابقه و ادعاهای مشعشع، چنین فرو می‌نشیند؟ تحلیل ماجرای زنوزی و تراکتور، فراتر از موارد مشابه کوچکترش مثل ماجرای هدایتی و استیل‌آذین، کمترین کاری است که متولیان و مدعیان فهیم فوتبال در ایران، باید انجام بدهند. آنهایی که کلیدواژه «خصوصی‌سازی باشگاه‌ها»، لحظه‌ای از سر زبان‌شان نمی‌افتد. آنها که، چه از سر صدق باطن و چه از روی نیات شخصی، در آرزو و تلاش برای کشاندن سایر تیم‌های صاحب شهرت و کسوت به این وادی هستند. مقایسه نحوه اداره دو باشگاه تراکتور و سپاهان، که دومی هم در تلاشی بی‌اثر می‌کوشد تا انتسابش به دولت را انکار کند، کلید حل معمای عملکرد زنوزی است. جایی که زنوزی، با اهمالی آشکار و سرخوشانه، چهارصد میلیارد تومان بدهی می‌سازد و سپس از تیمداری اظهار انصراف می‌کند، باید به شک افتاد. وقتی عیان است که در فوتبال ایران، حتی برای قهرمان شدن، یک پول سیاه کف دست‌تان نمی‌اندازند (سایر روش‌های متعارف درآمد‌زایی بماند)، وارد شدن به مقوله تیمداری خصوصی، می‌تواند به هر انگیزه‌ای رخ دهد، جز رویکرد اقتصادی که ذات فوتبال قهرمانی است. بار کج زنوزی در تراکتور به منزل نرسید. شاید هم او از ابتدا، منزلی جز آنچه ما می‌انگاریم در ذهن داشت و ‌ای بسا رسیده باشد اما برای مردمانی که در این چند سال، همه ‌جوره او و تیمش را، به درستی یا نادرستی حمایت کردند، زمان زیادی از دست رفته است و این می‌تواند برای سایر هواداران فوتبال که در آرزوی طلوع امثال زنوزی در تیم‌های‌شان هستند، زنگ اخطاری جدی باشد.