معجزه در غارآقا سید عیسی

صدای نگران و پرتشویش پدر و مادرش می‌لرزید. هر دو ساعت‌ها بود که در مقابل ورودی غار منتظر پسرک کنجکاو و دردسرسازشان نشسته بودند. لباس‎های جوان غارنورد هنوز بیرون غار بود. گویا با لباس‌های ورزشی به داخل غار رفته بود. پدر  و مادر با ترس و دلهره دائم به درون غار نگاه می‌کردند؛ غار تاریک بود و جز پژواک صدایشان چیز دیگری به گوش نمی‌رسید. گاهی او را صدا می‌کردند و گاه از ناامیدی ضجه می‌زدند؛ ناامیدی تیم غواصی هم به نگرانی‌های آنها افزوده بود. چند ساعتی می‌شد که گروه غواصان در غار تاریک و سرد «سید عیسی» به دنبال پسر جوان عملیات جست‌وجو را آغاز کرده بودند؛ اما عبور از مسیرهای صعب‌العبور غار نیازمند مهارت و توان بالای نجاتگران کوهستان بود. به همین علت در نیمه‎های راه متوقف شدند تا تیم امداد کوهستان از راه برسد. مهدی ارشادی، همراه تیم امدادونجات کوهستان چهار محال‌وبختیاری هم برای کمک راهی غار شدند. غار آقا سید عیسی دوره پر آبی‌اش را سپری می‌کرد و رطوبت غار به‌شدت بالا بود. «تیم غواصی برای تردد از مسیرهای صعب‌العبور غار از همراهی تیم امداد کوهستان بهره بردند. ابزار و تجهیزات کوهنوردی و غارنوردی تیم امداد کوهستان تردد را برای غواصان راحت‌تر می‌کرد. مسیرهای غار به حدی سخت، شیب‌دار و تاریک بود که باور عبور از آنها به وسیله یک جوان تنها و بدون امکانات باورکردنی نبود.»

با توقف گروه غواصی در نیمه‌های راه، تیم امداد کوهستان همچنان به جست‌وجوی خود ادامه دادند و خود را به عمق پایین‌تر غار به جایی که قندیل‌های بزرگ و صعب‌العبوری وجود داشت، رساندند. خیلی‌هایشان گمان می‌کردند اینجا دیگر پایان غار است و ممکن نیست فردی به تنهایی تا این نقطه پیش رفته باشد، از قندیل‌های بزرگ گذشتند، بعد از عبور از قندیل‌ها، گمانه‌زنی‌ها برای ادامه راه یا بازگشت بین امدادگران مطرح شد. «تعدادی از دوستان با توجه به مسیر سخت و صعب‌العبور گفتند بعید است کسی بتواند این مسیر را بدون امکانات طی کند. هر چند این پیش‌بینی‌ها دور از منطق نبود اما وقتی یاد چشم‌انتظاری پدر و مادرش در جلوی در غار افتادم اصرار به ادامه جست‎وجو کردم تا نکته مبهمی برای خودمان و خانواده پسرک جا نماند. چند قدمی از قندیل‌های سخت دور نشده بودیم که روی یکی از حوضچه‌ها پیکر بی‌جان جوانک را دیدیم. ابتدا فکر کردیم فوت کرده است، همین که به نزدیکی‌اش رسیدیم و با دست تکانش دادیم به خودش آمد و از شوق دیدن امدادگران انگار جان دوباره‌ای گرفت.»

فشارش به‌شدت پایین بود، تیم امدادی هم آذوقه‌ای به همراه نداشت. بچه‌ها در طول مسیر زمین خورده بودند و سر تا پا خیس شده بودند. «داخل جیب من یک شکلات خیس‌شده بود، همان را به دهانش گذاشتیم و شیرینی شکلات حالش را جا آورد. پسر جوان بعد از 48 ساعت بی‌تحرکی و گرسنگی حسابی فشارش افتاده بود همین که شکلات را خورد سرحال و بلند شد و تمام مسیر را تا بیرون غار همراه امدادگران با پای خودش طی کرد.»



نکته قابل توجه در این مأموریت خلاقیت‌هایی بود که پسر جوان برای رسیدن به اهدافی که در سر داشت، به خرج داده بود. این جوان کنجکاو با استفاده از لوله‌های پلاستیکی برای خودش هدلایت درست می‌کند و وارد غار می‌شود اما با رطوبت غار هدلایت دست‌ساز او خاموش می‌شود و در تاریکی محض قرار می‌گیرد به همین علت نمی‌تواند راه رفته را بازگردد. «اغلب عملیات‌هایی که ما انجام می‌دهیم همراه با خاطرت تلخ است اما نجات این جوان بیست‌وهفت ساله از عمق 200 متری غار سید عیسی همیشه جزو خاطرات ماندگار من است. عملیات سختی که درنهایت به نجات جان آن جوان منجر شد؛ آن هم در عمق تاریکی زمین و این را فقط باید معجزه خدا دانست که به دست امدادگران انجام شد.»

 

سقوط سخت

به همان اندازه که این خاطره لبخند به لب او می‌آورد و حال دلش را خوب می‌کند، خاطره سقوط هواپیما در کوه دنا غمگینش می‌کند. حادثه دلخراشی که او و دوستانش را بیست‌وهشت روزی در منطقه دنا ماندگار کرد تا با حضورشان پایانی بر چشم‌انتظاری خانواده‌های داغدیده شوند. «هوا به‌شدت سرد بود. روز بیست‌ونهم بهمن ساعت 8 صبح خبر رسید که بر اساس اعلام سازمان هواپیمایی یک هواپیما در منطقه دنا مفقود و از مدار خارج شده است. شنیدن این خبر دل همه ما را لرزاند؛ به‌خصوص امدادگران هلال احمر و همه کسانی که می‌دانستند در چه منطقه خطرناکی این پرواز از مدار خارج شده است. همراه با گروهی از امدادگران به سمیرم اعزام شدیم و جست‌وجو برای یافتن هواپیمای مفقودی را از روستای «دنگزلو» شروع کردیم. باد و بوران می‌وزید و این شرایط کار را به‌شدت سخت می‌کرد. تا ارتفاع 3 هزار متری جلو رفتیم اما با شدت وزیدن باد و بوران و شرایط جوی نامساعد مجبور به برگشتن از مسیر شدیم. هر لحظه ممکن بود با ریزش بهمن جان همه اعضای تیم به خطر بیفتد اما امدادگران گویا پایشان به عقب برنمی‌گشت. گروه ما جزو گروه‌های پیشرو بود. همه اعضای تیم با وجود سختی و سرمای شدید جست‌وجو را در روزهای بعد ادامه دادیم. در مناطق پربرف کوهستانی که قدم م‌ گذاشتیم هر لحظه خطر سقوط یا ریزش بهمن تهدیدمان می‌کرد اما وقتی یاد خانواده‌های چشم به راه می‌افتادیم، عزم‌مان برای ادامه راه جزم‌تر می‌شد. روز سوم در حالی که تا ارتفاع 4200 متری نزدیکی‌های محل سقوط هواپیما صعود کرده بودیم بالگرد هلال احمر موفق به شناسایی نقطه برخورد و سقوط هواپیما شد. با این خبر تمام نیروهای امدادی به قرارگاه فرماندهی برگشتند تا طبق دستورات جدید کار جست‌وجوی باقیمانده‌های اجساد را دنبال کنیم.»

از قرارگاه فرماندهی همراه دوستانش راهی سی‌سخت و یاسوج می‌شود. «چندین روز در ارتفاعات این مناطق به جست‌وجو پرداختیم حتی تا ارتفاع 4100 متری هم صعود کردیم اما شرایط جوی نامناسب و بارش‌های فراوان اعضای تیم ما را مجبور به عقب‌نشینی کرد. تمام تیم‌ها برگشتند امکان جست‌وجو برای پیداکردن اجساد نبود. همه تیم‌ها به استان‌های خود بازگشتند تا پنج روز بعد که دوباره فراخوان زدند و ما مجددا راهی منطقه شدیم. هوا بهتر شده بود موفق شدیم تعداد زیادی از اجساد را از زیر برف خارج کنیم. در هوای سرد آن شب‌ها جست‌وجوگران در منطقه شب‌مانی هم داشتند. در حین جست‌وجو بودیم که خبر زلزله سی‌سخت رسید. هیچ وقت آن شب‌ها و روزها را فراموش نمی‌کنم.»

هنوز خستگی حادثه دنا از تن‌شان بیرون نرفته بود که خبر سقوط هواپیمای ترکیه‌ای دوباره او و دیگر امدادگران را راهی ارتفاعات دنا کرد. «درست 10 روز بعد از دنا بود که یک جت خصوصی ترکیه‌ای در ارتفاعات کوه هلن سقوط کرد؛ منطقه بسیار سخت و صعب‌العبور بود. با وجود اعزام تیم‌های امدادی از ترکیه اما امدادگران هلال احمر ایران همه جوره پای کار بودند. برای ادامه کار جست‌وجو در منطقه‌ای باید از مسیر دره‌ای شکلی عبور می‌کردیم. چاره‌ای جز عبور با استفاده از سیم بکسل نبود. امدادگران ترک در همان لحظه انصراف دادند و فقط یک نفر از آنها به اجبار ما را همراهی کرد. در زمان کوتاهی موفق شدیم که تمام 15 جسد ناشی از این سقوط را شناسایی و به خانواده‌هایشان تحویل دهیم.»