دروغ‌پذیری

دروغ‌پذیری کیومرث اشتریان دروغ دو سویه دارد؛ دروغگو و دروغ‌پذیر. درباره دروغگویی و رواج آن بسیار سخن گفته شده است، اما درباره علل دروغ‌پذیری بسیار کمتر. چرا ما برخی از اخبار دروغ را می‌پذیریم و بلکه با جان و دل آن را باور می‌کنیم؟ چه نیازی به پذیرش خبر دروغ در میان دروغ‌پذیران وجود دارد؟ این نیاز چیست و با پذیرش دروغ چه چیزی در درون ما ارضا می‌شود؟ سخن اصلی این مقاله این است که یکی از مهم‌ترین دلایل دروغ‌پذیری، تحقیرشدگی است؛ تحقیری که با سرکوب فکر و اندیشه افراد پدید آمده است. 
«جهالت» و «تجددگرایی سطحی» از عوامل و مؤلفه‌های دروغ‌پذیری و «فرقه‌گرایی سیاسی» از پیامدهای آن است. سیاهی‌لشکر جناح‌ها و گروه‌های سیاسی در فضای مجازی، باید از منظر تحقیر یا کینه نگریسته شوند. برخی از سردمداران گروه‌های سیاسی، طرفداران خویش را ابتدا با تحقیر به کمند می‌اندازند و سپس با انتشار کتاب‌های دروغ، ساخته‌های تاریخی غلط، فیلم‌های غیر‌مستند و تحلیل‌ها و تفسیر‌های متوهمانه آنان را «سامانِ میلیشیایی» می‌دهند. چرا آلمانی‌ها پذیرای دروغ‌های بزرگ هیتلری بودند؟ چون دقیقا زخم تحقیر جنگ جهانی اول بر عمق جانشان نشسته بود؛ از  این‌رو سوداهای بیمار‌گونه هیتلر، توهمات برتری نژادی‌اش و دروغ‌های گوبلز را با جان و دل پذیرا بودند، برایش هورا می‌کشیدند و جان میلیون‌ها نفر را قربانی آن کردند. در رسانه‌های اجتماعی، در عرصه عمومی و به‌ویژه در عرصه سیاسی، دروغ‌هایی مطرح می‌شود که بسیاری به دروغ‌بودن آن آگاهی دارند و حتی در همان لحظه اول می‌دانند که چنین خبری دروغ است و بی‌اعتنا از آن گذر می‌کنند. 
اما شماری نیز هستند که این دروغ را می‌پذیرند و بر‌اساس آن، بنای لرزان باورهای خویش را می‌سازند و ساختمان نیمه‌کاره و معیوب باور‌های خود را با آن تکمیل می‌کنند. گاه با دروغ آرمان می‌سازند، با آن رؤیاپردازی می‌کنند، اشک شوق می‌ریزند و حتی خود را فدای آن می‌کنند. دروغ‌پذیری برای سرپوش‌‌گذاشتن بر سستی باورهای کاذب است. در عمق جان احساس کرده‌اند که باورهایشان سست است، تحقیر شده‌اند، خاضع و ذلیل شده‌اند و برای جبران آن، باورهایی دروغین می‌سازند؛ یا برایشان می‌سازند. در‌پی تحکیم آن باورند. در کره‌شمالی شماری از مردمان را می‌بینیم که در پای «اون» اشک شوق می‌ریزند؛ گویی زجر می‌کشند و درد عمیقی را فریاد می‌زنند. این درد عمیق چیست که آنان را به گریه وامی‌دارد؟ چرا فرقه‌ها بر باورهایی عجیب، خرافاتی و سراسر دروغ شکل می‌گیرند و ادامه می‌یابند؟ چرا مردمان دروغ را می‌پذیرند؟ در‌پی آن روان هستند و درمان درد خود را در آن جست‌وجو می‌کنند؟ یکی از پاسخ‌ها را می‌توان در «عقده تحقیر فکری» جست‌وجو کرد؛ هر‌چند دروغ‌پذیری گاهی ریشه در کینه نیز دارد. در اینجا، ما بر تحقیر و به‌ویژه «تحقیر فکری»‌ای تأکید داریم که روح و روان انسان را می‌آزارد. تحقیر فکری یعنی اجازه فکرکردن به شما نداده‌اند یا خود، جسارت تفکر نداشته‌اید. تحقیر فکری یعنی به حیل گوناگون، از سر ترس و منفعت یا از سر «جهالت»، فکر و روح سرکوب شده است؛ عمری به سر شده و از موهبت خدادادی تفکر خود را محروم کرده است. پاسخ‌های از‌پیش‌آماده و تحلیل‌های رسمی را به خورد او داده‌اند و او از سر ناچاری، از روی ترس و منفعت یا از بیم آبرو یا از «جهالت» باید آن را می‌پذیرفته است. تحت تأثیر «پروپاگاندای» دلهره‌آور یا تبلیغات مهیب رسانه‌ای، تفکری را به او تحمیل کرده‌اند. زمان می‌گذرد و دریچه‌ای و حتی روزنه‌ای برای تفکر شخصی و روح آزاد خویش باز نگذاشته است. در گذر زمان باورهایی برای خویش می‌سازیم که اغلب کاذب است. این باورهای کاذب به‌تدریج و در گذر زمان به سازه‌ای سنگین تبدیل شده و سامانی روحی و پناهگاهی پوشالی می‌سازند که گاه‌و‌بیگاه به آن پناه می‌بریم. بدین‌سان، سازه‌ای کاذب که بنای آن با تعطیلی فکر و تحقیر روح و روان پی‌ریزی شده است، شکل می‌گیرد؛ این سازه سنگین، شخصیت و روح و روانمان را می‌سازد. با این سازه انس می‌گیریم، دل به آن می‌سپاریم و نمی‌خواهیم آن را تخریب کنیم؛ چون پناهگاه دیگری نداریم. از این‌رو تمایل به پذیرش اخبار دروغین پیدا می‌کنیم و بلکه تشنه آن می‌شویم تا بتوانیم تشنگی حقارت را بر‌طرف کنیم. دروغ‌پذیری ریشه در تحقیر دارد؛ تحقیر ناشی از تعطیلی فکر؛ تحقیر ناشی از اضمحلال شخصیت در گذر زمان؛ تحقیر ناشی از تخریب خویشتن. در فرقه‌های سیاسی یا شبه‌مذهبی، افراد عمری را سپری می‌کنند و در اولین گام خود را به «افکار» بیمار‌گونه سرکرده فرقه واسپاری می‌کنند؛ بی‌قید‌و‌شرط و بدون چون‌و‌چرا. چنین است که در فرقه‌ها همواره گوش‌به‌فرمان سلسله‌مراتب فرقه‌ای باید بود. باید با خود مبارزه کرد و «خودسازی فرقه‌ای» را در پیش گرفت. خودسازی فرقه‌ای مبارزه با روح آزاد خود و زنده‌‌به‌گور‌کردن تفکر خویشتن در زیر تلنباری از باورهای کاذب است. آنگاه که چنین شد و روح آزاد و تفکر اصیل زنده‌به‌گور شد و آخرین نفس‌های آن نیز به در‌رفت، برای احیای خویش در‌پی اخبار و تحلیل‌های دروغین برمی‌آیند تا شاید با تنفس مصنوعی دروغ، خود را احیا کنند. چنین است که ما هرچه بیشتر تحقیر شده باشیم، بیشتر در‌پی دروغیم. جامعه‌ای که بیشتر تحقیر شده باشد، بیشتر دروغ‌پذیر است. جامعه‌ای که تحقیر شده باشد، بیشتر در پای افراد دون‌پایه و سبک‌مقدار اشک شوق می‌ریزد. دروغ‌پذیری را باید جدی گرفت؛ بیش از دروغگویی... ؛ به‌ویژه دروغ‌پذیری از حیث خصلت اجتماعی آن باید جدی گرفته شود. «دروغ‌پذیر» دچار مرگ مغزی شده و در کُمای باورهای کاذب خویش است. دروغ‌پذیران استعداد شگرفی در شکل‌دادن به فرقه، شوقی وصف‌ناپذیر به حلقه‌های دوستان و گرایشی شدید به سیاست محفلی دارند. آنان اشتیاق زایدالوصفی به سخنرانان (سخن‌بازان) حرفه‌ای خود دارند؛ این «سخن‌بازانِ حرفه‌ای» بازارشان سکه است؛ افسانه می‌سازند، رؤیا می‌بافند، خودبرتربین و خود‌بزرگ‌بین‌اند، هتاک و فحاش‌اند، فیلسوفانِ مکتب‌ندیده و استراتژیست‌های از‌جهان‌بریده‌اند؛ مخاطب را «باد» می‌کنند و در مغز او توهمی سرخوش می‌زایند. طالبان نمونه‌ای مثال‌زدنی است؛ جوانانی را که انتظار دستیابی به قله‌های زمانه دارند و فاصله‌ای بسیار با آن انتظارات مشاهده می‌کنند، باید «به‌هر‌حال» راضی کرد. اگر خود نمی‌توانند به قله برسند، لاقل می‌توان آن قله‌ها در دره‌هایی از دروغ که در جای‌جای روح و روان خود ساخته‌اند، پنهان کرد. همین‌ها هستند که مشتریان پروپاقرص سخن‌بازان حرفه‌ای می‌شوند؛ چرا‌که حس دروغ‌پذیری آنان را ارضا می‌کنند. جامعه‌پذیری تحقیر، زمینه جامعه‌پذیری دروغ است. خود را در گودالی از تحقیر ناشی از «تعطیلی فکر» می‌افکنند، با آن رشد می‌کنند، تربیت می‌شوند و پرورش می‌یابند تا به آرمان‌شهری از دروغ‌های خیالی بپیوندند. در این شهر دروغین همه مناسبات بر‌اساس تحقیر شکل می‌گیرد؛ مقام، منصب، ثروت و تریبون در سایه همان «تحقیر» توزیع می‌شود. «سرسپردگی به تحقیر» و «دل‌سپردگی به دروغ» دو روی یک سکه‌اند. برای جلوگیری از دروغ‌پذیری باید تحقیر را متوقف کرد.