مأموریت دشوار هدایتگری در صدا وسیمای جدید

تغییر در مدیریت صداوسیما همیشه با این پرسش ناگزیر روبه‌رو می‌شود که «آیا رسانه ملی تغییر (مثبت) خواهد کرد؟!» این یک پرسش عمومی و پرسشی برای همه فصول است! از مردم کوچه‌وبازار تا نخبگان تا خود رئیس جدید صداوسیما که در ویدئویی به فعالان فرهنگی می‌گوید: «اینکه یک فردی برود، و یک فردی بیاید الزاماً مشکلات حل نمی‌شود.»‌
در حکم رهبری به رئیس جدید-و حتی در احکام رؤسای قبلی- نیز این امید به تغییر و تحول دیده می‌شود و البته در کنار سخنان محبت‌آمیز و قدردانی‌هایی که رهبری از دستگاه‌ها و از جمله صداوسیما دارند، سخنان انتقادی و نارضایتی ایشان از صداوسیما به‌ویژه از بخش خبری مشهود و مشهور است. آن توجهی که ایشان به مدیران دوره آقای ضرغامی در حوزه خبر دادند و مقایسه معروفی که کردند، مشخص و مشهود است.
با این حال به نظر می‌رسد صداوسیما در این روزگاران سپری‌شده میل به تحول نداشته است. اگر از لفاظی‌های معمول برخی کارشناس‌نمایان که حرف کلیشه‌ای خود را در لحاف هزار لایه احتیاط و مصلحت و ملاحظه می‌پیچند و هیچ‌گاه حرف‌شان منشأ اثر نشده است، بگذریم، دو حرف اصلی از دو دسته منتقد باقی می‌ماند که به عنوان دلایل درجازدن‌های رسانه ملی بیشتر مطرح شده است. دسته اول به مدیران صداوسیما می‌گویند خودتان را فریب ندهید، صداوسیما متحول نخواهد شد، چون یک سازمان حکومتی و وابسته به حکومت است و لاجرم همه محدودیت‌ها را با جان و دل به اجرا درمی‌آورد، اما ذات رسانه با محدودیت و وابستگی و نداشتن استقلال، سازگار نیست و یک رسانه مستقل و نخبه‌پسند و عامه‌پسند حتی در بحث‌های معرفتی باید مستقل باشد و این نشدنی است که چنین سازمانی متحول شود. واضح است که این ادعا و سخن در مقابل خود، یک گروه مخالف جدی را شکل خواهد داد و داده است. این مخالفان بحث‌های زیادی دارند و برخلاف ظاهر که به نظر می‌رسد دسته اول نظریه‌پردازان علوم ارتباطات و روشنفکران هستند و دسته دوم فقط مدافعان حکومت، اما این‌طور نیست و در میان افراد دسته دوم برخی صاحبنظران ارتباطاتی هستند که دلایل خودشان را دارند که از جمله درباره استقلال رسانه معتقدند ما هیچ رسانه مستقلی در جهان نداریم و هر رسانه‌ای حتی اگر مستقل زاده شود، پس از چندی مافیای ثروت و قدرت آن را می‌بلعد یا در بند قدرت حاکم گرفتار می‌شود و حتی اگر از همه این‌ها خودش را نجات دهد، در ذیل ذهن و مدار فکری محدود مدیر آن رسانه تعریف می‌شود و این چنین رسانه‌ای را نمی‌توان مستقل نامید. این گروه شاید نقطه اتکای‌شان این باشد که اگر کسی وجود رسانه مستقل را در جهان ممکن دانست، از او می‌خواهند یک نمونه و شاهد را معرفی کند و بعد با مستنداتی ثابت می‌کنند که آن رسانه خبری نیز در سیر کلی یا در بزنگاه‌ها وابستگی خودش را به یک تفکر یا جریان یا شخص ثابت کرده است. این دسته در نهایت می‌گویند وجود رسانه‌ای خبری مانند آنچه به عنوان بخشی از صداوسیمای ما تعریف می‌شود، در ذیل نظر رهبری دینی و ملی قرار می‌گیرد و این نوعی استقلال از آن مافیای فاسد ثروت و قدرت است و در جهانی که حتی سوسیال دموکراسی‌ها و لیبرال دموکراسی‌های بی‌آزار در کشور‌های کوچک جهان، سیطره معنی‌داری روی رسانه‌های خودشان دارند، سخن گفتن از استقلال رسانه بی‌معنی است.
اگر دو دیدگاه بالا را به عنوان فرضیه‌های موجود همچنان مورد بحث در نظر بگیریم، باید دید در همین وضع موجود، حداقل‌های لازم برای عبور از شرایط فعلی و آشتی دادن مردم با بخش خبری رسانه ملی و اعتماد به آن و کنار گذاشتن رسانه‌های معاند و شبکه‌های اجتماعی غیرقابل اعتماد چیست.


شاید این پرسش را خود مردم بهتر از همه پاسخ گویند. برخی مطالعات نشان می‌دهد تصور مردم از بخش خبری صداوسیما آن است که این رسانه تا حدودی «بسته»، «محدود» و «توجیه‌گر وضع موجود» است؛ و اتفاقاً همه این‌ها را با تلقی حفظ منافع ملی انجام می‌دهد، در حالی که منافع ملی لزوماً توجیه‌کننده وضع موجودی که معلول عملکرد برخی مدیران یا حتی ساختار‌های ناکارآمد است، نیست. رسانه نباید توجیه‌گر باشد، اما «هدایت‌گری» رسانه کاملاً معقول و امری پذیرفته شده در فرهنگ رسانه‌ای است. بین توجیه و هدایت، آن‌قدر احتمال خلط هست که کافی است شما توان هدایتگری نداشته باشید، به راحتی به دامان توجیه‌گری می‌افتید. رسانه ملی می‌تواند و باید ابزار هدایت افکار عمومی به سمت هویت دینی و ملی باشد و این لزوماً به معنی توجیه هر آنچه که هست-چه ساختار‌های فرهنگی، چه افراد و شخصیت‌ها- نیست. اگر این تفاوت ظریف درک نشود که یک رسانه چگونه باید امر هدایت‌گری یک ملت را برعهده بگیرد و آن را با توجیه‌گری جایگزین نکند، آنگاه از «با مردم» و «برای مردم» بودن به راحتی به سمت دیگری که ناکجاآباد است، می‌غلتیم.
برای تبدیل‌شدن به یک رسانه هدایت‌گر، برخی از زمینه‌ها فراهم است، اما شاید رسانه ملی به دو دلیل بهره‌مند نبودن از نیروی انسانی کاربلد و ضعف‌های تکنیکی نتوانسته است انتظارات را برآورده کند. عموماً این گونه است که برخی افراد ناشایست برای حضور در عرصه رسانه و رفتن روی آنتن به هر چیزی تن می‌دهند و هر سدی را از مقابل خود با تخفیف نفس هم که شده برمی‌دارند، در حالی که افراد شایسته معمولاً به واسطه عزت‌نفس و خوی کناره‌گیری از شهرت و هیاهو، تمایلی به حضور در عرصه رسانه ندارند. این وضعیت در درازمدت سبب می‌شود همه چیز در اختیار ناشایسته‌سالاری قرار بگیرد. وظیفه رسانه‌ای که می‌خواهد هدایتگر یک تمدن و ملت بزرگ باشد، این است که به درون خلوت خیل عظیم شایستگان فرهنگ و تمدن ایرانی برود و آنان را به میدان رسانه ملی وارد سازد و با پذیرش فضای بازتر و حذف برخی نظارت‌های غیرمؤثر زمینه شایسته‌سالاری را در این رسانه معظم فراهم کند.
اگر مجری یک برنامه گفتگو‌محور یا مجری یک بخش خبری، شخصی باسواد و مستقل و آشنا به فنون رسانه باشد، دیگر نیازی به کنترل او از هفتاد جهت نیست و حضور مستقل او را مردم باور می‌کنند و چنین عاملی می‌تواند راهبرد هدایتگری رسانه ملی را به پیش ببرد، اما وقتی مجری متوسطی به کار گرفته شود و او از چند جهت زیر نظر ناظران قرار بگیرد که خطا‌های ناگزیرش را کنترل کنند، آن وقت راهبرد هدایتگری یک رسانه پرمخاطب مانند صداوسیما به فضایی غیرقابل باور برای مردم و خسته‌کننده و ناامیدکننده تبدیل می‌شود.
به همین دلیل رسانه ملی چاره‌ای ندارد که بین هدایتگری و توجیه‌گری انتخاب کند و هدایتگری لوازم خود را می‌طلبد و نباید در رکود سال‌های طولانی که همه را ناراضی نگه داشت،
باقی ماند.
اکنون رسانه ملی ما عروس هزارداماد است و هر بخشی از دولتی‌ها گرفته تا غیردولتی‌ها انتظار دارند و می‌پندارند که این رسانه باید تریبون بلافصل و یک‌طرفه آنان باشد. در فشار دستگاه‌ها که من آن را فشار مدیران ناکارآمد و غیرمردمی می‌دانم، رفته رفته تلویزیون و رادیوی ما دیگر صدای مردم نخواهد بود. واضح است که در نظام اسلامی نباید میان صدای مردم و صدای دولت و صدای نهاد‌های غیردولتی فرق و فاصله‌ای باشد، اما وقتی رسانه ملی جایگاه هدایتگری خود را به ثمن‌بخس به جایگاه توجیه‌گری مدیران غیرمردمی می‌فروشد، دیگر صدای مردم نخواهد بود و نتیجه آن قهر مردم با تلویزیون است.
ذکر دو خاطره از بخش خبری تلویزیون شاید به فهم این مطلب کمک کند. در دورانی که ریاست جدید صداوسیما آقای دکتر پیمان جبلی سردبیری بخش خبر شبکه دوم را بر عهده داشتند، در سال ۱۳۷۷ من نیز این امکان را یافتم که در راه‌اندازی برنامه «گفت‌وگوی ویژه خبری» با این بخش همکاری کنم. آن برنامه با تلاش دکتر جبلی اجازه یافته بود برای اولین بار پس از انقلاب، گفت‌وگوی زنده خبری داشته باشد. واضح بود که این ویژگی به سرعت با اقبال مردم روبه‌رو خواهد شد. همین‌طور هم شد. درست یک‌ماه پس از راه‌اندازی گفت‌وگوی ویژه خبری، دکتر لاریجانی ریاست صداوسیما در جمع عوامل این برنامه حاضر شد و از اینکه در همین مدت کوتاه این بخش خبری به دومین برنامه پربیننده تلویزیون از مجموع همه برنامه‌ها تبدیل شده است، تشکر کرد. اما دو شب بعد آثار اینکه تلویزیون تحمل برنامه مستقل پربیننده را ندارد، نمایان شد! وقتی از دفتر رئیس تماس گرفتند که میهمان امشب آقای رئیس را که یکی از رهبران حماس بود، در برنامه روی آنتن ببرید و در مقابل تعجب ما که «آیا شما این برنامه پربیننده را خود ندیده‌اید که بدانید این شخصیت درست شب قبل در برنامه ما حضور داشته است»، پاسخی ندادند! رفته‌رفته از سازمان‌ها و نهاد‌های دولتی و غیردولتی برای حضور حتی چند دقیقه در آنتن این برنامه تقاضا‌ها بالا گرفت تا اینکه کمتر از یک سال بعد تمامی عوامل این برنامه تغییر کردند و در دوره‌های بعد برنامه پربیننده تلویزیون تبدیل شد به جایگاه ارائه گزارش‌کار مدیران شلخته دولتی که وقت ۲۰ دقیقه‌ای آن را که در سال اول به دقت رعایت می‌شد، به یک تا یک‌ونیم ساعت چانه‌جنباندن در فضایل سازمان خود صرف می‌کردند و این برنامه به سرعت از چشم مخاطب افتاد.
در خاطره دیگری بار‌ها شاهد خودسانسوری عجیب و کمرشکن خبرنگاران و سردبیران پخش بودم تا آنجا که آن‌قدر بخش‌های اصلی یک خبر را حذف می‌کردند تا از آن یک متن ناتوان از ارتباط با مخاطب بسازند! یک‌بار که چنین کاری با خطبه نماز جمعه آیت‌الله جنتی شد، از سردبیر آن بخش در اتاق تدوین خبر پرسیدم چرا بهترین بخش سخن آقای جنتی را که تعریضی به دولت وقت بود، حذف می‌کنید؟! پاسخ آن سردبیر این بود: حرفی را که نمی‌دانم چند نفر معترض آن باشند با خیال راحت حذف می‌کنم و آنچه را که سلام و صلوات است، باقی می‌گذارم تا شب آسوده بخوابم!
این اتفاق همیشه تکرار می‌شد. خبرنگاری که از یک وزیر وقت در همان اواخر دهه هفتاد ضربه مشتی خورده بود، با ترس و لرز تصاویر این اتفاق را حتی از سردبیر خود پنهان می‌کرد، چون تکلیف خود را درباره انتشار این تصاویر نمی‌دانست. سال‌ها بعد با ریزش مخاطبان و ظهور شبکه‌های خبری فارسی‌زبان در خارج از کشور تلاش شد که این رویه‌ها تغییر کند. حتی وقتی آشکارا رهبر انقلاب خواستار تحول در بخش‌های خبری شدند، همگان شاهد بودیم که غیر از تغییر دکوراسیون‌ها و اینکه از مجریان خبر عصاقورت‌داده خواسته‌بودند کمی شبیه مجریان خبری شبکه‌های خارجی راحت‌و خودمانی‌تر بنشینند و آنان نیز کمی کج می‌نشستند! چیزی عوض نشد. اینکه در همان زمان‌ها دو شبکه عربی و انگلیسی زبان رسانه ملی در نوع خود بسیار موفق‌تر از شبکه‌های خبری داخلی بودند، نشان می‌داد که ر‌ها بودن آن شبکه‌ها از قید «محدودیت‌های خود خواسته» و «فشارسازمان‌ها و نهادها» دلیل اصلی تفاوت پرس‌تی‌وی و العالم با اخبار شبکه‌های داخلی است.
اکنون این صداوسیما وارث نارضایتی‌های فراوان است و اولویت‌هایی که رهبر انقلاب برای ریاست جدید این سازمان برشمرده‌اند، نشان از کمبود‌های قبلی و راه دشوار پیش‌رو است. اولویت‌های «هدایت فرهنگی، تقویت روحیه و احساس هویت ملی و انقلابی، ترویجِ سبک زندگی اسلامی- ایرانی، و افزایش همبستگی ملی». اما امید هست که با تغییرات ساختاری و شکلی این مهم دور از دسترس نباشد.