نیاز به تغییر در سیاست‌خارجی!

امید فراغت روزنامه‌نگار ضرب‌المثل«هزار دوست کم و یک دشمن زیاد است» باید به‌عنوان سرفصل ادبیات ذهنی سیاست‌خارجی ایران باشد! همه امور در جهان امروز نسبی ا‌ست بنابراین در فضایی که منافع ملت و یا همان منافع ملی اولویت اصلی حکمرانان جوامع است حکمرانان ایران نیز نباید خود را تافته ‌جدا ‌بافته از حکمرانان دیگر جوامع به حساب بیاورند چراکه دنیای امروز دنیای واقعیت‌هاست بنابراین دو ضرب‌در دو در همه جغرافیا‌ها چهار می‌شود! پس منافع ملت و یا همان منافع ملی به تعبیری علم اعداد و ریاضی ا‌ست به‌همین دلیل است که تفاوت جوامع غنی و جوامع فقیر در روش و منش حکمرانان‌شان رقم می‌خورد! حکمرانان باید بپذیرند که جهان امروز جهان عدد و رقم و به تعبیری جهان محاسبات و ملموسات است بر همین اساس جوامع مختلف واقعیت‌های پیش‌روی‌شان را با چشمان غیر مسلح می‌بینند بنابراین با اوهام و خیالات نمی‌شود برای ملت‌ها رفاه اقتصادی، معیشتی و... را ایجاد کرد! باید پذیرفت همان‌طور که شرق توامان نقاط قوت و ضعف دارد غرب نیز از این قاعده مستثنی نیست و آنان نیز توامان نقاط قوت و ضعف دارند اما اصل جهان‌شمول و مورد اعتماد همگانی این است که آفتاب فناوری و تکنولوژی و اکثریت داده‌های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و... امروز جوامع، از غرب طلوع می‌کند! و این طلوعی‌ است که مورد پذیرش همگانی‌ است. البته هر طلوعی، غروب دارد اما اینکه حکمرانان منافع ملت‌‌های‌شان را به امید غروب غرب، دچار مخاطره کنند تا با طلوع شرق، آورده‌های‌ مطلوب‌شان محقق شود به‌هیچ عنوان قابل پذیرش برای همه نیست. جهان امروز جهان دادوستد با غرب و شرق است بنابراین کشورهایی که در روابط بین‌الملل یک‌سویه‌نگر نبوده‌اند و توامان غرب و آمریکا و چین و روسیه را به رسمیت شناخته‌ به رشد و توسعه نسبی دست یافته‌اند به‌عنوان مثال یک‌سویه‌نگری کشورهایی مثل کره‌شمالی، ونزوئلا، کوبا و‌... در روابط بین‌الملل چه آورده‌ای برای ملت‌های‌شان داشته است؟ شاید برخی ادعای موفقیت‌آمیزی داشته باشند اما فقر، افسردگی و ناامیدی ملت‌های‌شان موفقیت آنها را زیر سوال برده است! جالب است چین و روسیه به عنوان مرجع چنین کشورهایی با آمریکا و غرب روابط کاربردی و موثر دارند و بر همین اساس باید اعتراف کرد چنین کشورهایی مصداق ضرب‌المثل« شاه می‌بخشد اما شاه‌قلی نمی‌بخشد،» هستند! شاید هم به‌عنوان کارت بازی شرق و یا به تعبیری پازلی از طراحی‌های بزرگ هستند و مجبور هستند چنین نقشی را بازی کنند. باید پذیرفت در دنیای امروز کشورهای توسعه‌یافته که در نظام بین‌الملل تاثیر‌گذار هستند رابطه‌ای قابل فهم و درک بین حکمرانان و ملت‌شان برقرار است در چنین کشورهایی رابطه ملت- دولت در بالاترین سطح است و دولت به معنی و مفهوم واقعی برآمده از اکثریت ملت است! البته ملت‌های جوامع کم‌تر‌ توسعه‌یافته و یا در حال توسعه به دلیل اتصال با فناوری و تکنولوژی در قالب داده‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی جهانی در حال تبدیل وضعیت هستند بر همین اساس در چنین کشورهایی فاصله ملت- دولت روز‌به‌روز بیشتر می‌شود و چنین رویه‌ای عاقبت نیک‌فرجامی به همراه نخواهد داشت! به تعبیری حکمرانان چنین جوامعی ناخودآگاه با ملت‌شان در تعارض پیوسته قرار دارند. بنابراین حکمرانانی که با هر نوع ایدئولوژی برای ملت‌های‌شان فقر، افسردگی و ناامیدی به ارمغان بیاورند از چشم اکثریت افتاده و در چنین شرایطی روز‌به‌روز صفت‌های پنهان‌شان مثل خشم، کینه و‌... برای ملت‌شان آشکار خواهد شد!