بر بالین انسانیت

ترانه بنی یعقوب
گزارش نویس
پسر راهش را کج می‌کند و با تشر به دوستش می‌گوید از اینجا رد نشو. دوستش برمی‌گردد و به تابلو نگاه می‌کند. روی تابلو نوشته «نقاهتگاه بیماران مبتلا به کرونای شهر انزلی». پسر می‌خندد و می‌گوید حالا مگر از جلوی نقاهتگاه رد شویم کرونا می‌گیریم؟ دوستش دست او را می‌کشد و به آن سوی خیابان می‌برد. نیروهای داوطلب نقاهتگاه بیماران مبتلا به کرونا خیلی از این صحنه‌ها را با چشم دیده‌اند و اینکه مردم چطور می‎‌ترسیدند از مقابل نقاهتگاه عبور کنند.
نقاهتگاه بیماران مبتلا به کرونای شهر انزلی، سال 98 و در پیک اول کرونا ایجاد شد. تنها بیمارستان شهر ظرفیت کافی نداشت و از آنجا که بیماران باید دو هفته تحت نظر قرار می‌گرفتند، ستاد مقابله با کرونای شهر با کمک بیمارستان انزلی این نقاهتگاه را در مدرسه سابق شرف تأسیس کرد تا بیمارانی که خطر جدی بیماری را از سر گذرانده‌اند از بیمارستان به نقاهتگاه منتقل شده و تحت مراقبت قرار گیرند. همین طور در طول موج‌های مختلف کرونا، تعدادی از بیماران که بعد از ترخیص از بیمارستان مکان جداگانه‌ای برای استراحت نداشتند و می‌ترسیدند به خانه بروند و دیگر اعضای خانواده را هم درگیر کنند در نقاهتگاه بستری می‌شدند.


برخی بیماران دو، سه روزی می‌مانند و آنهایی هم که بدحال بودند، گاه دو هفته و گاهی بیشتر تحت مراقبت قرار می‌گرفتند. پرستاران این نقاهتگاه در تمام این مدت کاملاً داوطلب کار کرده‌اند، ازجمله داوطلبانی که دوره‌های هلال احمر دیده‌اند. البته چند پرسنل بیمارستان هم گاهی به نقاهتگاه سر می‌زده‌اند و مراقب اوضاع بوده‌اند. امسال و با شروع پیک پنجم کرونا نقاهتگاه دوباره راه‌اندازی شد. خیران شهر هم تأمین سه وعده غذای بیماران و داوطلبان را برعهده گرفتند.
زرین حسینی، امسال و با شروع پیک پنجم برای کار در نقاهتگاه داوطلب شد و مدتی در این مرکز کار کرد. او می‌گوید: «فکر کردم این ماجرا خیلی طولانی شده و من هم باید به نوبه خودم کمکی کرده باشم. برای همین یک روز من و دوستم تصمیم گرفتیم داوطلب شویم و کمک کنیم. با خودم گفتم روزی که این بیماری تمام شد، سرم را بالا می‌گیرم و می‌گویم من هم در پایانش نقشی داشتم. من هم مثل بقیه بچه‌ها دوره‌ کمک‌های اولیه هلال احمر را گذرانده‌ام. در مدت حضورم در نقاهتگاه خانواده‌ام را اصلاً ندیدم. شیفت‌های روز، 6 ساعت بود و شیفت‌ شب 12 ساعت. یعنی کل شب را نمی‌خوابیدیم چون بیماران دقیقه به دقیقه نیاز به چک شدن داشتند. امروز خیلی خوشحالم توانسته‌ام این قدم را برای همنوعانم بردارم. ما می‌دانستیم قرار نیست مزدی بگیریم و هیچ چشمداشتی هم نداشتیم اما واقعاً حس خوبی داشتیم. این حس خوب برایم کافی بود. من حتی به خیلی از دوستانم نگفتم در نقاهتگاه کار می‌کنم. با آن لباس و ماسک خیلی اذیت می‌شدیم اما وقتی حال بیماران خوب می‌شد انگار همه خستگی‌ام در می‌رفت.»
کیا داوودی، نه تنها نیروی داوطلب در نقاهتگاه بندر انزلی بوده که از همان ابتدای شیوع کرونا در مبادی ورودی شهر هم فعالیت داوطلبانه داشته، مثل روزهایی که لازم بود ورود مسافران به شهر کنترل شود. اما خانواده این داوطلبان درباره کار کردن آنها در نقاهتگاه چه نظری داشتند و آیا نمی‌ترسیدند فرزند یا خودشان درگیر بیماری شوند؟ داوودی می‌گوید: «کرونا بیماری‌ای است که همه از آن می‌ترسند اما همه می‌دانیم میزان درگیری پزشکان و کادردرمان بیشتر از همه مردم است چون مستقیماً با بیمار و خانواده‌اش طرفند. این فقط ما نیروهای داوطلب نبودیم که جان‌مان در خطر بود چون همه ما بعد از شیفت کاری به خانه و پیش خانواده می‌رفتیم و درنتیجه این خطر چند برابر بیشتر می‌شد. خانواده‌ها هم همه از ابتلای ما نگران بودند و برخی می‌گفتند چرا خودتان را در معرض خطری قرار می‌دهید که به‌شما ربطی ندارد؛ حتی به ما می‌گفتند شما دکتر و پرستار نیستید که مجبور باشید این کار را انجام دهید. اما توضیح ما خیلی اوقات قانع‌شان می‌کرد؛ اینکه می‌خواهیم به همنوعانمان کمک کنیم. من اهل انزلی نیستم اما در چند سالی که در انزلی زندگی کرده‌ام این شهر و مردمش برایم مهم بوده‌اند و تلاش کرده‌ام هر کاری از دستم برمی‌آید برایشان انجام دهم.»
او می‌گوید: همه 25 نیروی داوطلب نقاهتگاه بیماران کرونا، دوره‌های بهیاری و کمک‌های اولیه جمعیت هلال احمر را گذرانده‌اند و برخی یک هفته و برخی یک ماه و برخی از همان ابتدای شیوع کرونا در این نقاهتگاه کار کرده‌اند.
 عبدالرضا نوفرستی، یکی دیگر از داوطلبان این نقاهتگاه می‌گوید: «با اینکه ریسک ابتلا به کرونا در این محیط بالا بود و خیلی‌ها حاضر نمی‌شدند از 100 متری این مکان رد شوند اما بچه‌های داوطلب وارد میدان شدند و  زحمت کشیدند و نشان دادند انسان‌دوستی و نوع دوستی هنوز در مردم ما وجود دارد. مردم نیکوکار انزلی هم خیلی به ما کمک کردند. غذای نقاهتگاه را مردم برایمان می‌آوردند. گاهی اوقات غذا را رزرو می‌کردند مثلاً یک هفته کامل یک نفر و هفته بعد رزرو یک نفر دیگر. برخی نقدی کمک می‌کردند. برخی کپسول و مواد ضدعفونی کننده می‌خریدند. کار در نقاهتگاه حس خیلی خوبی داشت. اما در کنار همه اینها برخی از مسئولان شهر حتی حاضر نشدند از راه دور هم که شده سری به ما بزنند اما مردم انزلی همیشه صادقانه و بدون اینکه اسمی از آنها در جایی ذکر شود، کنارمان بودند.»
فاطمه فرجاد، دیگرعضو داوطلب نقاهتگاه که یک فرزند کوچک هم دارد، می‌گوید: «خیلی از مردم و بعضی از مسئولان می‌ترسیدند وارد بخش کرونا شوند. هرکس هم ما را می‌دید می‌گفت شما چقدر ایثارگرهستید اما هر بار وقتی کرونا فروکش می‌کرد و انزلی سفید می‌شد دیگر کمتر کسی ما را می‌شناخت. با این همه وقتی باز هم مرداد ماه با من تماس گرفتند و گفتند وضعیت بحرانی شده، نتوانستم نه بگویم. اما این بار ترس را توی چشمان همسرم می‌دیدم. گریه هر شب پسرم و حرف‌های پدر و مادرم هم بود. مثلاً می‌گفتند اگر تو بیمار شوی ما یقه چه کسی را باید بگیریم؟ تو نه بیمه هستی و نه حقوق بگیر، چرا می‌روی؟ اما وقتی درد و رنج بیماران را می‌دیدم، سخت نفس کشیدن‌شان را می‌دیدم و دعایی که از ته دل برای بهبودی می‌کردند، من را وادار می‌کرد عقب نشینی نکنم و به کارم ادامه دهم.»
 خیلی‌ها به فاطمه می‌گفتند بیکاری می‌روی؟ اگر کرونا بگیری و طوری بشود، آینده پسرت چه می‌شود؟ بعضی‌ها هم با تعجب می‌پرسیدند، مگرمی‌شود داوطلبانه و بدون هیچ پشتوانه‌ای بیایی توی دل کرونا کار کنی؟
من فقط می‌گفتم مهربانی باید توی ذات آدم باشد و کار هرکسی نیست، مثل شهدا که از جان شان گذشتند و به جنگ رفتند، این هم مثل یک جنگ است و من انتخاب کردم و برای مردم شهرم جنگیدم. گاهی همسرم می‌گفت:
« چطور این همه بی‌خوابی، سختی و آن لباس‌ها و سه تا ماسک را تحمل می‌کنی اما توی خانه باز هم می‌خندی و به کارهایت می‌رسی؟ این معجزه خدا بود که تحمل من را بالا برد.»
 فاطمه تأکید می‌کند: «البته سختی هم کم نبود مثل اینکه در محل کارم خیلی اذیت می‌شدم و مدام می‌گفتند برای چه به نقاهتگاه می‌روی؟ دوری پسرم هم بود که پیش مادرم بود. حتی برخی باور نمی‌کردند ما مزدی دریافت نمی‌کنیم. می‌گفتند حتماً برای پول و پست و مقام می‌روید. اما همه اینها در برابر لذت کار داوطلبانه هیچ است.»