صدای خسته شیپور لیگ!

امید مافی‪-‬ این یک شوخی بی‌مزه است اگر بخواهیم لیگ فوتبال ایران را هم رکاب جی لیگ تصور کنیم و به خاطر داشتن این باشگاه‌های غرقه در مصائب با دماغ باد کرده به دنیا بنگریم.
لیگ حرفه‌ای ایران پس از بیست و یک دوره هنوز تا اتوپیای گمشده خود فرسنگ‌ها فاصله دارد و باید طرحی نو در انداخته شود تا راه از چاه جدا گردد و در منظومه پاییزی قارقار کلاغ‌ها سراغ این اتمسفر مه‌آلود را نگیرد.
لیگی با بازیکنان چند میلیاردی و تیم‌های هزینه‌سازی که مثل ریگ پول خرج می‌کنند اما راندمان چندانی ندارند و بدتر از همه عصای دست فوتبال ملی نیستند. نیم نگاهی به ترکیب تیم ملی به دقیقه اکنون مبین این نکته است. خوب نگاه کنید.
با تمام این مشکلات و در این عرصات لیگ آمده تا هیجان را زنده کند و شور و شوق را به سکوهای خالی برگرداند. لیگ آمده تا ما در زیبایی مرتع سبز غوطه‌ور شویم و نبرد شانه به شانه تیم‌هایی را به نظاره بنشینیم که هر کدام با هزار و یک امید و آرزو گام در کارزار نهاده‌اند و در غبار دنبال آرزوهای کال خود می‌گردند.


حالا باید در حسادت پرنده‌های دیر و دور به صدای خسته شیپورها گوش سپرد و به نمایش‌هایی زل زد که هریک می‌توانند فشارخون عشقِ فوتبال‌ها را جابجا کنند تا خورشید ژولیده بی‌بند و بار پهنای صورت‌ها را بپوشاند و اوقاتی آکنده از نوستالژی
رقم بخورد.
پس سلام به لیگ و هوای تازه اش. سلام به فوتبال که در قحطی شادی با خود سرمستی می‌آورد و میلیون‌ها نفر را در لذتی مشترک
سهیم می‌کند.
بیست و یکمین کیک را در حالی برش می‌زنیم که امیدواریم طغیان مدعیان شهر را بهم بریزد و کاری کند در روزهای واقعه سنگ روی سنگ بند نشود و تب این پیکارهای دوزخی به چهل درجه برسد. هر چقدر هم این لیگ با ضعف دست و پنجه نرم کند باز هم پیام‌آور اتفاقات تازه است و آینه‌های لرزان را پیش رویمان قرار خواهد داد. فقط کاش به طلسم این سکوهای لعنتی پایان داده شود و دوباره پرچم‌ها در سراشیب لیگ به رقص در آیند تا در وضوح نبردهای تماشایی زنگ‌ها به صدا در آیند و در جدال دیو و دلبر پرندگان تیزرو بر روی شانه‌های فوتبالی که در هر شرایطی دلبری می‌کند و غروب را با طلوع تاخت می‌زند، بنشینند.
پلک نمی‌زنیم و نفس را در سینه‌ها حبس می‌کنیم که لیگ آمده تا بوی مجهول چگونه و چرا را به مشامم برساند.