سویه‌ای از «قهرمان»

زهره نبی زاده ‪-‬ گاهی اوقات فرامتن یک اثر به اندازه‌ای پر رنگ می‌شود که اصل اثر را به حاشیه می‌راند. فیلم سینمایی «قهرمان» ساخته اصغر فرهادی نیز همین گونه تحت تاثیر نام فیلمساز قرار گرفته است. فرهادی یکی از پر افتخارترین فیلمسازان تاریخ سینمای ایران تاکنون است و همین باعث شده افراد یا جناح‌هایی با اهداف سیاسی، عقیدتی یا اغراض دیگر با افراط و تفریط در مخالفت یا دفاع از وی از تحلیل منطقی آثار او دور شده و آسیب جدی به آنها وارد نمایند. در هر حال امید آن است که این فشارها و جوسازی‌های داخل و خارج بر اندیشه‌ها و باورهای وی تاثیر نامطلوب نداشته باشد و همچنان در مسیر فیلمسازی باقی بماند. فرهادی در برخی از آثارش نشان داده عنوان فیلم را مدخلی بر محتوای اثر و یا تاکید و توجه مخاطب به موضوع اصلی فیلم در نظر دارد. بنابراین نگارنده نیز برای بررسی و تحلیل «قهرمان» از همین درگاه وارد می‌شود. او با سابقه طولانی فیلمسازی با مفهوم و کاربرد قهرمان و قهرمانی در سینمای امروز جهان بیگانه نیست. شخصیت اصلی داستان او رحیم سلطانی (امیر جدیدی) از مردم معمولی جامعه است، گرفتاری‌های متعدد مالی و خانوادگی خود را دارد، خالی از اشتباه نیست، قادر به انجام کارهای خارج از توانایی بشر و ایجاد تحولات گسترده اجتماعی نیست، اهل آتش و خون و نبرد جانانه نیست، وی حتی نمی‌تواند مشکلات نه چندان پیچیده خود را حل کند. پس چه علتی باعث شده فرهادی او را به عنوان قهرمان فیلم خود برگزیند؟ رحیم داستان فرهادی حاضر نمی‌شود مالی را که متعلق به دیگری است هزینه رفع گرفتاری‌های خود کند وی در مقطع دیگری از فیلم اجازه نمی‌دهد که فرزندش برای رفع مشکلات خود مورد سوء استفاده تبلیغاتی قرار گیرد. اما هر آن چه از آبروریزی، گرفتاری و مصیبت نصیب او می‌شود به دلیل گوش سپردن به توصیه‌های افراد پیرامونش است که دروغ می‌گوید، پنهان کاری و مصلحت اندیشی می‌کند و همین موجب دوری بیشتر وی از حقیقت می‌شود و او را از دایره اخلاقیات خارج می‌کند و در نتیجه گرفتاری‌ها و مشکلاتش زیادتر می‌شود. به نظر می‌رسد فیلمساز به نوعی فردگرایی اشاره دارد که در آن سبک از زندگی اگر فرد فرد اجتماع به اصول اخلاقی پایبند باشند، به حقوق دیگران تجاوز نکنند و از حقوق فردی خود نیز دفاع کنند، جامعه در کلیت خود اصلاح شده و همه به رستگاری می‌رسند. رضایتمندی رحیم از تحول درونی و انجام وظیفه اخلاقی خودش نیز حکایت از همین موضوع دارد.