قدرت تخريب و قدرت بازدارندگي

قدرت تخريب بشر در عصر كنوني هزاران، بلكه ميليون‌ها برابر قدرت تخريب بشر در گذشته است. كافي است، سلاح‌هاي بشر و امكانات فني او را مقايسه كنيم؛ از شمشير و نيزه رسيده به بمب اتم. پس چرا بشريت نابود نشده است؟ به اين علت روشن كه به موازات افزايش اين قدرت تخريبي، قدرت بازدارندگي و كنترل‌كنندگي و بازسازي او نيز بيشتر شده است. اگرچه انفجار بخشي از بمب‌هاي اتمي مي‌تواند زمين و بشريت را به كلي نابود كند، ولي انسان كوشيده است كه از طريق پيمان‌ها و تجهيزات نظارتي مانع از كاربرد اين سلاح ويرانگر شود. اگر بشر مي‌تواند با يك دستگاه ماشين ويژه قطع درخت و يك راننده، در طول روز ده‌ها و صدها درخت جنگل را قطع و جنگل را صاف كند، به موازات آن توانسته است، اين فرآيند را كنترل كند و از طريق بازسازي حتي بر سطح جنگل‌ها بيفزايد. هر جا كه موازنه اين دو قدرت، يعني تخريب با بازدارندگي و سازندگي از ميان رفت، تمدن در آن كشور به قهقرا خواهد رفت. هم در وجوه مادي تمدن و هم در وجوه فرهنگي و معنوي و اخلاقي، تمدن با زوال مواجه خواهد شد.  قدرت تخريب عموما سخت‌افزاري و تحت‌تاثير پيشرفت‌هاي فناوري است. انسان قديم تا سه قرن پيش قدرت محدودي داشت. براي كشتن ديگران حداكثر يك شمشير داشت و اسب، ولي امروز حاشيه‌اي‌ترين افراد هم مي‌توانند ۱۱ سپتامبر را به وجود آورند، يا در متروي توكيو گاز شيميايي منفجر كنند، يا روي هيروشيما بمب اتم بريزند يا مثل خمرهاي سرخ يك ملت را به بدترين وجهي بهره‌كشي كنند و به غل و زنجير بكشند. همين قدرت تخريب است كه درياچه آرال را به اين روز سياه انداخته است و فاجعه بوپال هند را ايجاد كرد و... كه از اين نمونه‌ها كم نيست.  ولي قدرت بازدارندگي بشر از كجا است؟ ركن اساسي در قدرت بازدارندگي ويژگي نرم‌افزاري دارد.
اينكه بشر چگونه ساختاري را تاسيس كند كه نظارت موثري بر نحوه رفتار خود و استفاده از سخت‌افزارهاي پيشرفته را داشته باشد. اصولا بشري كه مي‌خواهد چنين نظارتي را اِعمال كند، كيست؟ آيا يك فرد است يا يك ساختار اجتماعي و سياسي؟ به علاوه مبناي چنين تصميمات احتمالي چيست؟ 
در سطح كشوري و ملي دموكراسي با همه ضعف‌هايش كه گريزي از آن نيست، نهادي است براي تامين اين هدف. حاكميت قانون مقدمه لازم دموكراسي است و مستلزم دو ركن اساسي است. اول قانون مناسب، دوم دستگاه قضايي مستقل. قانون مناسب، قانوني است برآمده از مجلس منبعث از مشاركت آزاد عموم مردم و قانون‌نويسي براساس نفع و خير عموم مبتني بر علم و قانون اساسي. تفكيك قوا و دايمي نبودن قدرت به كنترل رفتارها و برنامه‌هاي تخريبي كمك مهمي مي‌كند. در سطح بين‌المللي نيز تاسيس نهادهاي بين‌المللي از قبيل سازمان ملل و شوراي امنيت و نهادهاي زيرمجموعه آن و نيز كنوانسيون‌ها و دادگاه‌هاي بين‌المللي، همگي با هدف تقويت قدرت بازدارندگي و نظارتي بشريت تاسيس شده‌اند. البته اين بدان معنا نيست كه اينها كارهاي خود را خوب و كامل انجام مي‌دهند. نمونه‌اش بحث گرم شدن زمين و سوراخ شدن لايه اُزن و آلودگي آب‌ها و مشكلات هوا و نيز جنگ‌هاي پايان‌ناپذير است ولي اين بدان معنا نيست كه اين نهادها كارايي نداشته‌اند، حداقل در سطح كشوري، موفقيت‌هاي كشورهاي پيشرفته بسيار چشمگير بوده است. 
آنچه درباره وضعيت محيط زيست ايران و مشكلات آب و منابع زيرزميني، مشكلات آلودگي هوا و... مي‌توان گفت، اين است كه ايران دچار توسعه نامتوازن شده است. از يك سو مجهز به سخت‌افزارهاي تمدني جديد شده و آنها را وارد كشور كرده است ولي به موازات آن قادر به واردات يا تاسيس نهادهاي نرم‌افزاري جهت كنترل چگونگي به‌كارگيري اين سخت‌افزارها نشده است، لذا مجموعه قدرت سخت‌افزاري فارغ از عناصر پيش‌گفته نظارتي، از قبيل حاكميت قانون، قانون مناسب، فقدان نظارت رسمي و مدني، زمان‌دار نبودن قدرت و... يكه‌تاز ميدان شده و دست به تصرف در طبيعت زده و بدون آينده‌نگري و از بالا و بدون مشاركت مردم، تغييراتي در آن ايجاد كرده كه مآلا با وضعيت فعلي مواجه شده‌ايم كه راه بازگشت آن بسيار پرهزينه است. وضعيت اصفهان يك نمونه از اين تحليل است.