فرد یا ساختار؟ مسئله این است!

علی بصارتی‪-‬ چند روزی است که از ماجرای ارائه راهکارها و توصیه‌های جنجالی سلبریتی‌هایی همچون خانم رهنما و آقای رامبد جوان درباره تغییر در فرهنگ مصرف و تامین معاش در خانواده می‌گذرد. البته ظهور چنین بیاناتی در رسانه ملی وضعیت تازه‌ای نیست و مسبوق به سابقه است؛ قبل‌ترها کارشناسانی در برنامه‌های مختلف تلویزیونی سعی در «علمی» جلوه دادن نظرات خود دربارهعدم مصرف اقلامی داشتند که قیمت آن‌ها ناگهان سربه فلک کشیده است. از نگاه ژورنالیستی شاید پرداختن
به این موضوع با تاخیر چندروزه مناسب نباشد. اما باید گفت وقتی پای مسائلی به رسانه‌ها باز می‌شود که با مشکلات و دغدغه‌های اکثریت جامعه درگیر است، از یک سو، باید اجازه داد تا کمی تب تند انتقادات علیه گویندگان آن اظهارات به عرق بنشیند تا سر فرصت نگاهی دقیق‌تر ارائه کرد و موضوع را آسیب‌شناسی نمود. از دیگر سو، در هیچ وضعیتی نباید از کنار این چنین اظهاراتی به‌سادگی گذشت و لازم است با ارائه تحلیل‌هایی ریشه‌ای، بینش و آگاهی دقیق‌تری به جامعه منتقل نمود.
در برخورد با موضوعاتی از این دست اشتباه اول و البته آخر روانه کردن آماج حملات به سلبریتی‌ها و کارشناسان است. از آن بدتر سر دادن شکوه و بیداد از اینکه وقتی مردم توان تامین مایحتاج روزمره خود را ندارد، چه جای صحبت از کنترل هزینه‌ها و اصلاح در سبک زندگی است. بدون شک، صحبت‌هایی از این قسم به هیچ وجه زاییده تاملات و تفکرات شخصی و ماحصل یافته‌های گوینده نیست.
بلکه چنین گفتمانی از آبشخورِ منطق و جهان‌بینی نظام اجتماعی‌ای نشت می‌کند که دست‌یابی به شرایط زندگی انسانی را در فردگرایی و وابسته به اراده و همت و «عرضه» فرد می‌بیند. در چنین نظامی، کلیت ساختار اجتماعی، سیاست‌های توزیع عدالت اجتماعی و دخالت آن‌ها در ایجاد فقر، اعتیاد و بیکاری مکتوم باقی می‌ماند. در عوض، فرصت‌طلبی، ویژه‌خواری، اتصال به حلقه‌های قدرت و ثروت و سوءاستفاده از موقعیت اجتماعی، اموری مطلوب و دال بر توانایی و قابلیت فردی دارد. در مواجهه با این موضوعات، این پرسش که چرا چنین فردی چنین گفتمانی را تولید کرده آنقدر بی‌مایه است که نمی‌تواند کوچکترین مسئله‌ای برای جامعه ایجاد کند؛ چرا که در بهترین حالت موضوع وجهه ارزشی-اخلاقی به‌خود می‌گیرد و تمام ماجرا با یک عذرخواهی و اظهار ارادت به مردم شریف ایران از طرف بازتولیدکنندگان این گفتمان ختم به‌خیر می‌شود. اما در اصل ماجرا این پرسش که چگونه و طی چه فرایندی چنین گفتمانی بوجود آمده است، بدون پاسخ باقی می‌ماند. بیایید با طرح این پرسش‌ها به بازشناسی این موضوع بپردازیم که چگونه روابط ثروت و قدرت در جامعه به این شکل تولید شده است؟ چگونه شیوه مسلط توزیع ثروت و عدالت اجتماعی شکل گرفته و به چه شکل گفتمان فردمحوری و اتکا به قابلیت‌های فردی در کسب ثروت و رفاه پدید آمده است؟ تنها با داشتن نگاه تاریخی به کلیت جامعه و ساختارهای اجتماعی - اقتصادی هم به عنوان فاعل و هم به عنوان موضوع شناخت است که می‌توان ریشه و سرمنشا این گفتمان را عریان کرد، کلیت نظام اجتماعی را به چالش کشید و چنین گفتمانی را به حاشیه راند. درعوض، می‌توان بینش و جهان‌بینی را استوار کرد که معتقد باشد فقر، تنگدستی و بیکاری انتخاب افراد نیست بلکه وضعیتی است که ساختارهای جامعه بر افراد تحمیل می‌کند.