بفرمایید چای آقای ضرغامی!

آفتاب یزد – یوسف خاکیان: 1- از زمانی که دانشجو بودم و در رشته‌ای غیرمرتبط با کاری که امروز مشغول انجام آن هستم تحصیل می‌کردم یک سوال بسیار مهم در ذهنم وجود داشت، آن سوال هم این بود که چرا زمانی که مسئولان هنوز کاره‌ای نشده‌اند و روی صندلی ریاست یک وزارتخانه یا سازمان یا هر ارگان دیگر ننشسته اند، از در خانه که خارج
می‌شوی می‌توانی همه جا آنها را ببینی و با ایشان
خوش و بش کنی، اما هنگامی که پستی در یک ارگان دولتی می‌گیرند
دیگر به صورت تمام وقت از دسترس خارج می‌شوند، البته که کارشان زیاد می‌شود بندگان خدا، اما همه ما می‌دانیم که اینها همه بهانه است و اگر کسی بخواهد کسی را ببیند به اندازه دو دقیقه که وقت آزاد دارد، ندارد؟ حال ماجرای ایجاد این سوال در ذهن من چه بود؟ راستش می‌خواستم آقای دکتر جاسبی را ببینم، یعنی از بس که برایشان نامه نوشته بودم و ایشان پاسخم را نداده بودند، تصمیم گرفتم به دفترشان که فکر می‌کنم آن زمان در خیابان پاسداران بود بروم و هر طور شده با ایشان ملاقات حضوری داشته باشم. القصه یک روز شال و کلاه کرده و به محل مورد نظر رفتم، نزدیک که شدم، حتی از جلوتر رفتنم در خیابان عادی ممانعت به عمل آوردند، گفتم: «برادر من مشکل جسمی دارم، خیلی سختی کشیدم تا اینجا اومدم، پنج دقیقه بیشتر وقت دکتر رو نمی‌گیرم، این نامه رو بدم، بخونن، جواب بدن و بعد هم تمام. من میرم دنبال کارم» گفتن: «محاله، پسر پادشاه هم اگه باشی، تا طبقه هفتم بیشتر نمی‌تونی بری، دفتر دکتر هم طبقه دهمه، الکی خودتو علاف نکن». هر کاری کردم نشد دکتر جاسبی را ببینم، تا اینکه چند سال بعد ایشان از سمت ریاست دانشگاه آزاد کنار رفتند و به عنوان یک فرد عادی محسوب شدند. همان زمانها برای برگزاری نشستی اقتصادی به یک رستوران شیک دعوت شده بودم که گزارشی از عملکرد موسسه‌ای که آن نشست را ترتیب داده بود، بنویسم. جزو اولین نفراتی بودم که وارد رستورانی که بیشتر شبیه کافی شاپ بود، شدم. یک ساعتی طول کشید تا مهمانان دیگر هم از راه برسند. من سرم پایین بود و مشغول نوشیدن چای بودم، چای که تمام شد، سر بلند کردم و به در ورودی نگاه کردم، در عین ناباوری من، همان لحظه یکی از مهمانان وارد شد و پس از گذشتن


چند میز آمد و روی صندلی میزی که روبروی من قرار داشت،
نشست و در هنگام نشستن هم لبخند ملیحی تحویل من داد که یعنی «سلام علیکم». فکر می‌کنید او که بود؟ آقای دکتر عبدالله جاسبی رئیس پیشین دانشگاه آزاد اسلامی. همان شخصی که در زمان مسئولیتش در دانشگاه حتی اگر پسر پادشاه هم بودم نمی‌توانستم او را ببینم اما حالا خودش آمده بود و نشسته بود مقابل من و حتی به من لبخند هم می‌زد.
2- امروز من یک روزنامه نگارم و سالهاست در حوزه رسانه قلمفرسایی می‌کنم، اما هنوز آن پرسش در ذهنم وجود دارد و هنوز جوابش را نگرفته ام. آنچه که در یک بیان شد مقدمه‌ای بود برای ورود به حیطه کاری عزت الله ضرغامی وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی. حتما ایشان را می‌شناسید، ایشان تخصص غیرقابل انکاری در برگزاری مراسم صبحانه‌های کاری دارند، آنهم با کسانی که خودشان یا قبلا پست و مقامی داشتند و یا قرار است بعدا پست و مقامی داشته باشند. صبحانه‌های کاری شان هم
معمولا دو نفره است.
عزت خان یک طرف میز می‌نشیند و
مهمانش هم طرف دیگر. خیلی هم مفصل نیست میز صبحانه، نهایتا یک استکان چای در دست هر کدام (حداقل عکس‌های منتشر شده این را می‌گویند) این تخصص را البته آقای ضرغامی پیش از وزیر شدن داشتند آن را انجام هم می‌دانند و عکس هایش را هم در پیج شخصی شان منتشر می‌کردند.
3- سخن کوتاه، با خودم گفتم یک روز صبح کله سحر پاشم برم دفتر آقای وزیر و از ایشان درخواست یک صبحانه کاری داشته باشم تا چند دقیقه‌ای وقت گرانبهای ایشان را بگیرم و نکاتی را برایشان بازگو نمایم، اما بعد به خودم نهیب زدم که: «نکنه من اینهمه راه برم و باز ماجرای عبدالله جاسبی برام تکرار بشه و اجازه ملاقات آقای ضرغامی رو بهم ندن» این شد که بساط صبحانه کاری خودم با عزت الله ضرغامی را در صفحه فرهنگی روزنامه بچینم و اینبار من میزبان
عزت الله خان باشم و او مهمان مطالبی که در این متن به تحریر در می‌آید. امید که جناب ضرغامی در هنگام نوشیدن چای در کنار دبیر بخش فرهنگی روزنامه آفتاب یزد التفاتی هم به مطالبی که در این نوشتار آمده داشته باشند.
بفرمایید چای آقای ضرغامی، تازه دمه، به خوبی چای‌هایی که شما جلوی مهموناتون می‌ذارید نیست اما قابل خوردنه، آخه شما وزیرید، باید چایتون بهتر از چایی که ما می‌خوریم باشه، البته که اگه شما ریاستتون مثل ریاست دیگران باشه باید چایتون هم با چای ما آدم معمولیا فرق داشته باشه. (که گمان نمی‌کنم اینطور باشه، حداقل شما نشون دادید که آدم خاکی‌ای هستید و پست و مقام شخصیتتون رو عوض نمی‌کنه). بگذریم. راستش دلیل دعوتتون برای نوشیدن یک استکان چای شرایط نابسامان میراث فرهنگی و گردشگریه که خب الان بسامان شدن و از این حالت بی‌در و پیکری
در اومدنش بر عهده شما گذاشته شده. ما از زمانی که شما وزیر
وزارتخونه شدید چند گزارش پیرامون آثار باستانی و اماکن تاریخی منتشر کردیم، البته گزارش نوشتن و نشون دادن نقص‌های کاری فعالان حوزه فرهنگ و هنر رو پیش از وزیر شدن شما هم انجام می‌دادیم اما متاسفانه نه کسی به مطالب ما توجهی می‌کرد و نه اینکه گره‌ای از مشکلات حوزه میراث فرهنگی باز شد. انگار که میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی یه اسمه فقط، یه عنوان که برین پشتش عکس سلفی باهاش بگیرن. تا اینکه شما اومدید و شدید وزیر. گفتیم چه خوب، با شناختی که از آقای ضرغامی داریم به نظر می‌رسه که وضعیت اماکن تاریخی و ابنیه باستانی یه کم تغییر کنه و شرایطشون رو به بهبود بذاره. اما راستش تو دوره شما هم تا اینجای کار هرچی نوشتیم اتفاق خاصی نیفتاده، یعنی آستینی بالا زده نشده و قدمی برای حل مشکلات برداشته نشده، فقط ما نوشتیم، خیلی‌های دیگه هم دست به قلم هستن و مطلب در این زمینه نوشتن، آخرینش همین درخواست پرویز پرستویی و امیرشهاب رضویان درباره محافظت از «خانه اقبالیان» که تو استان همدان قرار داره، هست. تو گویی قراره که این خونه رو خراب کنن و معلوم نیست جاش چی بسازن، البته که تجربه به ما نشون داده که تا وقتی یه خانه تاریخی سر پا هست و بولدوزرها تو کسری از ثانیه له و لوردش نکردن، همه میان میگن: «خیالتون راحت باشه مردم، ما اجازه نمی‌دیم که یه مو از سر این خونه کم بشه و هر کسی به قصد تخریب به این خونه نزدیک بشه، ال می‌کنیم بل می‌کنیم و دودمانشونو به باد می‌دیم» اما یه شب «وقتی همه خوابیم» یکی از خوابش می‌زنه می‌رسه سر ساختمون تو نیم ساعت با بولدوزر سقف ساختمونو میاره پایین و دیواراشو به تلی از خاکستر تبدیل می‌کنه.
آقا عزت بِینی و بین الله یه سوال دارم، تا کی قراره این تخریبهای شبانه ادامه داشته باشه؟ تا کی قراره ما به آنچه از نیاکانمون بهمون ارث رسیده بی‌تفاوت باشیم و اینطوری بزنیم رگ و ریشه تاریخ سرزمینمونو از بیخ و بن بکنیم، چند تا خونه قدیمی باید خراب بشن که یه مسئول میراث فرهنگی به خودش بیاد و جلوی این ماجرا وایسته و نذاره که دیگه همچین اتفاقاتی بیفته. «خانه اقبالیان» که یکی از هزاران ساختمون قدیمی و با ارزشیه که تو این مملکت قرار داره و هیچکسی براش مهم نیست که چه اتفاقی داره براش رخ می‌ده، قول می‌دم اگه پرویز پرستویی و امیرشهاب رضویان نامه نمی‌نوشتن و درخواست نجات این خونه رو نمی‌دادن، خیلی از مردم، حتی شاید خود من و شما اصلا از وجود همچین خونه‌ای با خبر نمی‌شدیم. خب چرا؟ مگه ما تو این مملکت زندگی نمی‌کنیم؟ چرا نباید درباره آثار قدیمی سرزمینمون اطلاعات داشته باشیم؟ چایتون سرد شد، بدید عوضش کنم.
آقای وزیر خیلی ممنون از اینکه به شهرهای دیگه غیر از تهران سر می‌زنید و از آثار باستانی اون مناطق دیدن می‌کنید و حتما دستوراتی رو هم درباره توجه بیشتر به این اماکن صادر می‌کنید، خوندم که جایی گفته بودید «موافق لغو ویزا هستید» و جایی هم بیان کرده بودید که «سفر حق همه مردمه» چقدر خوب، به این میگن وزیر مردمی، اما آقا عزت سوال من اینه که اگه قرار باشه این بی‌توجهی‌ها به ابنیه تاریخی و قدیمی ادامه داشته باشه و تخریب‌ها همینطور پشت سر هم اتفاق بیفته خارجی‌ها که با لغو ویزا اومدنشون به کشور ما راحت‌تر شده قراره بیان چی رو تماشا کنن اینجا؟ مردم می‌خوان برن سفر که چی رو ببینن؟ همه چی که داره خراب میشه، اون آثار باستانی‌ای که موندن پابرجا و کسی با بولدوزر نیفتاده به جونشون رو هم از بس رسیدگی بهشون نشده، باد و بوران داره دخلشونو میاره. چند سال پیشا من رفته بودم منطقه شوش و شوشتر تو جنوب، یه روز هم وقت گذاشتم رفتم چغارزنبیل، رفتید اونجا؟ اونقدر میزان رسیدگی به این منطقه پایینه که حد و حساب نداره، در حالی که همین چغارنبیل مردم اون کله دنیا رو وادار می‌کنه که دلار خرج کنن پاشن بیان ایران برن اونجا رو ببینن. خب عقل سلیم چی میگه؟ میگه رسیدگی کنید تا سودشو ببرید، یه هتلی اونجا بزنید، یه مرکز تفریحی بزنید، یه رستورانی بذارید، یه پارکی درست کنید تا اونا که میان چغارنبیل
رو ببینن بتونن تو این منطقه هم بکنن، چرا که نه؟ وقتی حاضرن برای رفاه بیشتر دلار بیشتری خرج کنن چرا این امکانو براشون فراهم نکنیم؟ خب این دلارا برای کی داره خرج می‌شه؟ برای ما، برای مملکت ما، توریسم یعنی همین دیگه، غیر از اینه مگه؟
وقتتونو بیشتر از این نمی‌گیرم آقای ضرغامی، من چند وقت پیش یه متنی نوشتم با این مضمون که: «عزت الله ضرغامی با ورودش به وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی نشان خواهد داد که وقتی از یک وزیر و عملکردش حرف می‌زنیم، در واقع حرف می‌زنیم» امیدوارم که خط به خط اون متن تو دوره شما به عنوان وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی عملیاتی بشه و اوضاع خونه‌های تاریخی
و اماکن قدیمی که متعلق به همه مردم تو همه ی دوران‌ها و زمانهاست، بهتر بشه و میراث فرهنگی سرزمین ما بتونه یه نفسی بکشه و کمر خم شده‌اش زیر بار بی‌توجهی مسئولان و دست اندرکاران و ایضا مردمی که به آثار باستانی کشورشون بی‌توجه هستن، راست کنه، من به شخصه امیدوارم که با تدبیر و دوراندیشی‌ای که شما و افرادی که تو وزارتخونه تحت امر شما کار می‌کنن این اتفاق بیفته و ما شاهد رویدادهای درخشانی تو حوزه میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی باشیم تا از این طریق هم بتونیم گردشگر بیشتری
رو به سرزمینمون دعوت کنیم، هم به اونا بفهمونیم که ما میراث دار و امانت دار خوبی برای پاسداری از آنچه از نیاکانمون بهمون ارث رسیده هستیم و هم آثار باستانی و اماکن تاریخی کشورمون رو از تخریب‌های ادامه دار نجات بدیم و همونطور که گذشتگانمون این میراث رو برای ما به ارث گذاشتن، ما هم اون رو برای آیندگان به یادگار بذاریم.