خبر تلخ

به تیتر این خبر تلخ توجه کنید: «سرقت 6 نوجوان
در یکی از شهرهای استان یزد از یک شیرینی فروشی».
هنوز شوک خبر هولناک قتل عام یک خانواده توسط پسر بزرگ خانواده از اذهان اهالی شهر بیرون نرفته بود که خبر می‌رسد 6 نوجوان غیربومی البته ایرانی شبانه به یک شیرینی‌فروشی دستبرد می‌زنند و مبلغ 3 میلیون تومان که سهم هر یک 500 هزار تومان می‌شود را سرقت می‌کنند. 500 هزار تومان شاید هزینه 5 وعده غذا هم دیگر نشود.
به واقع زیر پوست شهر چه می‌گذرد و مقصر اصلی این حادثه کیست؟


خانواده، معلم، منِ روزنامه‌نگار، آن مبلغ که سالانه ردیف بودجه دارد و یا مدیرانی که جامعه را به این سمت برده‌اند؟
وقتی اعلام شد سن بزهکاری در جامعه کاهش یافته است کدام مسئول به خودش لرزید؟ کدام مسئول مورد پرسش قرار گرفت یا کدام نهاد و مسئولی عذرخواهی کرد؟
به اندازه کافی عناوین مجرمانه و قانون جهت مبارزه با بزهکاران داریم ولی آیا راهکار برخورد قهری است؟
مقصر آن نوجوانان هستند یا شرایط جامعه و وضعیت اقتصادی که پدر را شرمنده خانواده‌اش کرده است؟
این نوجوانان که دستشان به مدیران در این دنیا نمی‌رسد و مدیری نیز گوش شنوا برای شنیدن دردهای جامعه ندارد و یا به فکر جامعه نیست اما باید یقین داشت در آن دنیا این مدیران باید پاسخگوی تک تک این نوجوانان و مردم باشند. مردم شهرستانی که زیر آلودگی کارخانجات دارند جان می‌دهند باید شاهد این حوادث هم باشند.
به هر حال رسانه‌ها تمام تلاش خود را می‌نمایند تا منعکس کننده این حوادث و وقایع باشند هرچند حکایت این سال‌ها حکایت: «نرود میخ آهنی در سنگ» است. یعنی هرچقدر نقد می‌شود، هر چقدر توصیه می‌کنیم و هر چقدر راه‌کار ارائه می‌‌گردد ولی گوش
شنوایی نیست.
واقعیت آن است که وضعیت فعلی اقتصادی اگر تداوم یابد حتما شاهد خبرهای عجیب‌تر و دلخراش‌تر خواهیم بود. فقر خانمان‌سوز است و به مانند گردبادی است که هست و نیست انسان‌ها را با خود می‌برد. همچنان معتقدیم اگر فقط مسئولان و مدیران 3 ماه به مانند یک کارگر حقوق دریافت کنند به خوبی و نیکی تلخی‌های لابه‌لای این سطور را درک می‌کنند و قطعا به دنبال راه چاره می‌روند. آری؛ شاخص تورم به قول بانک مرکزی کاهشی شده است. اما کیست که نداند این یعنی فقط کمی سرعت گرانی کند شده و تا نرمال شدن شرایط فاصله طولانی است.