هيچ نرم‌افزاري جاي فكر مترجم را نمي‌گيرد

اسماعيل  مسيح‌گل
اسدالله امرايي مترجم پركار سال‌هاي اخير به تازگي رماني از ليديا ديويس به نام «آخرين داستان» ترجمه كرده است. ليديا ديويس نويسنده شناخته‌شده امريكايي و البته همسر سابق پل استر معروف است. به بهانه انتشار رمان 240 صفحه‌اي «آخرين داستان» از سوي نشر افق، سراغ مترجم نام‌آشناي كتاب رفتيم و با او درباره كار و زندگي‌اش گفت‌وگو كرديم. امرايي چنانكه خود مي‌گويد، بعد از بازنشستگي فراغت بيشتري براي ترجمه پيدا كرده است. در كارنامه او برگردان آثار ادبي مختلفي از انگليسي به فارسي ديده مي‌شود؛ از آن ميان مي‌توان «پاييز پدرسالار» اثر گابريل گارسيا ماركز، «كوري» ژوزه سارماگو، «مردان بدون زنان» ارنست همينگوي، «دختر بخت» ايزابل آلنده و ... را نام برد. در ادامه گفت‌وگوي «اعتماد» را با اسدالله امرايي مي‌خوانيد.
  جناب امرايي عزيز، قبل از ترجمه شما از رمان «آخر داستان» ترجمه ديگري هم از اين اثر درآمده بود. علت ترجمه دوباره شما از اين رمان چه بود و چرا خانم ليديا ديويس را انتخاب كرديد؟
من خانم ليديا ديويس را اولين‌بار معرفي و با ايشان مصاحبه كردم و كتاب‌هاي‌شان را امضا كردند و برايم فرستادند. اول مجموعه داستان «نمي‌توانم و نمي‌خواهم» ايشان را منتشر كردم. رمان‌شان را هم همان ‌موقع ترجمه كرده بودم و تمام شده بود. در روز رونمايي از كتاب «نمي‌توانم و نمي‌خواهم» با مترجم ديگر آخر داستان آشنا شدم و وقتي ايشان خبر انتشار قريب‌الوقوع كتاب‌شان را دادند، به خودشان هم گفتم من صبر مي‌كنم و بعدا به ناشر مي‌دهم. آثار ديگر نويسنده را هم ترجمه كرده‌ام كه به تدريج منتشر مي‌شود. ضمن اجازه كتبي كه از نويسنده دارم، ناشر هم حقوق اثر را خريداري كرده است.
  آثار خانم ديويس چه ويژگي‌هايي دارد كه شما را به ترجمه كارهاي ايشان ترغيب مي‌كند؟
ليديا ديويس نويسنده‌اي جامع‌الاطراف است و نثر پاكيزه‌اي دارد. كمتر نويسنده‌اي ديده‌ام كه به اندازه او به زبان اهميت بدهد. هم نويسنده است و هم مترجم و به نظرم تحت تاثير ادبيات فرانسه قرار دارد، به‌ خصوص فلوبر و مارسل پروست كه آثارشان را ترجمه كرده. مقاله‌نويس و جستارنويس متبحري است و رويكرد منتقدان ادبي به آثارش بسيار مثبت است. آشنايي‌اش با زبان‌هاي اسپانيايي و ايتاليايي و ايضا آلماني و كلا آشنايي‌اش با زبان و ادبيات دست اول جهان، ديد وسيع‌تري به او بخشيده است.
  ترجمه رمان «آخرين داستان» چند وقت طول كشيد و شما با چه چالش‌‌هايي در ترجمه اين اثر مواجه شديد؟
رمان آخر داستان را نويسنده همراه با كتاب‌هاي ديگرش برايم فرستاده بود. مجموعه كامل داستان‌هايش در يك جلد كه شامل پنج داستان بود و «نمي‌توانم و نمي‌خواهم» جايزه من بوكر بين‌المللي را برده بود. ليديا ديويس مدرس داستان است و از اعتبار بين‌المللي برخوردار است. علاوه بر داستان كوتاه و رمان جستارنويس مطرحي است و در زمينه ترجمه ادبيات فرانسه شهرت دارد و نشان شواليه فرهنگ و ادب آكادمي فرانسه را دارد. رمان، رمان مدرني است و نويسنده از كمترين نشانه‌هاي نگارشي بهره گرفته. شخصيت و مكان‌ها بي‌نام هستند. گاه موقع ترجمه پيش مي‌آمد به موردي برخورد مي‌كردم ‌كه برايم‌ گنگ بود و به خود نويسنده متوسل مي‌شدم كه گره كار را باز كند.
  معيار شما براي ترجمه كتاب‌ها چيست؟
ارزش ادبي كتاب، جايگاه نويسنده ميان منتقدان و سودي است كه عايد اهالي ادبيات اعم از داستان‌خوان و داستان‌نويس و مدرس داستان مي‌كند. در اين مورد خاص خانم ليديا ديويس در خانواده‌اي اديب و نويسنده بزرگ شده و رشد كرده و هميشه در حلقه ادبا و مدرسان ادبيات و منتقدان ادبي بوده. شوهر اولش پل استر از نويسندگان برجسته و مطرح ادبيات امروز امريكاست.
  در ميان كتاب‌هايي كه ترجمه كرده‌ايد، كدام اثر به پسند شما نزديك‌تر است؟
همه آثاري را كه ترجمه كرده‌ام، دوست دارم. اساسا كاري را كه دوست نداشته باشم، ترجمه نمي‌كنم. هر كاري را كه پيشنهاد كنند، اول مي‌خوانم و اگر خوشم بيايد و با آن ارتباط برقرار كنم، ترجمه مي‌كنم. تعدادي از كارهايي را كه خوانده‌ام و دوست داشته‌ام، پيشنهاد مي‌كنم يا ترجمه كرده و ارايه مي‌كنم به انتشارات.
  اين روزها مشغول چه كاري هستيد؟
اين روزها چشم انتظار رماني هستم از نويسنده امريكايي آلكس جورج با عنوان «به افق پاريس» كه نشر برج با خريد كپي‌رايت آن را منتشر مي‌كند. ناشر، متن دست‌نويس رمان را پيش از انتشار به زبان اصلي گرفته و دراختيار من گذاشته و قرار بود همزمان با كتاب اصلي منتشر شود كه البته نشد اما به زودي منتشر مي‌شود. تعدادي از آثار قبلي هم با تغيير ناشر و ويرايش جديد منتشر مي‌شود.
  از نگاه شما در مقام مترجم، مهم‌ترين دغدغه‌ها و چالش‌ها در حوزه ترجمه چيست؟
دغدغه‌هاي من در مقام ‌مترجم انتقال اثر به زيباترين و دقيق‌ترين شكل ممكن است. ممكن كه مي‌گويم بضاعت خودم مدنظر است. امكان انتشار بدون موانع موجود نظير سانسور كه سدي است در برابر ارتباط خواننده و اثر و مترجم. امكان ارايه اثر در كوتاه‌ترين زمان ممكن. من بارها شاهد بوده‌ام آثاري كه از نويسنده اجازه گرفته بودم يا ناشر كپي‌رايت آن را خريده بود همزمان با اثر اصلي منتشر نشد‌ در حالي كه كتاب در زبان اصلي در روز معين در همه كشورها پخش مي‌شود. اينجا يك روز كاغذ نيست، يك روز موزعين نيستند، يك روز چاپخانه‌ها وقت ندارند. البته اين آخري‌ها بيشتر دغدغه ناشر است نه من، اما در من هم بي‌تاثير نيست.
  نقش و جايگاه مترجم در جامعه و به‌طور مشخص در فرهنگ امروز ايران چيست؟
مترجم خيلي نقش دارد، از انتخاب اثر گرفته تا نحوه ارايه آن. آشنايي‌اش با سبك نويسنده به خصوص وقتي همه آثار يا اغلب آثارش را خوانده. اگر بخواهم ‌مثال بزنم، قاسم روبين و مارگريت دوراس نزديك‌ترين ‌مثال است.
  كسي كه زبان مي‌داند و دستي هم به قلم دارد، اگر بخواهد يك مترجم حرفه‌اي بشود، چه كارهايي بايد بكند؟ ملاحظات مترجم شدن براي او چيست؟ و اينكه آيا از طريق ترجمه مي‌شود ارتزاق كرد؟
توصيه‌ام به مترجمان تازه نفس اين است كه در انتخاب آثار دقت كنند و كارشان را جدي بگيرند. اگر خودشان كارشان را جدي نگيرند، كسي كار آنها را جدي نمي‌گيرد. بستگي به كار دارد. فروش آثار هم به هر حال عوامل متعددي دارد. الزاما همه آثار پرفروش نمي‌شود. بعضي‌ها پرفروش مي‌شود. حتي ممكن است يك كتاب ناشر پرفروش باشد كتاب ديگر نه. من از راه ترجمه زندگي كرده‌ام. براي تامين معيشت درس داده‌ام و كارشناس روابط بين‌الملل يكي از سازمان‌هاي دولتي بوده‌ام كه شاخه ملي يكي از سازمان‌هاي تخصصي ملل متحد است. چند سالي است كه بازنشسته شده‌ام. در آن سازمان پست رسمي‌ام مترجم و كارشناس نشريات بين‌المللي بود. انتشار كتاب‌هايي كه ترجمه كرده‌ام هم سهمي در تامين معاش داشته و دارد، به خصوص كتاب‌هايي كه به چاپ‌هاي متعدد رسيده. در دوره‌هايي هم ترجمه‌هايي براي پروژه‌هاي مختلف بي‌ربط به ادبيات قبول كرده‌ام. گاهي براي برخي شركت‌هاي تجاري هم پروژه‌ايي كار كرده‌ام .
  به عنوان پرسش آخر مي‌خواهم در مورد چيزي بپرسم كه اين روزها تا حدي رايج شده و آن، استفاده مترجمان ما از نرم‌افزارهاست. آيا اين شيوه آينده ترجمه را براي مترجمان حرفه‌اي دچار مشكل نمي‌كند؟
با نرم‌افزار نمي‌شود ترجمه كرد. حداقل در ترجمه فارسي نمي‌توان اين كار را كرد. هيچ ماشيني نمي‌تواند جاي انسان متفكر را بگيرد و در انتقال خلاقيت ادبي به كمك مترجم بيايد.
دغدغه‌هاي من در مقام ‌مترجم انتقال اثر به زيباترين و دقيق‌ترين شكل ممكن است. ممكن كه مي‌گويم بضاعت خودم مدنظر است. امكان انتشار بدون موانع موجود نظير سانسور كه سدي است در برابر ارتباط خواننده و اثر و مترجم. امكان ارايه اثر در كوتاه‌ترين زمان ممكن. من بارها شاهد بوده‌ام آثاري كه از نويسنده اجازه گرفته بودم يا ناشر كپي‌رايت آن را خريده بود همزمان با اثر اصلي منتشر نشد‌ در حالي كه كتاب در زبان اصلي در روز معين در همه كشورها پخش مي‌شود.