شیدای حاضرِ غایب

پرونده‌ای برای هفتادوپنجمین زادروز محمدرضا لطفی شیدای حاضرِ غایب با آثار و گفتاری از: صدیق تعریف‌، ارشد تهماسبی، محمد گلریز‌ حسین بهروزی‌نیا، سیدابوالحسن مختاباد وقتی سخن از ستارگان آسمان موسیقی ایران‌زمین به میان می‌آید، نام محمدرضا لطفی با درخششی کم‌نظیر جلوه می‌کند. داستان دلدادگی‌اش به موسیقی؛ آن هم کیلومترها دور از پایتخت و در شهر گرگان را شاید شنیده باشید. دراین‌باره، همین بس که خانواده‌ای فرهنگی داشت؛ پدر و مادرش معلم بودند اما به قول خودش تارنوازیِ برادر بیش از فرهنگی‌بودنِ پدر، روی لطفی نوجوان اثر گذاشت و کاری کرد که او هم عاشق تار و زخمه‌‌زدن بر پیکر این ساز بشود. برای فراگیری نوازندگی تار بار سفر بست و به تهران رهسپار شد. چون سن و سالش کمی بیشتر از آن بود که در دوره روزانه هنرستان موسیقی ثبت‌نامش کنند، به دوره شبانه رفت. هنرستان سبب آشنایی‌ او با بسیاری از همکاران آینده‌اش از جمله حسین علیزاده شد تا بعد از پنج سال راهی دوران خدمت شود و در ادامه به دانشگاه تهران راه یابد. او در دانشکده هنرهای زیبا و در رشته موسیقی درس خواند و در همان روزها هم بر سبیل بسیاری دیگر از جوانان آن نسل راهش به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی رادیوتلویزیون ملی ایران افتاد. او اما زیاد آنجا ماندگار نشد و اختلافاتش با دکتر داریوش صفوت؛ رئیس مرکز باعث شد آنجا را ترک کند. از این زمان به بعد سایه هوشنگ ابتهاج بر زندگی شخصی و هنری محمدرضا لطفی را نمی‌توان نادیده گرفت. با حمایت ابتهاج، جذب رادیو شد. «گل‌های شماره 126» اولین اثر رسمی محمدرضا لطفی است که با تنظیم روان‌شاد جواد معروفی به گوش مردمان ایران رسید. در ادامه، ابتهاج و لطفی بنای بازسازی آثار آهنگ‌سازان بزرگ ایرانی را در رادیو گذاشتند و لطفی که پیش‌تر، بنای تشکیل این گروه را در دانشگاه تهران ریخته بود، به‌ خاطر بازسازی اولین اثر از سوی آنان که از ساخته‌های علی‌اکبر خان شیدا بود، نام گروهش را «شیدا» گذاشت. بعد از چند سال، او و همراهانش به‌ دلیل نگاهی که به مسائل روز جامعه ایران داشتند، تصمیم به ترک رادیو گرفتند و مدتی بعد بنای راه‌اندازی مرکز «چاووش»؛ باز هم به پیشنهاد هوشنگ ابتهاج گذاشته شد. «چاووش» را ماندگارترین یادگار محمدرضا لطفی می‌دانند؛ کانونی فرهنگی و هنری و مأمن و مأوای هنرجویان مستعد. انقلاب سال 57 رؤیای او و بسیاری از همراهانش بود که به حقیقت پیوست. چند سال بعد از انقلاب لطفی اوضاع را بسامان نیافت؛ همان روزها بود که عازم ایتالیا شد و تور کنسرتی با حضور حسین علیزاده و دیگران پای او را به آمریکا باز کرد. لطفی سا‍‌‌ل‌ها به‌عنوان یک موزیسین با اندیشه‌های چپ نگاهی ضد امپریالیستی داشت و آمریکا را باعث وضعیت کنونی جهان می‌دید اما تا پایش به ایالات متحده رسید، تصمیم گرفت همان‌جا ماندگار شود. ناصر فرهنگ‌فر؛ دوست و هم‌کلاسی لطفی در دانشگاه این مهاجرت را در یک بیت با چاشنی طنز این‌طور روایت کرده است: «بی‌لطفیِ لطفی نه از این بود که در رفت/ او حوصله اهل هنر بود که سر رفت». 20 سال طول کشید تا دوباره به میهن بازگردد؛ وقتی سال 1385 به ایران آمد، هنوز انگیزه‌ساختن را می‌شد در چهره‌اش دید؛ مکتب‌خانه «میرزا عبدالله» را راه انداخت و به تربیت جوانان علاقه‌مند به موسیقی ایرانی پرداخت. در آن ایام هم تعداد زیادی از جوانان با راهنمایی‌های او، به موسیقی ایران معرفی شدند. سرطان پروستات از چند سال قبل میهمان تنش شده بود و مدتی راهی بیمارستانش کرد اما حال استاد خسته بهبود نیافت؛ محمدرضا لطفی سرانجام 12 اردیبهشت سال 1393 وقتی هنوز دو سال تا پایان دهه هفتم زندگی فرصت داشت، آرام گرفت. او را در گرگان به خاک سپردند. به بهانه هفتادوپنجمین زادروز این هنرمند نامدار در روزنامه «شرق»پرونده‌ای آماده کرده‌ایم که پیش‌روی شماست؛ در این پرونده صدیق تعریف، ارشد تهماسبی، حسین بهروزی‌نیا، محمد گلریز و ابوالحسن مختاباد با ما همراه بودند.