محکوم به مرگی گریخته است!

امید مافی‪-‬ بادهای زمستانی خبر از تغییر فصل می‌دهند، اما در فوتبال ایران تمام فصل‌ها زمستان است و آغوش‌ها تنها برای بدرقه گشوده می‌شوند. در این فوتبال حرفه‌ای که هیچ شباهتی به فوتبال روز دنیا ندارد پس از گذشت سال ها،‌اش و کاسه یکی است و همچنان در فراق نمایشی حرفه‌ای دوره می‌کنیم شب را و روز را هنوز را...
اوضاع قمر در عقرب زمین‌های فوتبال در چهار گوشه ایران این روزها چنان روان تیم‌ها را خراش می‌دهد که معلوم نیست در ادامه مسیر نسخه‌ای برای این تراژدی پیچیده خواهد شد یا نه؟
نساجی قائم شهر خانه به دوش است و هر هفته در شهری به میدان می‌رود تا قائم شهری‌ها در حسرت تماشای نمایش تیمی که قرار بود سفیر شایسته‌ای برای فوتبال مازندران باشد، بمانند.
قصه پر عضه همین جا تمام نمی‌شود و رفسنجانی‌ها نیز کاسه چه کنم چه کنم در دست گرفته و به دنبال یک مستطیل با طراوت به هر کوی و برزنی سر می‌زنند. آن‌ها این هفته به ناچار در سیرجان به میدان رفتند تا دور از خانه چراغ‌ها را روشن کنند و بساط آتشبازی را پهن کنند.


حافظیه اما روایتی دگرگونه دارد. در باتلاق
آن سوی سعدیه توپ چرمی به خوبی نمی‌چرخد و تیم‌ها با تاکتیک علی اصغریِ بزن زیرش نود دقیقه به جای فوتبال، چوگان بازی می‌کنند و همه را در حسرت یک سکانس مهیج می‌گذارند. در اهواز و مشهد و تبریز نیز اوضاع روبه راه نیست و چمنزارهایی که هر هفته حالشان وخیم‌تر می‌شود ساق توپچی‌ها را در حنا می‌گذارند تا کارد به شکم این فوتبال نزار بخورد و بن بستی خاموش سرانجام قشونی پرادعا باشد.
کاش مشکل فوتبال حرفه‌ای فقط در زمین‌های نامناسب و غریبه با طراوت خلاصه می‌شد، وقتی هیچ چیز سر جای خودش نیست و برخی باشگاه‌ها علیرغم گذشت نیم فصل از عمر لیگ هنوز یک ریال به حساب توپچی‌های خود واریز نکرده و همه چیز را به قضا و قدر سپرده اند، مبرهن است که سنگ روی سنگ بند
نخواهد شد و در جدال غنی و فقیر اتفاقی جز زمین خوردن تیم ندار نخواهد افتاد.
اگر کنفدراسیون فوتبال آسیا زنگ‌ها را به صدا درآورده و تیم‌های پرهوادار فوتبال ما را به دیپورت از کارزارهای قاره تهدید می‌کند، می‌توان پی برد که این فوتبال آتش گرفته از درون متروکه‌ای بی‌ساکن به هیچ آرمانشهری راه نخواهد یافت و همچون محکوم به مرگی گریخته و ناگزیر باید به جای خو کردن با آلام طرحی نو دراندازد و به مصائب پایان داد تا پس از سال‌ها بتوانیم سرهای خود را بالا بگیریم و به این پرنده سر بریده بال پرواز ببخشیم.
لیگ برتر به نیمه راه رسیده و مدعیان چهره از غبار بیرون کشیده‌اند اما همچنان آوارگی دست از سر فوتبال بر نمی‌دارد و نامعادلات سوهان بر اعصاب تیم‌هایی می‌کشند که هر روز مقروض‌تر از دیروز به فرجام مه‌آلود خود می‌اندیشند.
باید فکری کرد. باید به این اضمحلال و آشفتگی پایان داد و مختصات یک فوتبال حرفه‌ای را پس‌از سال‌ها اهمال ترسیم کرد تا نه صدای AFC
در‌اید و نه توپچی‌های وطنی اندر خم یک کوچه سیر کنند. باور کنید نقشه راه مشخص است، فقط باید عزمی راسخ داشت و کاری کرد که فوتبال حرفه‌ای ایران با این مراتع‌های مضحک و این برنامه‌های یلخی، جامه‌ای نو بر تن کند و جوری ظاهر شود که هر غریبه و آشنایی برایش مرثیه و رجز نخواند.
دست روی دست گذاشتن و غصه خوردن دردی را دوا نخواهد کرد. اگر دلمان برای آبروی این فوتبال می‌سوزد باید آستین‌ها را بالا بزنیم و کاری کنیم کارستان. جز این اگر باشد خواب‌ها به کابوس‌ها مبدل می‌شوند و هر روز و هر هفته علامت سوالی به قدر قامت کوتاه این فوتبالِ محتضر پیش رویش قرار خواهد گرفت.