افسوس

یکی از مشکلات جدی در سپهر سیاسی کشورمان که این روزها خیلی به چشم آمده احساس بی‌نیازی برخی مسئولان به مردم است. مجسمه و تابلو عینی چنین مسئله‌ای رویکردهای چند روز گذشته مهدی چمران رئیس شورای شهر تهران است.
وقتی یک خبرنگار خوش ذوق و جسور در سیاهی شب جرات می‌کند و به دل اتوبوس‌های بی‌آرتی در خطوط خاص پایتخت می‌زند و گزارشی غیر کلیشه‌ای تهیه می‌نماید به جای آنکه معضل طرح شده (اتوبوس خوابی) باعث نگرانی و رنجش مسئولان مربوطه شود بالعکس گویا آنان را جری‌تر کرده و زمین وزمان را می‌خواهند به هم بدوزند تا اثبات کنند خبری نیست و شهر در امن و امان است.
مهدی چمران ابتدا گفت مسئله حاشیه‌ای است و وقتی دید کماکان گزارش منتشر شده در رسانه‌ها بازنشر و تحلیل می‌شود با کمک زاکانی شهردار تهران خبر از رفع و رجوع مشکل داد. چگونه؟ مثل همیشه بناست صورت مسئله پاک شود! یعنی اجازه ندهند بی‌خانمان‌ها وارد اتوبوس‌های بی‌آر تی شوند و اینگونه کسی عکس منتشر نکند تا رسانه‌های بیگانه سوء استفاده کنند.
بهرحال موضوع جدید و بدیعی نیست. ما عادت کردیم به این رویکردها. مشکلات را با جارو زیر قالی پنهان می‌کنیم و خود را به آن راه می‌زنیم! دریغ از اینکه جوب خوابی، گور خوابی و اتوبوس خوابی به شکل‌های مختلف تبدیل می‌شوند! فلذا معضل به قوت خود باقیست.


مشکل اصلی و عمیق همان است که عرض کردم. مهدی چمران‌ها با کمک یکسری نهادها خود را بی‌نیاز از رای مردم می‌دانند. کدام مسئول که به رای مردم نیازمند است می‌تواند اینگونه بی‌توجه و سطحی در مورد معضلات بزرگ اجتماعی کشور اظهار نظر و راه‌حل ارائه دهد. اگر پیوند محکم و اصیل میان رای و مسئولیت بود همین امروز مهدی چمران باید از فشار مردم، ان جی اوها و رسانه‌ها استعفا می‌داد و در منزل به استراحت می‌پرداختد!
اما افسوس، افسوس، افسوس!