کار سخت فرهادی بودن

آفتاب یزد – یوسف خاکیان: دو روز پیش دو خبر مهم روی درگاه خروجی خبرگزاری ها قرار گرفت، خبر اول از این موضوع حکایت می کرد که فیلم سینمایی «قهرمان» تازه ترین ساخته اصغر فرهادی نتوانسته جایزه گلدن گلوب را از آن خود کند و در رقابت با فیلم های دیگر ناکام مانده است. هنوز چند ساعتی از انتشار این خبر نگذشته بود که دومین خبر هم منتشر شد، آنهم گفتگویی بود که آقای کارگردان با گاردین انجام داده بود. گفتگویی که به صورت مجازی انجام شده بود و در آن سه جمله مهم وجود داشت. آن سه جمله که از زبان کارگردان «جدایی نادر از سیمین» بیان شده بود به قرار زیرند:
- «شناخته‌شدن در عرصه بین‌المللی شمشیری دو لبه است که به نوعی از شما محافظت می‌کند، اما مسئولان را حساس‌تــــر می‌کند. هرچه می‌گویید و هر کاری که انجام می‌دهید، بیشتر در کانون توجه قرار می‌گیرد.»
- «به‌خاطر ارائه تصویر غیرواقعی از کشور مورد انتقاد قرار گرفته‌ام و من واقعا موافق این نیستم، به‌رغم موقعیت‌های پیچیده‌ای که در فیلم‌هایم توصیف می‌کنم، همیشه تصویر بسیار نجیبی از مردم، شخصیت‌ها، از روابط وجود دارد. من نمی‌دانم آنها درباره چه «تصویر غیرواقعی» صحبت می‌کنند.»
- «همیشه گفته‌ام چیزی جز یک فیلمساز نیستم و نمی‌خواهم چیز دیگری باشم.»


با این مقدمه کوتاه بنا داریم در این گزارش به مسئله ای بپردازیم که شاید کمتر مورد توجه قرار گرفته باشد، مسئله‌ای تحت عنوان «کار سخت فرهادی بودن».
1- همه ما اصغر فرهادی را می شناسیم، البته که شاید خیلی هایمان از آغاز کار هنری او اطلاعی نداشته باشیم اما از یک جایی به بعد وقتی نام اصغر فرهادی روی زبانها افتاد دیگر همه دانستند او
چه کسی ست؟ فرهادی رفته رفته پله های ترقی را طی کرد و به مدارج بالایی رسید تا جایی که توانست حتی دو بار جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را از معتبرترین فستیوال سینمایی جهان کسب کرده و با خود به خانه بیاورد. بزرگ شدن و طی کردن
پله های ترقی توسط فرهادی هم به صورت گام به گام صورت گرفت و این یعنی او هر قدمی را که بر می داشت جای پای خودش را در مرحله ای که در آن قرار داشت محکم می کرد، فیلمنامه هایش صاحب سبک بودند، فیلمبردار و بازیگران و بقیه عوامل پشت صحنه هم هر کدام برای خود صاحب نام و عنوانی بودند و از همه مهمتر اینکه فرهادی کارگردانی بود که به جزیی ترین نکات به صورت خیلی دقیق می نگریست و آنها را موشکافی می کرد، مدتها روی نوشتن فیلمنامه وقت می گذاشت و برای کلید زدن فیلمهایش عجله
نمی کرد. فیلمنامه برای او آنقدر مهم بود که می توان او را پیش از آنکه
یک کارگردان به حساب آورد یک فیلمنامه نویس قلمداد کرد. به هر روی فرهادی در طول مسیر پرفراز و نشیب فیلمسازی خط فکری خود را پی گرفته بود و به جلو می رفت. اما یک نکته مهم وجود داشت، او تنها نبود، یعنی از یک جایی به بعد مشخص شد که او به تنهایی این راه را طی نمی کند، بلکه عده ای بودند که افکار، رفتارها، گفتارها و شیوه فیلمسازی او را مورد بررسی قرار می دادند، اما با یک هدف خاص، آن هدف هم این بود که دوست نداشتند فرهادی از جایگاهی که در آن قرار دارد جلوتر برود، بر اساس همین عقیده و اندیشه آقای کارگردان هر فیلمی که می ساخت یا هر حرفی که
می زد و یا هر جایی که می رفت، این عده شروع به داد و قال می کردند که: «چرا فرهادی این کار رو کرده؟ چرا اون کار رو کرده؟ چرا فیلمشو اینطوری ساخته؟ چرا فلان صحنه فیلمش اونطوریه؟ اون داره تو این فیلمش به مردم توهین می کنه، داره سیاه نمایی می کنه، این فیلم چیه که فرهادی درست کرده، آدم نوار خالی گوش بده بهتره تا وقت بذاره این فیلم رو تماشا کنه، این آقا واسه خارجی ها فیلم می سازه
نه واسه ایرانی ها، هدفش از ساختن فیلم کسب جایزه از جشنواره های خارجیه، اصلا واسه همین فیلماشو تو جشنواره های داخلی شرکت نمی ده، واسه همین میره برای خارجی ها فیلم می سازه، فیلماش به درد نخورن، فیلماش افتضاحن، فیلماش جایزه گدایی می کنن، فیلماش حقیرن، فرهادی یه بی وطنه، یه خارجیه و ....» حتما با
این جمله ها و عبارتها آشنا هستید، یا آنها را از زبان این و آن
شنیده اید و یا در گزارش ها و یادداشت های رسانه های خاص خوانده اید. جالب ترین قسمت ماجرا هم اینجاست که همین افراد جزو مشتاق ترین آدمهایی بوده و هستند که همواره منتظر و مترصد هستند که اصغر فرهادی فیلم جدیدش را کلید بزند یا در جایی حرفی بیان کند که دوباره بلوا به پا کنند که: «دیدید ما گفتیم فرهادی آدم درستی نیست و جنسش شیشه خورده داره؟»
2- توجه به یک نکته بسیار حائز اهمیت است، اینکه نمی توان انتظار داشت که کارگردانی مانند اصغر فرهادی که در جهان شناخته شده است فیلمی بسازد و جایزه نگیرد، یا فیلمی بسازد و آن فیلم به فستیوالی خارجی دعوت نشود و پس از آن روزنامه ها و مجلات و سایت سینمایی خارجی با کارگردان آن فیلم مصاحبه نکنند، خاصه کارگردانی که تقریبا هر دو سال یکبار فیلم می سازد و اتفاقا دو جایزه اسکار را نیز در کارنامه هنری خودش دارد. معنای این جمله آن است که کارگردانی در این سطح همواره مورد توجه رسانه ها و فستیوال های خارجی قرار می گیرد و آنها منتظرند تا او فیلم جدیدش را بسازد، اتفاقا فیلم او و کارگردانانی شبیه او بر ارزش و اعتبار این فستیوال ها و رسانه ها می افزایند. این مسئله درباره تمام کارگردان ها و فیلم های مشهور هم مصداق دارد برای مثال وقتی وودی آلن هم فیلم جدیدش را می سازد همه فستیوال ها تلاش می کنند اثر تازه او را در لیست فیلم های نمایشی خود قرار دهند و آن را به مخاطب عرضه کنند و خب بدیهی است وقتی فیلمی در جشنواره یا جشنواره هایی معتبر نمایش داده می شود احتمال جایزه گرفتنش هم بسیار بالاست، خاصه که کارگردانش انبانی از جایزه را بابت حضور فیلمهای قدیمی اش از جشنواره های مختلف کسب کرده باشد. اما فراموش نکنیم که این اتفاق همیشه هم رخ
نمی دهد و ممکن است که یک کارگردان فیلمی بسازد که نه به مذاق مخاطبانش خوش بیاید و نه به مذاق جشنواره های رنگارنگ. مسلم است وقتی چنین اتفاقی رخ می دهد آقای کارگردان با فیلم جدیدش یا هیچ جایزه ای کسب نمی کند و یا به جوایز کمتری دست پیدا می نماید. اینجاست که این شائبه ایجاد می شود که «نکند دوران افول او آغاز شده است؟» این مسئله نشان می دهد که یک کارگردان در طول دوران فیلمسازی اش همانطور که ممکن است جوایز متعددی را بگیرد، امکان دارد جوایز متعددی را هم نگیرد و این یعنی جوایز بر اساس به دل نشستن یا به دل ننشستن
فیلم های او به وی اعطا می شود نه موضوع دیگری. این یک اصل است که همواره باید مورد توجه قرار بگیرد.
3- اما گویا برخی افراد اصول دیگری را هم قبول دارند و به شیوه دیگر می اندیشند، پیشتر در بند شماره یک برخی از خصوصیات این افراد را برایتان بازگو کردیم، آنها فکر می کنند کارگردانانی مانند اصغر فرهادی فقط به یک دلیل فیلم می سازد، آنهم گرفتن جایزه است و دیگران برایشان به به و چه چه راه بیندازند و برای اینکه به این هدف برسند، فیلمهایشان را طوری می سازند که آنها به اینها جایزه بدهند، برای این قبیل فیلمسازان هم اصلا و ابدا وطن و انسانیت و پیمودن راه راست اهمیتی ندارد، آنها برای اینکه به جایزه خود برسند هر ارزشی را زیر پا می گذارند و فیلمهایشان را پر از دروغ و نیرنگ و سیاه نمایی به تصویر می کشند تا به مذاق خارجی ها خوش بیاید و جایزه هایشان را به آنها بدهند. این یعنی اگر تو به عنوان یک فیلمساز جشنواره ای شناخته شده باشی باید هر فیلمی که می سازی جایزه بگیرد و از آنجا که اصغر فرهادی هم به عنوان یک کارگردان جشنواره ای شناخته می شود باید تمام فیلمهایش جایزه بگیرند، همانطور که تاکنون گرفته اند، تازه جدیدا این افراد به این معتقد شده اند که حالا دیگر فرهادی به جایزه های معمولی توجه ندارد و فقط جوایز بزرگی مانند گلدن گلوب و اسکار می خواهد. همانطور که پیشتر دیدیم برای جدایی نادر از سیمین گلدن گلوب و اسکار گرفت و برای «فروشنده» هم اسکار. این یعنی حالا هم آقای کارگردان باید برای «قهرمان» گلدن گلوب می گرفت و تا چند وقت دیگر هم توی گوش اسکار می زد، اما دو روز پیش وقتی برندگان گلدن گلوب اعلام شدند آقای فرهادی نتوانست جایزه بگیرد و علیرغم تمام سر و صداهایی که سایت های خارجی برای اسکار گرفتن «قهرمان» صورت داده اند، به نظر می رسد این فیلم در گرفتن سومین اسکار فرهادی هم ناکام بماند. اینجاست که دوستان باید پاسخ این سوال را بدهند که: «مگر شما نبودید که می گفتید فرهادی فیلمساز جشنواره ایه و با ساختن فیلمهاش جایزه گدایی می کنه؟ پس چی شد؟ چرا بهش جایزه گلدن گلوب رو ندادن؟»
4- بهتر است برگردیم به آغاز این گزارش. همانطور که خودتان خواندید ما درباره دو خبر که دو روز پیش منتشر شد مطالبی را بیان کردیم، ماجرای گلدن گلوب نگرفتن «قهرمان» فرهادی را در بند شماره 3 مورد بررسی قرار دادیم و حالا نوبت به بررسی مطالب دومین خبر است. همانطور که بیان کردیم خیلی ها درباره فرهادی مطالب ناصوابی را بیان کردند که انصافا با هیچ سیریشی به این کارگردان نمی چسبد، برخی حتی خواستند با دستمایه قرار دادن ماجرای فیلمنامه «قهرمان» و کپی بودنش و تعلق داشتن آن به فرد دیگری سعی کنند از این آب گل آلود ماهی بگیرند و شخصیت فیلمسازی فرهادی را تخریب کنند. این در حالیست که کارگردان «درباره الی» کار خودش را انجام داده و به حاشیه ها زیاد توجه نکرده است. سه جمله ای که در ابتدای این گزارش آوردیم این موضوع را نشان می دهد و ثابت می کند. او در این سه جمله
می گوید وقتی در کانون توجه قرار داری همه روی تو حساس می شوند و این حساسیت آنجایی رنج آور است که به قول معروف می خواهند از تو «آتو» بگیرند و به زمینت بزنند، هم مسئولان، هم رسانه ها و این اواخر حتی هم مردم. در تمام این هجمه وارد کردن ها هم همه می خواهند یک مسئله را بیان کنند، اینکه: «آقای فرهادی، تو یه قهرمان نیستی، نه تو کشور خودت، نه تو کشورهای دیگه، تو فقط یه آدم عادی هستی و نه چیزی بیشتر، یه فیلمسازی و لاغیر، پس به چیزای دیگه کاری نداشته باش و بشین فیلمتو بساز» حال به جمله پایانی فرهادی دقت کنید او همین را بیان می کند، اینکه: «من چیزی نیستم به جز یک فیلمساز، نه قهرمانم، نه می خواهم که قهرمان باشم.»